وصیت‌نامه شهید حمید قلن‌بُر/ شهیدی که آرزو داشت در گمنامی بمیرد

شهید قلن‌بُر در وصیت‌نامه خود آورده است: هیچ مجلسی در یادبودم نگیرید و برایم عکس چاپ نکنید، تمام سعی‌تان را بکنید که گمنام بمیرم.
کد خبر: ۲۶۱۷۲۳
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۹ - 14October 2017
وصیت‌نامه شهید حمید قلن‌بُر/ شهیدی که آرزو داشت در گمنامی بمیرد
به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «حمید قلن‌بر» پنج مرداد 1339 در شهر ری چشم به جهان گشود. وی در 15 سالگی با تشویق یکی از دوستانش به گروه «توحیدی بدر» پیوست، این گروه از فعال‌ترین گروه‌های هفت‌گانه سیاسی نظامی مبارز علیه رژیم پهلوی بود. شهید قلن‌بر زمستان 1358 فرماندهی سپاه ایرانشهر و در تابستان 1359 فرماندهی سپاه زابل را نیز بر عهده گرفت.
 
شهید قلن‌بر فروردین 1360 مسئولیت واحد اطلاعات در سطح منطقه شش کشوری، که شامل استان‌های کرمان، هرمزگان، یزد و سیستان و بلوچستان می‌شد را پذیرفت. در این مدت وی بارها توسط گروهک‌های ضدانقلاب تهدید به ترور شد. سرانجام حمید قلن‌بُر در ساعت 10 شب 2 شهریور 1360 در شهر کرمان در مقابل منزلش به دست عوامل ضد انقلاب ترور شد و به درجه شهادت نائل آمد.

متن وصیت‌نامه‌ای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه می‌خوانید:

«این کتابت وصیت‌نامه بنده خداست، حمید، فرزند محمد. و انجام آن را سفارش می‌کنم بر والیان خون و جسدم و حقی است برای من بر آنان که ادا کنند.

اول: برایم طلب آمرزش کنید؛ بسیار شب‌ها. و به برادران پاسدارم که دستشان را از روی ادب می‌بوسم، سفارش کنید در هنگام پست، به خصوص شب‌ها، برایم طلب عفو کنند.

دوم: مقداری مقروض هستم. البته خدا گواه است و دوستانم که دیناری برای خود خرج نکرده‌ام. مقداری را تهیه کرده و می‌دهم. آن چه ماند دوستانم به هر نوعی که می‌توانند ادا کنند چرا که برای خدا کار کرده‌ام و حالا گرفتار قرض شده‌ام.

سوم: چیزی که بسیار بر آن تأکید داشته و اجرایش را بر شما واجب می‌دانم نحوه تشییع جنازه و دفن من است. به ترتیبی که می‌گویم عمل کنید: در هر ساعتی که جنازه به دست شما رسید، بشویید و بگذارید تا غروب آفتاب شود. آنگاه جنازه‌ام را تنها چهار تن از دوستانم که نام می‌برم از سردخانه تا گور به دوش کشند.

1- محسن مقدس‌زاده 2- رضا حاج‌محمدی 3- حسن رضایی 4 - رضا موسوی‌فر

مادرم را بگویید تو را به جان فاطمه گریه نکند، برادرم هم همین طور. از سردخانه تا گور به جز چهار نفری که اسم‌شان را بردم، هیچ کس حق ندارد بیاید، آنها جسدم را در قبر بگذارند و رویم خاک بریزند و در کنار قبرم صد مرتبه طلب عفو کنند، با گفتن «ارحم عبدک یا غفور». هیچ مجلسی در یاد بودم نگیرید و برایم عکس چاپ نکنید. تمام سعی‌تان را بکنید گمنام بمیرم.

چهارم: شعرهایم را که حاصل عمر من است به رضا برادرم و خدیجه همسرم هدیه می‌کنم که به آنها عمل کنند.

پنجم: خواهرها و برادرهای مرتبط با من را بگویید حلالم کنند و بیشتر برای خدا بکوشند.

ششم: به همه بگویید از حق‌شان بر من بگذرند و برایم طلب عفو و رحمت کنند.

هفتم: برایم نماز و روزه به جای آورید.

هشتم: همه شما را به پیروی از امام و آمادگی برای قیام حضرت صاحب، سفارش می‌کنم.

مرا حلال کنید. به مادرم بگویید مرا حلال کند حتما؛ من او را خیلی اذیت کرده‌ام.

برایم طلب رحمت کنید.»

انتهای پیام/ 111
نظر شما
پربیننده ها