همسر شهید «روح‌الله مهرابی» در گفت‌وگو با دفاع پرس روایت کرد؛

کربلایی شدن به قیمت دل کندن از زینب و حسین

زهره شهری‌زاده روایت کرد: آخرین باری که هر چهارنفرمان سر سفره غذا نشسته بودیم، دیدم که آقا روح‌الله جور دیگری زینب را نگاه می‌کند، انگار که می‌خواست از او دل بکند.
کد خبر: ۲۶۷۵۳۵
تاریخ انتشار: ۰۲ آذر ۱۳۹۶ - ۰۲:۲۰ - 23November 2017
گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، «روح الله مهرابی» سن و سال زیادی نداشت که داوطلب خدمت در سپاه شد، بعد از تمام کردن دوران راهنمایی زمزمه رفتنش به سپاه آغاز شد و به خاطر علاقه اش به کارهای فنی توانست در مرکز بازسازی زرهی شهید زین الدین سپاه پاسداران مشغول به کار شود.
 
هم نظامی بود و هم نظامی نبود، به همین خاطر شاید کسی از نزدیکانش فکری درباره شهادتش نمی کرد، می دانستند تخصص و فضای کار روح الله با دیگر نیروهای نظامی فرق می کند. اما روح الله عشق به شهادت را در دلش پرورده و خود را آماده روزی کرده بود که جانش را تسلیم خداوند کند، فرقی نداشت در لباس رزم سپاه باشد یا در لباس نیروی فنی، خداوند بود که انتخاب می کرد چه کسی را در چه لباسی بخرد.
 
سرانجام پس از یک سال پیگیری در سال 93 به ماموریت کشور عراق اعزام شد و در همین اعزام بود که به شهادت رسید. در ادامه سرگذشت کوتاهی از شهادت و فعالیت های شهید مهرابی را از زبان همسرش «زهره شهری‌زاده» در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس می خوانیم.

دفاع پرس: خانم شهری‌زاده آشناییتان با شهید از کجا اتفاق افتاد؟

آشنایی ما از طریق برادر بزرگترم بود. برادر بزرگم با پدر آقا روح الله در دوران دفاع مقدس و در عملیات محرم آشنا شد. تا وقتی که من و آقا روح الله بزرگ شدیم هم این ارتباط ادامه داشت. ما اهل یزد هستیم و خانواده آنها اهل اصفهان، تعطیلات و تابستان خانواده‌ها به دیدار یکدیگر می رفتند. اولین باری که خانواده شهید مهرابی به منزل ما در یزد آمدند، روح آلله تازه به دنیا آمده بود. این رفت و آمد ادامه داشت تا به ازدواج ما منجر شد.

دفاع پرس: چطور شد از شما خاستگاری کردند؟

از خانواده اش خواسته بود تا به خواستگاری من بیایند، زمانی که به خواستگاری آمدند هم من سنم کم بود و هم ایشان تقریبا هیچ چیزی نداشت. حتی وسیله ای نداشت که اگر من رفتم اصفهان بتوانم راحت به دیدن خانواده ام بیایم، آنچه برای من مهم بود اعتقاداتش بود و متقابلا ایشان هم چنین نظری درباره من داشت. همان روز خواستگاری قول داد به هر نحوی هست ماهی یک بار من را به دیدن خانواده ام بیاورد. در این 11 سال زندگی به قولش عمل کرد و هر دو هفته یکبار یزد بودیم. ازدواج ما کاملا اعتقادی بود، چون هم ایشان و هم من سن کمی داشتیم اما کم کم و به لطف خدا و تلاش و کوشش توانستیم زندگیمان را سر و سامان دهیم. آنچه برای ما اهمیت داشت اعتقادات قلبی بود.

دفاع پرس: شهید به چه کاری مشغول بود؟ گویا ایشان جزو نیروهای فنی سپاه پاسداران بودند.

بله، پاسدار و استخدام سپاه بود و در قسمت تعمیرات تانک کار می کرد. تا قبل از اینکه به عراق برود ماموریت های زیادی رفته بود، معمولا هم در مدت ماموریت، من به خانه پدرم می رفتم، خیلی از ماموریت ها را به خاطر اینکه من تنها هستم لغو می کرد.

کربلایی شدن به قیمت دل کندن از زینب و حسین 

دفاع پرس: پس از اینکه اجازه حضور شهید در عراق داده شد حال و هوای ایشان و شما چطور بود؟

ماه های آخری که می خواست به عراق برود حرف های عجیبی می زد، مثلا می گفت اگر شهید شدم شما چه کار می کنید؟ اما من جدی نمی گرفتم، چون محل فعالیتش به گونه ای نبود که احتمال از دست دادنش را بدهم. تقریبا هفت الی هشت ماهی طول کشید تا اعزام شود، پس از درخواست های مکرر بالاخره سال 93 اجازه رفتنش صادر شد. حتی آن زمان هم تصوری از شهادتش نداشتم. هنوز هم بعد از سه سال از شهادت، در شوک رفتنش هستم. شنیده ام که بعضی خانواده ها می گویند به دلشان افتاده بود اما برای من چنین چیزی نبود. روز قبل از شهادت یعنی پنجشنبه پرسیدم که کی برمی گردی؟ گفت فردا یا پس فردا برای اول محرم بر می‌گردم، درست هم گفت چون تابوتش همان زمان برگشت.

دفاع پرس: چطور با موضوع شهادت آقا روح الله کنار آمدید؟

نمی دانم اسم این لحظاتی که می گذرد تحمل است یا گذر زمان، تنها چیزی که می دانم و قوت قلبی برایم هست، مسئله شهادت ایشان است و اینکه شامل فوزی عظیم شده، غیر از این بود من تاب و توان چنین غمی را نداشتم. این خاصیت شهادت است که غم و شادی را توامان دارد و توانسته من را تا به امروز سرپا نگه دارد.

دفاع پرس: از ارتباط آقا روح الله با دو فرزندتان بگویید.

اسم بچه ها را زینب و حسین گذاشت، ارادت خاصی به امام حسین (ع) داشت. ارتباطش با بچه ها بسیار عمیق و عاطفی بود و من تازه بعد شهادتش فهمیدم با چه کسی زندگی می کردم. آنقدر زیبا اسم بچه ها را صدا می زد که یکی از همسایه ها تعریف می کرد گاهی در حیاط می ایستادیم تا آقا روح الله بچه ها را صدا کند و من بشنوم.

دفاع پرس: بچه ها با نبود پدرشان کنار آمده اند؟

هنوز خیلی نتوانسته اند کنار بیایند. مخصوصا حسین در ایام مدرسه اذیت می شود. البته این حس غرور و افتخار نسبت به راهی که پدرشان رفته را دارند ولی نبودنش احساس می شود.

دفاع پرس: از آخرین صحبت هایتان با شهید بگویید.

آخرین باری که باهم صحبت کردیم شب قبل از شهادتش بود. گفت اول محرم یا می آیم یا بازم می گردانند. گفتم این چه جور حرف زدن است دوتا بچه چشم انتظار هستند. وقتی می خواست به عراق برود واقعا طور دیگری شده بود، اینکه می گویند دل می کنند درست است. الان که فکر می کنم صحنه هایی که مصداق دل کندن بود را به خاطر می آورم مثلا آخرین باری که هر چهارنفرمان سر سفره غذا بودیم و زینب کنارش نشسته بود وقتی چشمش به زینب افتاد او را جور دیگری نگاه کرد. تعجب کردم که چرا اینطور نگاه می کند انگار خودش را برای دل کندن از زینبش آماده می کرد.

 کربلایی شدن به قیمت دل کندن از زینب و حسین

دفاع پرس: در گفته هایش از سوریه چه چیزی تعریف می کرد؟

همیشه می گفت جبهه همان جبهه است فقط خاکش عوض شده. چون شنیده بود که برخی می گویند چرا باید از کسانی که با آن ها در هشت سال دفاع مقدس جنگیدیم دفاع کنیم. می گفت اینطور نیست. جبهه همان جبهه است و فقط خاکش عوض شده. در واقع ما از مظلوم دفاع می کنیم و در صدرش دفاع از حرم را داریم. می گفت جنگ ابعاد گسترده ای دارد، آنچه به نظر ما می رسد دفاع از حرم است. خودش هم در 30 کیلومتری کربلا به شهادت رسید.

دفاع پرس: بارزترین ویژگی شهید را چه چیز می بینید؟

اگر بخواهم از بارزترین ویژگی اش صحبت کنم به این اشاره می کنم که خیلی اهل معرفت بود و با تمام وجود کار می کرد. حتی اگر برای برآورده کردن خواسته دیگران مجبور به واسطه‌گری می شد این کار را انجام می داد. در مسیر یزد به اصفهان هرکس که در راه می ایستاد را سوار می کرد و می گفت گناه دارند. خواسته همه را برآورده می کرد. همه این ویژگی ها هم زیر سایه ولایتمداری ایشان بود. بسیار مطیع پدرش بود اگر پدرشان نصف شب تماس می گرفت بدون وقفه درخواستش را اجابت می کرد.

دفاع پرس: از نحوه شهادتشان اطلاع دارید؟

در منطقه جوف الصخر و در اثر تله انفجاری به شهادت رسید. عملیات عاشورا بود و ایشان برای درست کردن چند تانک می رود. منتظر ماشین بود به بغداد برگردد تا برای برگشت به ایران آماده شود که به دام تله انفجاری می افتد.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها