روایت قاسم تبریزی از شهید شاه آبادی:

وارثان علم، اعتقاد و مبارزه

بزرگ مردی که پدرش استاد حضرت امام بوده، امام نیز استاد خودش بوده، پدرش هم خود، فرزند چونان پدرِ والامقامی بوده است.
کد خبر: ۲۶۹۱۲
تاریخ انتشار: ۱۱ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۱:۴۱ - 02September 2014

وارثان علم، اعتقاد و مبارزه

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، شهید شاه آبادی از چنان پیشینه خانوادگی ای برخوردار بود که قطعاً در تداوم آن مسیر که بزرگانی چون آیت الله شاه آبادی بزرگ، استاد حضرت امام، پرچمدار ان بودند بایستی به چنین شأن و جایگاهی در میان یاران امام و شهدای انقلاب و دفاع مقدس می رسید. قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر، با این که از مریدان و معاشران شهید شاه آبادی به شمار می رود، ترجیح داد تا این مصاحبه را به تبارشناسی آن شهید و شناخت پدر و پدربزرگ نامدار ایشان اختصاص دهد و مرور خاطراتش با شهید را به فرصتی دیگر موکول کند.

این گفت وشنود در دو بخش اجرا و تنظیم شده است: بخش نخست، پیرامون خاندان شاه آبادی است تا معلوم شود که چنین شخصیت مبارزی در کدام خانواده و با چه تبار و خصوصیاتی پرورش یافته است. در بخش دوم نیز با استناد به برخی اسناد منتشر شده از ساواک، در مورد خود شهید سخن گفته می شود.
عنایت به نحوة شروع و بسط مطالب و همچنین جمع بندی های پایانی در این گفت و گو، به خوبی روشن خواهد کرد که آقای تبریزی، چه هوشمندانه، پیش از حضور ما در دفتر کارشان، خود را برای این مهم آماده کرده بودند؛ دقت و ظرافتی که به روشن گری در خصوص وجوه تازه ای از شخصیت و جایگاه شهید شاه آبادی می انجامد.

***
جناب تبریزی، حضرت امام در پیام شان به مناسبت شهادت شاگرد و یار و همراه برجسته ای چون شهید شاه آبادی، ضمن به کار بردن تعبیر مشهور «استادزاده» در خصوص آن بزرگوار می فرمایند: «این شهید عزیز علاوه بر آ ن که خود مجاهدی شریف و خدمت گزاری مخلص برای اسلام بود و در همین راه به لقاءالله پیوست، فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که حقّاً حق حیات روحانی به این جانب داشت که با دست و زبان از عهدة شکرش برنمی آیم.» و طبیعی است که برای شناخت وجوه و دقایق ظریف شخصیت چنین عالم مبارز و اهل معرفتی که خود و خاندانش این چنین مورد عنایت و محبت حضرت امام(ره) قرار داشته اند، حتماً می بایست به تبارشناسی ایشان پرداخت.

شهید بزرگوار آقای حاج شیخ مهدی شاه آبادی فرزند آیت الله العظمی حاج محمدعلی شاه آبادی است. پدر ایشان آیت الله شاه آبادی فیلسوف، فقید، عارف و مرجع تقلید معاصر ما، در سال 1292 هجری قمری در اصفهان متولد شد. تحصیلات ابتدایی اش را در محضر پدرش مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا محمد جواد اصفهانی مشهور به حسین آبادی به پایان رساند. پدر ایشان، یعنی پدر بزرگ شهید شاه آبادی، از علمای با نفوذ و برجسته اصفهان در دوران ناصرالدین شاه بود.
مرحوم آیت الله العظمی اصفهانی در اصفهان قائل به جاری شدن حدود اسلامی بود و امر به معروف و نهی از منکر را در مرحله عمل لازم می دانست. لذا حاکم اصفهان به ناصرالدین شاه نامه ای می نویسد که ایشان مانعی بر سر راه ماست. ناصرالدین شاه دستور تبعید معظمٌ له از اصفهان به تهران را صادر می کند. وقتی که ایشان به تهران می آیند، در پایتخت هم به وظیفه شرعی خودش عمل می کند و از جمله روزی شاهد بوده که در همین محله سرچشمه یک نفر به اصطلاح ارمنی مجلس عیش و نوش برپا کرده و مشروب سازی و مشروب فروشی دارد. وقتی چند بار نصحیت می کند و او قبول نمی کند، سرانجام خودش روزی با همراهی مریدها از نماز جماعت که می آیند وارد منزل او می شوند و دستور می دهد تمام خمره های شراب را در چاه خالی کنند، ولی شیشه ها و خمره ها را نشکنند که این اتفاق باز هم هم مورد اعتراض شاه قرار می گیرد.

دیگر اعضای این خانواده در چه کسوتی بودند؟
در خانواده مرحوم شاه آبادی، برادرش مرحوم آمیرزا احمد بیدآبادی آدم بسیار بزرگی بود و دو برادر دیگرش هم از علمای بزرگ بود، یعنی این عزیزان به صورت خانوادگی و جمعی، خانوادة علم و معنویت و معارف بودند ـ کلاً از بین شش فرزند ذکور مرحوم آمیرزا محمد جواد اصفهانی، سه نفرشان در سلک روحانیت و معمم و در حد مرجعیت بودند و این خاندان از هر نظر خانوادة برجسته و بزرگی به شمار می رفتند ـ آقای شاه آبادی درسش را در اصفهان به پایان می رساند. در تهران مدتی محضر مرحوم آمیرزا ابوالحسن جلوه فیلسوف بزرگ را از نظر می گذراند. بعد عازم نجف می شود و در آن جا به درس آخوند خراسانی و مدتی هم در سامراء به محضر درس مرحوم محمدتقی شیرازی مشهور به میرزای دوم وارد می شود. ایشان فلسفه و عرفان و فقه و اصول را در حد یک انسان مدرس متفکر نظریه پرداز به پایان می رساند. در عرفان عملی هم دارای سیر و سلوک برجسته ای بوده. مرحوم آقای شاه آبادی از نجف به این دلیل که مادرش بیمار می شود به تهران برمی گردد و در همین محلة شاه آباد شروع می کند به تبلیغ و فعالیت های مذهبی، در حالی که برادرهای ایشان در نجف و اصفهان از علمای برجسته بودند.
در تهران فعالیت های تبلیغی اش را آغاز می کند. هم در درس حضور دارد و هم در قضیه قرارداد ننگین 1919 در کنار علمای تهران علیه وثوق الدوله وارد مبارزه می شود. قرارداد 1919 مشهور به قرارداد وثوق الدوله با انگلستان، که ایران را تحت مستعمره انگلیس قلمداد می کند. ایشان در تهران فعالیت های گسترده ای را شروع می کند که کارهایش قابل توجه است. در اولین کاری که انجام می-دهد، برای تربیت کودکان و نوجوانان، منزل خود را کانون تربیت نوباوگان قرار می دهد. البته در آن دوران آمریکایی ها، انگلیسی ها و فرانسوی ها در ایران مدرسه داشتند و مدارس یک بخش دیگر که همان جریانات غرب گرا بودند نیز فعال بودند. در برابر، جریانات و اشخاص برجستة مذهبی نیز عمدتاً در حد توان و امکانات  خود فعالیت هایی می کردند؛ از جمله آقای شاه آّبادی.

در زمینة فعالیت های اجتماعی، آقای شاه آبادی بزرگ چه می کردند؟
از جملة این فعالیت ها تأسیس صندوق قرض الحسنه بود که با همکاری بعضی از تجار متدین بازار و افراد معتمد و کسانی که یک امکاناتی برای شان وجود داشت آن را تشکیل می دهند تا به مشکلات مردم رسیدگی کنند. این صندوق ها توانستند در حد امکان و موقعیت خودشان به حل بخشی از مشکلات جاری جامعه کمک کنند. در حقیقت می شود گفت این را به عنوان یک حرکت نو و بدیع گرفت که ایشان پدید آورنده اش بود. با تأسیس حوزه علمیه قم که به تعبیر زیبای حضرت امام(ره): «تأسیس حوزه علمیه قم در زمان مرحوم شیخ عبدالکریم حایری مساوی است با تأسیس جمهوری اسلامی در ایران» و این فرمایش را امام خمینی در دیوان شعرشان گفتند، با یک نگاه دقیق تاریخی به اهمیت این کار می توان پی برد.

دوست داریم به این نکتة تاریخی بیشتر بپردازید.
خب، زمان میرزای شیرازی مرجعیت ما در نجف متمرکز بود. قبل از آن مرحوم وحید بهبهانی و بعداً شیخ مرتضی انصاری، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی، همه این ها در آن جا بودند. از طرفی دیگر اقبال روحانیون هم به این بود که در نجف به اجتهاد برسند و حکم اجتهادشان را مراجع نجف بدهند. بعد از انقلاب مشروطه هم با توطئه ها و شگردها و شیطنت های جریان های ضد دین، حوزه-های علمیه تقریباً داشت متروک می شد. جوی شدید علیه دین و سلسلة جلیلة روحانیت درست کرده بودند؛ خاصه رضاخان هم که با کودتا و با هدف سر کار آمده بود. تعبیری مرحوم شیخ عبدالکریم حائری دارد که می فرماید که رضاخان پایش را روی گلوی اسلام گذاشته، ما در عین حال باید در زیر چکمه رضاخان اسلام را زنده نگه داریم. یا در مورد انگلیس یک تعبیری دارد که می فرماید انگلستان به دنبال نابودی اسلام است، ما باید اسلام را نظام و سامان دهیم. لذا علی رغم همة این مشکلات، درست در دورانی که اجرای طرح های انگلیس که بعد از کودتای ننگین 1299 در دستور کار قرار داشت و از جمله آن ها اسلام زدایی، دین زدایی و تغییر ساختار و سامان اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ما بود، علما حوزه علمیه قم را تأسیس می کنند.

چه ویژگی هایی این حوزة علمیه را بدین جایگاه رساند؟
تأسیس حوزه علمیه ای که هم دارای جایگاه و پایگاه قوی باشد، هم بتواند مثل نجف مدرسینی قوی داشته باشد و هم مجتهد صالح باسواد متناسب با مقتضیات زمان تربیت کند، کار ساده ای نیست. خب شیخ آمد به میدان و این کار را شروع کرد. از علمای مختلف دعوت کرد که به حوزه علمیه قم بیایند و برای تقویت این حوزه فعالیت کنند. عده ای از مراجع و علمای تهران، اصفهان و تبریز و شهرهای دیگر به قم مهاجرت کردند و در قم فعالیت های تدریسی شان را آغاز کردند. از جمله کسانی که در این زمان آمد، باید از حاج میرزا جواد ملکی تبریزی نام برد؛ به عنوان استاد اخلاق و چهرة برجسته ای که در ایمان و علم زبانزد خاص و عام بود. و مرحوم آیت الله حاج میرزا محمدعلی شاه آبادی که فیلسوف و عارف و عالم برجسته ای بود. آقای شاه آبادی وقتی که برای تدریس به قم مهاجرت می کنند، حوزه درس شان را فقه، اصول و فلسفه قرار می دهند. شاگردان بزرگی هم در مکتب ایشان تربیت می شوند که باید گفت در شمار نوابغ عصر ما و مراجع تقلید و بزرگان بودند. مثل آیت الله العظمی مرعشی نجفی، آیت الله بهاءالدینی، ملا علی همدانی که از علما و صلحای بزرگ معاصر بود، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، مرحوم آمیرزا خلیل کمره ای و آیت الله میرزا هاشم آملی لاریجانی و عده ای دیگر از علمایی که مثل پدر همسر امام، یعنی مرحوم آیت الله آشیخ محمد ثقفی تهرانی، همه چهره هایی که در محضر آقای شاه آبادی تربیت می شوند چهره های برجسته ای هستند. این نشان گر شخصیت علمی و عملی این مدرس، عارف و فقیه ژرف  اندیش است.
و در بین شاگردان آقای شاه آبادی بزرگ، حضرت امام(ره) را می توان به عنوان نمونه جامع تری برشمرد.
دقیقاً. نمونة بارزی که توانسته تمامی مبانی فکری و معنوی آقای شاه آبادی را درک کند و هم در اندیشه و هم در عمل ارائه بدهد. تعبیری از مرحوم شاه آبادی هست که: «من اگر برای آقا روح الله پنج دقیقه درس دهم نمی گوید کم است، دو ساعت هم برایش درس دهم نمی گوید زیاد است یا مثلاً بگوید شما اضافی صحبت کردید. لذا بهترین شاگرد من است.» امام هم جمله ای داشتند و به حاج احمد آقا می فرمودند که: «وقتی ما به درس آقای شاه آبادی می رفتیم، هر بار حرف جدیدی می شنیدیم. اگر صد سال هم آقای شاه آبادی درس می داد، من باز بر سر درس ایشان حاضر می شدم و خودم را مقید می دیدم که به درس شان بیایم.»

حضرت امام چه درس هایی را در محضر مرحوم شاه آبادی فراگرفتند؟
امام از جمله فلسفه را خوانده و در سنین 25، 26 سالگی به دنبال یک استاد عرفان عملی بودند. در بین هم درسی ها و هم مباحثه ای های امام، یکی از فرزندان برادر آقای شاه آبادی به نام میرزامحمدصادق با ایشان هم درس بود. امام روزی موضوع را می گویند. میرزامحمدصادق به امام می گوید این آقا می-تواند به شما درس بدهد. در همان زمان آقای شاه آبادی با آشیخ عبدالکریم حائری در مدرسة فیضیه مشغول صحبت بودند. امام صبر می کنند تا صحبت آن ها تمام شود. وقتی که حرکت می کنند به طرف منزل، به دنبال آقای شاه آبادی می روند و می گویند من می خواهم نزد شما درسی را بخوانم. ابتدا ایشان می گویند نه، به همین کلاس ها که داریم شما هم بیاید. چون آقای شاه آبادی روزانه یازده درس در حوزه داشتند. امام می گویند نه. بعد که نزدیک های منزل شاه آبادی می رسند می گویند که حالا فلسفه قرار می گذاریم و یک درس فلسفه ای می دهیم. امام می فرماید فلسفه خوانده ام، عرفان بهتر است و با هم وارد خانه مرحوم شاه آبادی می شوند. گویا پس از گفت وگو، آقای شاه آبادی احساس می کنند که این طلبه جوان ظرفیت و کشش مباحثی چون عرفان نظری و عملی را دارند. پس برای ایشان کلاس درس می گذارند که گاهی در این کلاس،  دو یا سه یا چهار نفر بودند؛ بعداً امام تنها بودند. آقای شاه آبادی در مقام علمی از چهره های برجسته بود، ولی معظمٌ له را نباید فقط در فلسفه یا عرفان یا فقه یا معارف دید؛ در مسائل سیاسی هم شجاعت عجیبی داشت.

از نمونه های تاریخی موردی را در ذهن دارید؟
بله، به خصوص در دوران رضاخان و بعدتر محمدرضا، چون وفات ایشان سال 1328 اتفاق افتاد. قضاوت هایی که برخی از بزرگان در مورد آقای شاه آبادی کرده اند جالب است، از جمله ابتدا از شهید آیت الله حاج شیخ مهدی شاه آبادی شروع می کنم که ایشان می گفت وقتی که رضاخان دستور داد که هیچ روحانی ای نباید به منبر برود، آقای شاه آبادی وسط دو نماز می ایستاد و برای مردم سخنرانی می کرد. بعضاً مأمورین شهربانی می آمدند و برای ایشان مزاحمتی ایجاد می کردند و ایشان با شجاعت و شهامت به کارش ادامه می داد. یک روز رئیس شهربانی با کفش وارد مسجد می شود، ایشان آن چنان محکم فریاد می زند که کفش ات را در بیاور که رئیس شهربانی از ترس برمی گردد. یعنی جنمی داشته مثل مرحوم آیت الله العظمی حسین آبادی و این ها خانوادگی آدم هایی با شجاعت و با شهامت و پای بند به حفظ حریم های مذهبی و معنوی و اجرای حدود شرعی بودند.

از جمله شاگردان آیت الله شاه آبادی، آیت الله سید احمد زنجانی در حد مرجعیت و مدرسین بزرگ بود که از هم مباحثه ای های امام بود. ایشان در مورد آقای شاه آبادی تعبیر جالبی دارد، خاطره ای از آیت الله شاه آبادی نقل می کند و می گوید که آقای شاه آبادی گفت من شبی خواب دیدم که در حیاط خوابیده ام، ناگهان یک بچه ای از بالای دیوار پایین می افتد. من یک مرتبه از خواب پریدم تا آن بچه را نجات بدهم. وقتی که از خواب بیدار شدم، دیدم یک بچه دارد توی آب  انبار می افتد. سریع رفتم و آن بچه را که از همین اهل خانواده مان بود نجات دادم. فرزند بزرگ آیت الله شاه آبادی، آیت الله محمد شاه آبادی می گفت که پدرم ـ آیت الله شاه آبادی بزرگ ـ برای اساتید خودش احترام خاصی قائل بود. یعنی علاوه بر این که به عنوان یک فقیه و مفسر و محدث برای آنان احترام قائل بود، یک احترام فوق العاده ای داشت به خصوص نسبت به آخوند خراسانی که علاقه وافری هم به ایشان داشت. وقتی که شرح کتاب کفایه آخوند خراسانی را می داد، در به اصطلاح حواشی این کتاب، زمانی که به اسم آیت الله آخوند خراسانی می رسد کلمة «روحی له الفداء» را به کار می برد. خود حضرت امام خمینی هم نسبت به شاه آبادی همین حالت را داشتند. امام هم در سر الصلوه و آداب الصلوه وکلاً آثارشان، هر موقع از مرحوم شاه آبادی یاد می کنند، با عنوان «روحی له الفداه» از ایشان نام می برند. و همیشه هم آقای شاه آبادی می گفت که آقای محمد کاظم آخوند خراسانی تجسم عقل است. چون در محضر آخوند خراسانی بیش از هزار نفر به درجة اجتهاد رسیدند ـ در طی دروسی که می داد ـ و خود آقای شاه آبادی هم در علوم همین گونه بود.

ایشان در چه علومی زبان زد بودند؟
بر ریاضیات، فلسفه، تفسیر و عرفان تسلط داشت. بالاخص به زبان فرانسه نیز علاوه بر ادبیات عربی مسلط بود. باز در جایی همین آیت الله محمد شاه آبادی، فرزند آقای شاه آبادی، می گوید وقتی که ایشان از عرفان و فقه و معارف صحبت می کرد، آدم احساس می کرد این بزرگوار، فیلسوفی ژرف اندیش، فقیهی جامع و عارفی واصل است، یعنی به همه این ها مسلط بود، به خصوص این که آیت الله محمد شاه آبادی خودش هم در عرفان و فلسفه صاحب نظر است. کتاب «رشحات البحار» پدرش را هم ترجمه کرده و شرح بر آن نوشته است.
مرحوم حاج احمد آقا از زبان امام خمینی نقل ـ به مضمون ـ می کند که فرمودند: "من در مدرسه فیضیه آیت الله العظمی شاه آبادی را ملاقات و یک مسأله عرفانی را با ایشان مطرح کردم. شروع کردند به گفتن، وقتی که توضیح دادند من فهمیدم آقای شاه آبادی اهل عرفان عملی هستند؛ یعنی مرحله ای بالاتر از عرفان نظری. بعد به آقای شاه آبادی گفتم می خواهم بیایم در محضر شما درس بخوانم. بیشتر که حرفم را بیان کردم، ایشان فکر کردند من فلسفه را می گویم. گفتند که خب، شما هم بیایید، من فلسفه هم به شما درس می دهم. وقتی شنیدند می خواهم عرفان عملی بیاموزم، ابتدا یک مقدار امتناع کردند. بعد حاضر شدند که شرح فصوص را برای ما درس بدهد. و شرح فصوصی که را ایشان درس می دادند و همواره هر چیزی را که می گفتند، احساس می کردم متعلق به خودشان است. بعضی موارد را نقل قول می کردند که بعضی ها می گویند این طور. آن چه تحت عنوان «می گویند این طور» می گفتند، یعنی چیزی که خودشان به آن رسیده و مطرح کرده بودند. مرحوم آیت الله آمیرزا هاشم آملی(ره) که ایشان هم مدتی به درس آقای شاه آبادی رفته بود، نقل می کند و می گوید که حضرت آیت الله العظمی میرزا محمدعلی شاه آبادی، استاد ما، مردی فقیه، اصولی، فیلسوف و عارف بود. در قم مدت 5 سال ما در درس فلسفه و عرفان ایشان حاضر شدیم."
از جمله شاگردان آقای شاه آبادی در قم، مرحوم آسید محمدرضا بهاءالدینی بود که به درس اسفار ایشان می رفت. ایشان می گوید وقتی ما به درس اسفار آیت الله شاه آبادی می رفتیم، حضرت امام خمینی را می دیدیم که از اتاق عقبی می آیند. معلوم بود که یک کلاس خصوصی برای امام خمینی دارند؛ عرفان عملی و عرفان نظری. برای ما هم اسفار می گفتند. یعنی کلاس خاص داشتند و خواص. و مرحوم آقای شاه آبادی به امام درس فصوص می دادند، ولی وقتی که به ما درس می دادند، درس اسفار ملاصدرا را در محضر ایشان می خواندیم.
باز از کسانی که از آقای شاه آبادی یاد می کند، مرحوم آیت الله سید مرتضی پسندیده برادر بزرگ حضرت امام است که می گوید امام مباحث عرفان را از آقای شاه آبادی یاد گرفتند یا به تعبیری استاد عرفان حضرت امام آقای شاه آبادی بودند.
استاد شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران وقتی که از علما، فقها، عرفا و حکما نام می برد، آقای شاه آبادی را از جمله شخصیت های برجستة جهان اسلام در عصر حاضر معرفی می کند. شهید مطهری می گوید که آقای شاه آبادی جامع معقول و منقول بود، یعنی کسی بود که هم در علوم عقلی، هم نقلی جامعیت داشت و در فلسفه و عرفان هم چهرة برجسته ای بود. به خصوص ایشان اشاره می کند که آقای شاه آبادی به دلیل این که به درس میرزا ابوالحسن جلوه و میرزا هاشم اشکوری که دو تن از فلاسفه و عرفای بزرگ ما هستند رفته بود، خودش در این رشته عرفان و فلسفه هم جامع بود؛ مضافاً به این که ایشان به مقام مرجعیت هم رسیده بود.

استاد، به نظرم اگر بخواهیم قدری از شرایط دوران پیش از آقای شاه آبادی را هم بگوییم باید یک مقدار درباره مکتب اصفهان بحث کنیم.
دقیقاً، چون در این مکاتب معاصر، یعنی بعد از صفویه و بالاخص دوران قاجار، ما از مراکز حوزه-های علمیه قوی مان یکی اصفهان بود. چهره های بزرگی در آن جا بودند امثال میرزا جهانگیر خان قشقایی، میرزا محمد کاشی، میرزا محمدتقی شفقی، و ما علمای بزرگی داشتیم. لذا در بین حوزه-های علمیة ما، حوزه علمیه اصفهان تقریباً تا اوان مشروطیت از مراکز بزرگ علمی کم نظیر بود؛ قبل از این که قم رونق امروزی را پیدا کند.
اما از ویژگی های این فیلسوف برجسته که باید به آن اشاره کرد، دوران تحصیل ایشان در نجف است. آقای شاه آبادی بزرگ، بیش از هشت سال در محضر آیت الله آخوند خراسانی و شریعت اصفهانی را درک می کند.

امروز طرح این موضوع، سه دستاورد یا ره آورد دارد. یکی نشان می دهد که علمای بزرگ ما با توجه به محدودیت امکانات مالی و فشاری که احیاناً از طریق مخالفین دین که در ایران توسط عمال قاجار مثل قزل سلطان در اصفهان یا عمال انگلیس در عراق و جاهای دیگر بوده، برای درس خواندن تحمل تمام زحمات را می کردند. هشت سال تمام، یک آدم با استعدادی مثل آقای شاه آبادی در نجف، آن هم کسی که محضر آخوند خراسانی را ببیند و بتواند مفاهیم آن را درک کند، الگویی برای طلاب  ماست. دوم برای نسل جوان ما که باید بداند که اسلام ما را ـ حالا از صدر اسلام تا دوران معاصر به کنار ـ ولی در طی این 150 سال اخیر، چه کسانی با چه مشکلاتی هم نگه داشتند و حفظ کردند و هم نشر دادند و آن امانت را به ما سپردند، که همة ما در حقیقت میراث بر آن هستیم. مسألة سوم این که حوزة فرهنگ و تمدن اسلامی چقدر قوی بوده و علی رغم این که بسیاری از این ها مکتوب نشده یا احیاناً آن مقدار هم که مکتوب شده در کتاب های خطی یا در خانه ها یا در گوشة کتابخانه ها مانده و با وجود این، باز هم تا این حد پربار بوده و خروجی داشته است. لذا وقتی که ما از آقای شاه آبادی یا هر کدام از بزرگان صحبت می کنیم می خواهیم الگویی به خواص  و عامة جامعه مان بدهیم. بیان شخصیت آیت الله العظمی میرزا محمدعلی شاه آبادی(ره) یا بیان شخصیت و مبارزات شهید آیت الله حاج شیخ مهدی شاه آبادی، ارائه یک الگویی است که یک انسان با نداشتن امکانات مالی و امکانات زندگی و آسایش، برای کسب علم متحمل چه زحماتی می شدند و این به انسان هم امید می دهد، هم به شخصیت پنهان و نبوغ و استعداد پنهان خودش پی می برد و هم این که حفظ و نگهداری اسلام و فداکاری در راه اسلام تا کجا می تواند باشد.

از مرحوم شاه آبادی بزرگ، چه آثاری به یادگار مانده است؟
از آقای شاه آبادی بزرگ آثاری به جا مانده، مثل شذرات المعارف که این کتاب را ایشان بعد از جنگ جهانی دوم نوشته. در حقیقت یک مرام نامه و اساس نامه اسلامی است برای تشکل های اسلامی؛ چیزی که ما از آن غافل هستیم. اصل شذرات المعارف هم چاپ شد. رشحات البحار هم که درباره انسان و سیر و سلوک انسانی بیان شده به زبان عربی بوده، آیت الله حاج شیخ محمد شاه آبادی فرزند بزرگ آقای شاه آبادی این را ترجمه و شرح کردند که این کتاب بعد از انقلاب هم چاپ شد. مفتاح السعاده فی احکام العباده در حقیقت رسالة عملیة آقای شاه آبادی است، یعنی رساله فتاوی برای مقلدان. ایشان کتب دیگری هم نوشته بود که گویا نسخه خطی آن ها در اختیار حضرت امام بود. ساواک در سال 1347 به کتابخانه امام دستبرد می زند و تمام کتاب های ایشان که بیش از ده هزار عنوان در قم بود، همه را می برد و از جمله این کتاب هم ناپدید می شود و هنوز ما آن کتاب را نتوانسته ایم پیدا کنیم. این که می گویم ما یعنی هر کسی که بعد از انقلاب تلاش کرده، نتوانسته این کتاب را پیدا کند. قاعدتاً باید جزوات دیگری هم باشد. یک مرحوم آقای آشیخ علی اکبر غفاری داشتیم از محدثین و پژوهشگران رجال و حدیث اسلامی بود و مؤسس مکتب الصدوق، من خدمت ایشان هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب رفته بودم، از آثار آقای شاه آبادی می خواستم، ایشان گفتند یک-سری جزوه  دارم که در خانه ام هست، ولی به دلیل کثرت کتاب هایم و محدودیت جا امکان دستیابی به آن ها نیست.
مشخص است که مثلاً و به خصوص در دهه بیست که آقای شاه آبادی در مسجد جامع بازار صحبت می کرده، برخی از صحبت ها و نوشته هایش چاپ می شده، ولی در دسترس خواص بوده که آن ها هم نیاز است پیدا و چاپ شود. در کتابخانه مجلس شورای اسلامی هم یک مقدار دوستان تفحص کردند، هنوز چیزی از آثار آقای شاه آبادی پیدا نکرده اند. در مورد آقای شاه آبادی کتاب هایی نوشته شده، ولی باید بگوییم که هنوز در مورد ایشان نیاز به تحقیقات بیشتری است. کتب فقهی ایشان مثل شرح کفایه و امثال دروسی هم که در نجف و سامراء نوشتند، باید در دسترس خواص فقها و حوزه-های علمیه قرار بگیرد. همین طور بخشی از آثار عرفانی و فلسفی، که به خصوص حضرت امام تحت تأثیر همین مبانی عرفانی در تفسیر سورة حمد، اشاره می کنند که من گاهی که می رفتم خدمت آقای شاه آبادی در منبرهای عمومی شان، می دیدم مباحث عرفان را مطرح می کنند. روزی خدمت شان گفتم این مباحث مناسب خواص است. امام ـ نقل به مضمون ـ فرمودند که: " ایشان در مسجد جامع بازار نماز می خوانده و بحث می کرده و می دیدم بحث های عالی عرفانی را برای مردم می گویند." بعد فرمودند بگذارید مردم با عرفان آشنا شوند. خب اگر ما امروز هم مبانی عرفانی و مبانی فلسفی مان را بتوانیم در سطوح میانه و عالی جامعه به صورت درس بگوییم و امثال آیت الله جوادی آملی درس بدهند، بسیار خوب ومفید است. اگر مباحثی را که امثال امام خمینی، حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی یا ملا محسن فیض کاشانی در عرفان مطرح می کردند، بتوانیم به متن جامعه مان ببریم، هم جلوی این عرفان های کاذب غربی را می توانیم بگیریم و هم نسل جوان را که فطرت پاک الهی دارند و جویای آرمان و حقیقت اند، می توانیم از این راه هدایت کنیم.

عرفان شرقی هند و تبت هم که بیش از یک دهه است در این جا بیداد می کند.
آن هم در واقع از غرب می آید و آن جا در بسته بندی خاصی به وجود می آید که روشی استعماری است. یک مرتبه هست که می بینیم رادا کریشنا یا مهاتما گاندی حرف می زنند و بالاخره ما یک خرده اشتباهات شان را می فهمیم، ولی آن چیزی که الان به نام عرفان بودایی و هندی یا کنفسیوسی می آید، این توسط بعضی کارشناس های غربی با اهداف استعماری نوعی آمیخته با روان شناسی و جامعه شناسی روز است؛ لذا جذابیت نویی دارد. جوان احساس می کند حرف نویی را می فهمد. این نه جزو مکتب بودا، نه مکتب کنفسیوس و نه مذاهب هندی است. ما قبلاً هم داشتیم، در ملل و نحل هم شما نگاه کنید خیلی از این ها را نقالی هم کرده اند. لذا آثار آقای شاه آبادی مثل همین کتاب-هایی که اخیراً من یکی را دیدم با عنوان فطرت عشق که هنوز کاملاً آن را نخوانده ام ـ شرحی که آیت الله فاضل گلپایگانی براساس اندیشه های آیت الله العظمی شاه آبادی نوشته ـ کتاب خوبی است. رشحات المعارف با ادبیات جدید همین آقای فاضل گلپایگانی منتشر شده. چند کتابی هم که درباره آقای شاه آبادی همین اواخر منتشر شده، یکی عارف کامل است که بنیاد علوم و معارف اسلامی دانش پژوهان، زیر نظر نوادة ایشان حجت الاسلام سعید شاه آبادی منتشر کرده و کتاب خوبی است در ترسیم شخصیت معظمٌ له. کتاب استاد زاده که این یکی هم توسط حوزه علمیه آقای شاه آبادی در دوران حجت الاسلام سعید شاه آبادی ـ در زمانی که در حوزه بودند ـ منتشر شده نیز کتاب خوبی است. «استادزاده» در بیان زندگی و مبارزات شهید شاه آبادی و هم در مورد آقای شاه آبادی بزرگ است. در کتاب حکمای بعد از ملاصدرا نوشته آقای دکتر صدوقی سها هم در مورد آقای شاه آبادی مطالب خوبی در آن داریم. در همین مورد در کتاب های آقای مطهری نقل قول هایی داریم. در خدمات متقابل اسلام و ایران یک فصل داریم و در کتب رجال هم عمدتاً در جایگاه یکی از رجال فلسفه عرفان، فقه و اصول در کنار مراجع، حکما، فلاسفه و عرفا از آقای شاه آبادی نام می برد. ولی هنوز ما باید بگوییم یک کتابی که جامعیت داشته باشد و شخصیت ایشان را بیان کند، متأسفانه نداریم که این بر عهدة رجال نویسان مان است تا به این مهم بپردازند. من در دایره المعارف تشیّع هم نگاه کردم، متأسفانه مدیریت علمی دایره المعارف غفلت کرده شرح حال ایشان را نیاورده، که امیدواریم دایره المعارف بزرگ اسلامی این مهم را به عهده بگیرد و به صورت گسترده تری از این بزرگوار بنویسد.

از احوال فرزندان آیت الله العظمی شاه آبادی بگویید که بیشتر آن ها مدارج علمی و معرفتی را به خوبی طی کردند.
در دامان و خانواده آقای شاه آبادی فرزندانی پرورش پیدا کردند. ایشان هفده فرزند از چهار همسر داشتند شامل آقایان نورالله، محمد، نصرالله، محمدجواد، حسین، حسن، روح الله، مهدی، عبدالله و عباس، و هفت نفر دیگر هم دختر هستند. فرزندان شان اکثراً به دلیل جایگاه و شخصیت علمی پدر هر کدام دارای مقامات علمی و معنوی بودند. اما در بین فرزندان آیت الله العظمی شاه آبادی در خصوص شهید آیت الله حاج آقا مهدی شاه آبادی بیشتر می توان گفت یک چهره سیاسی و انقلابی بود، یعنی برجسته ترین ویژگی شهید شاه آبادی مبارزات سیاسی ایشان بود؛ آن هم تحت رهبری حضرت امام خمینی(ره). چون ایشان از شاگردان حضرت امام بود و در زمان تحصیل در درس های فقه و اصول امام حاضر می شد که منتهی شد به دوران نهضت امام خمینی و سرنوشت ایشان این گونه رقم خورد که مانند بسیاری از معاصرین ـ مثل آیت الله مهدوی کنی، آیت الله هاشمی رفسنجانی و حضرت آیت الله خامنه ای و بسیاری از بزرگان مان ـ در شمار یاران امام قرار گرفتند.
ویژگی هایی را که می شود از شهید شاه آبادی برشمرد، یک بخشی مکتوب نشده است ـ به دلیل کارهای پنهانی که ایشان و امثال ایشان انجام می دادند ـ که امری عادی هم بود تا کسی مطلع نشود. بالاخره استبداد زمان پهلوی حاکم بود و ضرورت کارهای پنهان آن گونه ایجاب می کرد. خب شهید با گروه فجر اسلام همکاری می کرد یا به تعبیری بگوییم بچه های فجر اسلام با ایشان در ارتباط بودند و از راهنمایی های شان استفاده می کردند.

ابتدا قبل از شرح رابطة شهید با گروه فجر اسلام، بفرمایید از میان چیزهایی که مکتوب بوده، برای ما در این مدت که از شهادت ایشان می گذرد ـ 25 سال یا ربع قرن ـ  بخش ها یا چیزهایی از آن آشکار و روشن شده و در دسترس عموم قرار گرفته است؟
خب، طبعاً یک بخش هایی محصول مصاحبه ها یا خاطرات شخصیت ها است. در خاطرات هر کدام از علمای معاصر که در متن مبارزه بودند، می بینیم که در مورد مسأله شهید شاه آبادی یک صحبت-هایی کرده اند. مثل آقای مهدوی کنی، شهید حجت الاسلام آقای محلاتی و بسیاری دیگر. شهید محلاتی خاطرات شان را در اوایل انقلاب گفته بودند و مرکز اسناد تاریخی چاپ کرده بود.
ببینید، در تهران روحانیون ما سه نوع ارتباط با هم داشتند. یک ارتباط، ارتباط دوران طلبگی بود که بعضی های شان با یکدیگر هم مباحثه ای یا هم درس بودند یا پدرشان استاد این بود و بالعکس، و از نوجوانی در حوزه علمیه در کنار هم بودند و ارتباط علمی داشتند. دوم ارتباط منطقه ای تبلیغی داشتند. مثلاً فرض کنید آقای شاه آبادی در تهران با برخی از روحانیون تهران بود، در منطقه شمیران با شمیرانی ها مرتبط بود. با آقای ملکی یا کسانی که سن شان چند سال بالاتر یا کمتر از این ها بود یا هم سن بودند. سوم ارتباط تشکیلاتی و مبارزاتی مثل جامعه روحانیت مبارز یا جلساتی که هشت ـ نه نفر روحانی در تهران به طور مستمر با هم بودند. این سومی هم از ویژگی های شان بود. روحانیان در هر کدام از این ارتباطات یک نوع فعالیت های تبلیغی و دینی داشتند، یک نوع هماهنگی و همراهی داشتند، مثل امروز نبود که همه آزادانه کار کنند و شکل امروزی داشته باشند؛ تحت حکومت یک رژیم ضد دینی ظالم و ستمگر در زیر پنجه های ساواک و چشم های پنهان ساواک فعالیت می کردند. لذا شهید شاه آبادی، شهید محلاتی، آیت الله امامی کاشانی، هر کدام از این ها که پرونده ساواک شان را نگاه می کنید، می بینید ارتباطات بینابینی بوده. برخی از پرونده های شخصی مثلاً پرونده آیت الله مهدوی کنی منتشر شده، آیت الله انواری منتشر شده، مشخص است که مثلاً آیت الله مهدوی کنی یا آیت الله انواری با یک سری از روحانیون مرتبط بوده اند. علاوه بر این، جامعه روحانیت تهران تا قبل از انقلاب یک تشکل پنهانی بوده و برنامه هایش روی نظم و انضباط در مسیر نهضت امام خمینی قرار داشته و روحانیون کمابیش با آن اشتراکاتی دارند.

و تقریباً هر کدام از اعضای جامعه روحانیت که به امر مبارزه پرداختند، در حدی که کار مشترک بوده، دوستان شهید شرح آن را بیان کرده اند.
خب، یکی از کارهای مشترک این ها، حضور و همکاری در جامعه روحانیت مبارز تهران بود. جامعه روحانیت تهران مؤسسین اش مثل آیت الله امامی کاشانی، حجت الاسلام آشیخ علی اصغر مروارید، همه به نوعی کارشان زمانی با شهید شاه آبادی گره خورده است. این گره خوردن مسائل و هر حرکتی که در جامعه روحانیت تهران پدید می آمد و انجام شد، یک بخش اش و یک عضو اصلی  فعالش شهید آیت الله شاه آبادی بوده است، لذا اگر بخواهیم کارنامه شهید را بگوییم این نکته را حتماً باید مطرح  کنیم.

موضوع دوم این که ایشان به عنوان یک واعظ در منابر حضور داشتند و سخنرانی می کردند. اکنون کتابی در دست تألیف، تکمیل و انتشار است که تا به حال سه جلدش درآمده، تحت عنوان «نقش مساجد در انقلاب اسلامی یا مساجد پایگاه های انقلاب اسلامی». از میان مساجد، کتاب های مربوط به مسجد جلیلی به امامت آیت الله مهدوی کنی، مسجد هدایت به امامت مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی(ره) و یک مسجد دیگر هم منتشر شده و به زودی به مسجدی که آیت الله شهید شاه آبادی در آن حضور داشت می رسد. این کار را مرکز اسناد تاریخی برای وزرات اطلاعات انجام می-دهد. آن ها به خوبی دارند آن بخش از ناگفته های تاریخ را مطرح می کنند. این ها چیزهایی که یا افراد مشاهداتی داشتند مثل آیت الله امامی کاشانی و امثال این ها یا اسناد ساواک و مأمورین رژیم گزارش کردند. مواردی هم داریم که شهید شاه آبادی با افراد بودند، مثلاً در گروه فجر اسلام ایشان با آقایان محسن کنگرلو، سید احمد هوایی، سید محمدرضا دربندی و داوود احمدی که از مؤسسین و فعالان این گروه بودند همکاری می کردند؛ هم در کمک مالی به آن ها و هم در پخش اعلامیه ها.

فجر اسلام چگونه گروهی بود و چه خاستگاهی داشت؟
فجر اسلام یک تشکیلاتی بود که در سال های 1355 با هدف نشر اندیشه های امام و پخش اعلامیه-های معظمٌ له تأسیس شد. خب، با انحرافی که دیگر در سازمان مجاهدین خلق علنی شده بود، سازمان مجاهدین به طرف کمونیسم رفت و جریانات معارض هم پراکندگی هایی داشتند و اعضای فجر اسلام با هدف تکیه بر روش و خط مشی امام شروع به نشر اعلامیه ها و بیانیه های امام در راستای نهضت کردند.

یعنی دقیقاً یک سال بعد از التقاط پیدا کردن سازمان که در سال 1354 اتفاق افتاده بود.
بله. بچه های فجر اسلام از حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی، شهید آیت الله حاج شیخ مهدی شاه آبادی و برخی از علمای تهران کمک مالی می گرفتند. مکان شان در بازار بود، حجم کار آن ها بالا بود و پیچیدگی و به اصطلاح حفظ اسرارشان هم خیلی عالی بود. آن ها اعلامیه ها را در کارتن ها یا کیسه گونی به همراه بارهای بازار به شهرستان ها می فرستادند، یا در تهران در کارتن های تخم مرغ و این ها می گذاشتند، لذا ساواک نمی توانست ردی از آن ها پیدا کند. یکی از مراکز پخش اعلامیه در میدان خراسان مغازه آقای علی اکبر صالحی بود. ایشان از خوبان و معتمدین این محله بودند. آن ها پخش می کردند، ساواک هم احساس می کرد جعبه های تخم مرغ، همین طور می آیند و می روند! لذا به هیچ چیز دست پیدا نکردند. و این بود تا پیروزی انقلاب و فجر اسلام در حقیقت نقش خیلی برجسته و بالایی داشت و توانست خدمات زیادی به جامعه بکند. فجر اسلام بخشی از این فعالیت ها را مرهون کمک های شهید شاه آبادی است.
در دوران پهلوی، به خصوص سال های بعد از نهضت امام، به قول امروزی ها بچه ها هسته های منفصلی داشتند. به هم متصل نبودند، همدیگر را نمی شناختند و این به لحاظ حفظ جان و موقعیت افراد لازم بود. مثلاً فرض کنید ممکن بود یک شخص با پنج تا جریان همکاری کند، ولی هیچ کدام ندانند که این با دیگران هم کار می کند. یعنی این که کار شهید شاه آبادی را نباید منحصر به فجر اسلام بدانیم، فقط یکی از کارهایش همکاری با این گروه بود. مسلماً با جامعه روحانیت تهران کار می-کرد، به علاوه یک جامعه روحانیت شمیران هم داشتیم، به مدیریت و رهبری حجت الاسلام حاج شیخ مصطفی ملکی تجریشی ـ پدر همین دکتر عباس ملکی ـ که اوایل انقلاب رحلت کردند و شهید با آن ها هم کار می کرد. با دیگران هم کار می کرد. یا با آقای هاشمی رفسنجانی جلسه ای در تهران بود با عده ای از روحانیونی که برخی از آن ها عضو جامعه روحانیت نبودند، هفته ای یک جلسه داشتند که بعدها ساواک متوجه می شود و یک نفوذی می فرستد. گزارش هایی را از آن جا می گیرد و بعداً هم تعطیلش می کند. در بین کتاب های مرکز اسناد انقلاب اسلامی که منتشر شده، یک جلد کتاب در مورد شهید شاه آبادی است که محتوی افزون بر پانصد صفحه اسناد ساواک است. این حاکی از حضور فعال ایشان است. یکم نقش آفرینی اش در حوزه مبارزه است. دوم ارتباط گسترده با روحانیت، حوز ه های علمیه و مساجد است. سوم ارتباط با مبارزین و مخالفین رژیم در بازار و فجر اسلام و این ها، که نهایتاً منجر به چند بار دستگیری و یک بار هم تبعید ایشان می شود.

وقتی این اسناد را از نظر می گذرانید، به عنوان یک محقق، چه نکاتی برای شما چشمگیر است؟
در بین این اسناد، من چند تا را انتخاب کرده ام که متعلق به سال های 1355 است و به اصطلاح دوره تبعید ایشان را در بر می گیرد و بد نیست آن ها را با هم مرور کنیم:
[در سند 13 آذر 1355 ساواک اعلام می کند که درباره «سید مهدی» شاه آبادی فرزند محمدعلی که اشتباه نوشته شده است.]
سند 13/9/ 1355 درباره: سید مهدی شاه آبادی فرزند محمدعلی

نامبرده بالا یکی از وعاظ افراطی و اخلالگر است که تحریکات و اقداماتی در زمینه ضدیت مردم با یکدیگر معمول داشته و فعالیت هایی در جهت خلاف مصالح مملکتی و اخلال در نظم عمومی انجام و رویه نامطلوب و نادرست خود را همچنان دنبال می نماید. به نحوی که وجود یادشده در منطقه تهران موجبات برهم خوردن نظم و آرامش عمومی را فراهم می سازد [یعنی نقش ایشان آن قدر برجسته است که سال 1355 ساواک تا این حد ارزیابی می کند. در ادامه می آید این تشخیص و تصمیم ساواک برای حل موضوع می گوید که] با ارسال خلاصه ای از سوابق او [یعنی سوابقی که شهید از سال 1341 و آغاز نهضت امام دارد] به پیوست خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به تشکیل کمیسیون امنیت اجتماعی و طرح موضوع و سوابق یادشده نسبت به طرد وی [طرد این جا به معنای تبعید تلقی می شود. هر جا که ساواک بحث طرد را می گوید یعنی منظور تبعید کردن ایشان است.] اقدام قانونی به عمل آورده و از نتیجه این سازمان را آگاه سازند.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور. ارتشبد نصیری از طرف مدیر کل اداره سوم. ثابتی. [پرویز ثابتی که مدیر کل اداره سوم ساواک و خودش هم از بهائی های فعال بود.]
گیرندگان:
1- وزارت دادگستری به منظور آگاهی و اقدام قانونی.
2- تیمسار فرماندهی ژاندارمری کشور (رکن 2 ـ دایره اطلاعات) جهت آگاهی و اقدام قانونی.
3- تیمسار ریاست شهربانی کشور به منظور آگاهی و اقدام قانونی.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار