به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، باقر سیلواری ضمن تسلیت و تبریک شهادت «علی خوشلفظ»، به بیان خاطراتی از این شهید بزرگوار پرداخت و اظهار داشت: تمام شهدا برایم الگو هستند و هر کدام نیز مصداق یک الگوی خاص.
وی با بیان اینکه شهید خوشلفظ مصداق تبعیتپذیری از امر ولایت بود افزود: شهید همدانی، حاج احمد متوسلیان و تمام شهدایی که با آنها ارتباط داشتم هر کدام به نحوی برایم الگو بوده و هستند.
همرزم شهید علی خوشلفظ با تاکید به اینکه در مقابل خصوصیات رفتاری تبعیتپذیری شهید خوش لفظ سر تعظیم می آوردم، گفت: این مسئله به تاریخ هجدهم سال 61 یعنی مرحله دوم آزادسازی خرمشهر عملیات الی بیتالمقدس برمیگردد.
وی با اشاره به اینکه شهید خوشلفظ مسوول اطلاعات گردان ما یعنی گردان مسلم ابن عقیل از لشگر 27 حضرت رسول(ص) بود، افزود: در روز هجدهم در ایستگاه گرمدشت، 5 یا 6 کیلومتر مانده به پلیس راه خرمشهر که مرحله دوم حد گردان ما باید از کانالی رد میشدیم با عراقیها درگیر شدیم.
سیلواری با بیان اینکه درگیری ما با عراقیها از پنج صبح شروع شد و به جایی رسید که نبرد تن با تانک پیش آمد، خاطرنشان کرد: در این بحبوحه تیری به شکم شهید خوشلفظ اصابت کرد و فرمانده گردان، شهید حبیب مظاهری که از بچههای همدان بود؛ گفت «علی باید به عقب برگردی».
وی با اشاره به اینکه ما او را به عقب کشیدیم؛ با عراقیها هم درگیر شدیم، 40 تا 50 نفر شهید دادیم و عدهای نیز اسیر شدند اما لحظهای دست از تلاش برنداشتیم، افزود: آن قسمت حد گردان ما بود تا اینکه نیروی کمکی حاج آقا متوسلیان رسید و تعدادی از عراقیها اسیر و تعدادی به هلاکت رسیدند و بقیه را نیز به سمت کانال گرمدشت کشیدند.
همرزم شهید علی خوشلفظ با بیان اینکه علی را به بیمارستان ماهشهر انتقال دادند که ما از او خبر نداشتیم، خاطرنشان کرد: وقتی نیروی کمکی آمد و حد خود را نگه داشتیم، حبیب مظاهری به من گفت که «سیلواری! فردا صبح به معراج شهدا برویم و علی را پیدا کنیم چون اینجا همه شهدا جز او هستند».
درست است نمیتوانم بجنگم؛ حداقل میتوانم آب پر کنم
وی با اشاره به اینکه فکر میکردیم علی با آن تیر، شهید میشود، گفت: ساعت 12 ظهر در منطقه دارخوین که مقر ما بود، یک دفعه دیدیم علی خم شده و دست روی شکم، به سمت ما میآید.
سیلواری با بیان اینکه حبیب را صدا زدم و گفتم آیا او خوشلفظ نیست؟ او هم گفت چرا خودش هست، افزود: رفتیم سمتش و پرسیدیم علی با این وضع اینجا چه کار میکنی؟ گفت «وقتی زخمی شدیم مرا به جاده اهواز ـ خرمشهر آوردند و به بیمارستان ماهشهر انتقال دادند، آنجا با یک نفر دیگر فرار کردیم»
وی ادامه داد: با تعجب از او دلیل فرارش را پرسیدیم چون وضعش بسیار وخیم بود، گفت «وقتی پانسمان انجام شد، تا دیدم قرار است از ماهشهر به مشهد منتقل شوم، با فرمانده گردان مالک اشتر از بیمارستان فرار کردیم».
همرزم شهید علی خوشلفظ گفت: نحوه فرار آنها هم این طور بود که کمی از راه را پیاده دویده بودند و کمی را نیز با خودرو تویوتا فرار کرده بودند تا اینکه به نزد ما بیایند.
وی با بیان اینکه او رودههایش را در دست گرفته و تمام دستش پر از خون بود و خود را به آنجا رسانده بود، افزود: به او گفتیم باید با این وضع به مشهد میرفتی تا لااقل بهتر می شدی و برمیگشتی؛ با نگاهی خاص گفت« سیلواری یعنی میگویی با این وضعیت باید حبیب را تنها میگذاشتم؟ حداقل میتوانم اینجا آب پر کنم».
سیلواری ادامه داد:گفتم با این وضعیت که نمیشود، گفت «حبیب فرمانده من است و بر من ولایت دارد، هیچگاه او را تنها نمیگذارم، روز عاشورا 72 تن از یاران امام حسین (ع) او را تنها نگذاشتند، میگویی من حبیب را تنها بگذارم؟ بیا با حبیب مرا به بیمارستان سپاه ببر تا بخیهای بزنند و مواظب باشید مرا به عقب نکشند».
وی با بیان اینکه او را به مقر انرژی اتمی بریدم و شکمش را بخیه کردند و به گردان برگشتیم، خاطرنشان کرد: با آقای خوشلفظ رفیق بودیم اما واقعاً تبعیت از فرمانده توسط این شهید در طول زندگیم چه دوران دفاع مقدس و چه پس از آن الگو بود.
همرزم شهید علی خوشلفظ با اشاره به اینکه او تا آخر عملیات آزادسازی خرمشهر یعنی روز چهارم نیز آنجا بود و حتی پاتک جواب میداد، افزود: به او میگفتم بابا فکر میکنم تو از آن طرف دیگر پایین افتادهای که میگفت «بگذار شکمم اینطور باشد چه اشکالی دارد؟» او از افراد سالم هم بیشتر تلاش میکرد.
وی با بیان اینکه خاطرات بسیاری از ایشان دارم که مجال گفتن نیست، افزود: قبل از اینکه شهید شود تلفنی با او ارتباط داشتم، آنچه برای من و برای نسل آینده از ایشان باقی مانده موضوع تبعیت از فرماندهی است.
سیلواری بیان کرد: شهید خوش لفظ به راه و انگیزه خود اعتقاد و ایمان داشت و سرانجام نیز در همین راه شهید شد.
منبع: فارس