همزمان با فرارسیدن سالروز عملیات «بیتالمقدس ۲» خبرنگار دفاع پرس در یزد، گفتوگویی را با سردار «محمد مهدی فرهنگ دوست» مسئول سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه «الغدیر» استان یزد و از رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس انجام داده است که در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید:
دفاع پرس: قبل از عملیات «بیتالمقدس ۲»، چه اقداماتی برای شروع عملیات صورت گرفت؟
قبل از عملیات «بیتالمقدس ۲» علاوه بر اینکه خط «گرده رش» را در اختیار داشتیم، کارهای شناسایی منطقه داشت انجام میشد و در حال انتقال مهمات و تدارکات به ارتفاع «گرده رش» بودیم. در کنار این کارها، جنگ با شرایط سخت و طبیعی منطقه، کار مشکلی بود. در دیماه، در منطقهی شمالغرب! منطقهای که مرتب برف و باران و کولاک وجود داشت، یکی از دغدغههای ما این بود.
گردانهای عملیاتی هنوز در سقز بودند و قرار بود حداکثر ۴۸ ساعت مانده به عملیات، به منطقه بیایند، چون اگر میخواستیم نیروها را بیشتر از این در منطقه نگه داریم، دوباره باید سنگرسازی کنیم و محلی را برای آنها در نظر بگیریم که کار خیلی مشکلی بود!
قبل از شروع عملیات، یکی از دغدغهها این بود که چطوری نیروها را از «سقز» به منطقه بیاوریم. نیروها در بین راه باید از شهر «سقز» و «بانه» عبور کرده و سپس به منطقهی عملیات (منطقه عمومی «ماووت» عراق) میآمدند؛ روستاهای مسیر همگی دارای سکنه بود و احتمال داده میشد که در بین آنها افراد ضدانقلاب حضور داشته باشند. به خاطر همین، باید نیروها را طوری انتقال میدادیم که جلب توجهی صورت نگرفته و دشمن متوجه جابهجایی نیروها نشود. یکی از راهکارها این بود که از یک سری کامیونها و کامیونتهای باربری استفاده شده و روی قسمت بار آن چادر و برزنت کشیده شود تا نیروها در آنجا مخفی شده و بعد حرکتشان بدهیم. پیشبینی شده بود که جلوی ماشینها هم پارچههایی نصب شده و روی آن نوشته شود: «اهدایی، کمکهای مردمی و...» تا نشاندهندهی این باشد که بار کامیونها، میوه، جیره خشک و از این قبیل مواد است که دارند برای مرز میبرند.
نیروها نماز صبح را خوانده و بلافاصله از سقز حرکت کردند. به دلیل اینکه منطقه برفی بود، سرعت ماشینها کم بود. نیروها در بین راه خیلی اذیت شدند!
بعدازظهر نیروها به منطقهای که عقبهی تیپ بود رسیدند. خیلیهایشان دستانشان از سرما بیحس شده بود. اصلاً نمیتوانستند دستانشان را باز کنند. وقتی میخواستند به دستشویی بروند، قدرت اینکه بتوانند فانسقههایشان را باز کنند، نداشتند.
دفاع پرس: این روش انتقال نیرو، ابتکار شما بود؟
ابتکار قرارگاه بود. همه یگانها به همین حالت نیروهایشان را آوردند؛ بهترین کاری که میشد انجام داد، همین کار بود!
دفاع پرس: بعد از انتقال نیروها، منطقه عملیات لو نرفت؟
منطقهای بود که ضدانقلاب حضور داشت. احتمالاً منطقه عملیات را دشمن متوجه شده بود، ولی زمان عملیات لو نرفت، چون وقتی عملیات را شروع کردیم عراقیها گیج شدند و آمادگی عملیات را نداشتند.
دفاع پرس: چند گردان عملیاتی داشتید؟
برای عملیات «بیتالمقدس ۲»، گردان محمدرسولالله (ص) به فرماندهی برادر «جمال خانی»، گردان حضرت امیر (ع) به فرماندهی برادر «حسین سلطانی»، گردان امام حسین (ع) به فرماندهی برادر «محمود شاهپوری» و گردان انصار به فرماندهی برادر «مجید میدانی»، برای عملیات آماده شده بودند. گردان مالک اشتر به فرماندهی «محمدحسین فیاض» هم احتیاط تیپ بود.
عصر بود که گردانهای عملیاتی به منطقه آمدند. مقری درست کرده بودیم که نیروها حدوداً ۴۸ ساعت در چادر مستقر شده و بعد به سمت منطقه عملیاتی حرکت کنند.
سنگر کوچکی در بالای ارتفاع «گرده رش» برای فرماندهی محور درست شده بود. شب عملیات وقتی در آن سنگر مستقر شدم، دیدم که روی دشت «هرمدان» دید ندارد. برای همین، در یک سنگر دیدهبانی در دامنه ارتفاع گردهرش مستقر شدم که از آنجا روی منطقه عملیاتی کاملاً دید داشتم. برادر «آقابابایی» هم بالای ارتفاع «گردهرش» در سنگر فرماندهی بود.
در سنگر دیدهبانی منتظر بودم تا از طرف فرماندهی شروع کار اعلام شود و گردانها کارشان را شروع کنند.
۲۵ دیماه ۱۳۶۶، حدود ساعت ۱۰ شب کار را شروع کردیم. قبل از شروع عملیات، ارتباط بیسیمها قطع شد. یک تلفن صحرایی آنجا بود. برادر «آقابابایی» با تلفن تماس گرفت و گفت: «آقا مهدی، آقا مهدی، عملیات را شروع کنید!» موقعی که رمز عملیات (یافاطمهالزهرا (س)) را گفت، با حالت عجیبی گریه افتاد. وقتی خواستم با گردانها تماس بگیرم، دیدم ارتباط برقرار نمیشود، فقط یک نفر جواب بیسیم من را داد که از بچههای اطلاعات بود. گردانها در دسترس نبودند. به آن یک نفر گفتم: «اگر به نیروها دسترسی داری، اعلام کن که عملیات را شروع کنند.» از نقطههای مختلف، یگانهای دیگر وارد عمل شده بودند. تیپ ۳۵ امام حسن (ع)، لشکر ۶ ویژه پاسداران، لشکر ۵ نصر، لشکر ۳۱ عاشورا، تیپ ۱۲ قائم (عج) و لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) کار خودشان را شروع کرده بودند، ولی معلوم بود که هنوز درگیری شدید نشده است.
دفاع پرس: دلیل اینکه یک دفعه ارتباط قطع شد، چه بود؟
مکانی که انتخاب کردیم، از نظر فرکانسدهی مشکل داشت. قبل از عملیات فقط تیپ الغدیر مشکل بیسیمی پیدا کرد.
آن نیروی اطلاعات، خیلی خوب اطلاعرسانی کرد. ناگهان دیدم درگیری شروع شد و کل یگانهای منطقه با دشمن درگیر شدند. حدود یک ساعت بعد، ارتباط با گردانهای عملیاتی برقرار شد.
دفاع پرس: وضعیت جوی منطقه چگونه بود؟
شب عملیات بارندگی نبود، ولی قبلش برف آمده بود.
تا نزدیکیهای صبح درگیری ادامه داشت. مشخص بود که بچهها با روحیهی بالا دارند کار میکنند. گردان محمدرسولالله (ص) به فرماندهی برادر «جمال خانی»، خیلی خوب عمل کرده بود و داشت به جلو میرفت. گردان حضرت امیر (ع) هدفهایش را گرفت. گردان امام حسین (ع) به فرماندهی «شاهپوری» از ۳ یا ۴ هدفی که داشت، فقط یکی مانده بود که حساسترین قسمت بود، چون ارتفاعی که بر جاده «گردهرش» به طرف دشت «هرمدان» تسلط داشت، آزاد نشده بود.
بالاخره قبل از طلوع آفتاب، آن ارتفاع سقوط کرد. با خود گفتم: «تا صبح نشده، خودم را به برادر «شاهپوری» برسانم تا ببینم چه کار میکنند.» به همراه بیسیمچی و پیک و...، حدود شش نفری پیاده راه افتادیم. وقتی رسیدیم پایین، دیدم چند نفر آنجا ایستادهاند!
خیلی جالب بود. آنها نگاه ما میکردند، ما هم نگاه آنها. رفتم جلو، مچ دست یکی از آنها را گرفتم و گفتم: «تو کی هستی؟» گفت: «من از نیروهای جهاد هستم. دستگاههای ما آماده است؛ میتوانیم کار را شروع کنیم؟»، چون مدتی بود که در جادهی «گرده رش» به دشت «هرمدان» تردد ماشینی صورت نگرفته بود، نیاز به ترمیم داشت. گفتم: «بله، شما کار خودتان را شروع کنید و از بالای ارتفاع، جاده را ترمیم کنید.» سپس خودم را به برادر «شاهپوری» رساندم.
دفاع پرس: اسیر هم در منطقه گرفته بودید؟
بله، وقتی دوباره پیش گردان شاهپوری برگشتم، حدود چهارصد عراقی اسیر شده بودند، که از بالای ارتفاع «قمیش» و دشت «هرمدان» آمده و بچههای ما آنها را اسیر کرده بودند. الحمدلله عملیات خیلی خوب انجام شد، همهی اهداف را سریع گرفتیم و خیلی زود با یگانهایی که آنجا بودند، الحاق شد.
دفاع پرس: درگیریها تمام شده بود؟
تا ساعت ۱۰ صبح درگیری بود و مرتب تبادل آتش سلاحهای سبک و نیمهسنگین وجود داشت. برای اولینبار خمپاره ۱۳۰ میلیمتری که خمپارههای خیلی بزرگی بود را آنجا دیدم که از عراقیها غنیمت گرفته بودیم. حدوداً تا ظهر دشت «هرمدان» کامل آزاد شده بود. ارتفاعات «گوجار» و «قمیش» هم آزاد شده بود، فقط عملیات در قسمت «دلبشک» موفق نبود.
دفاع پرس: تیپ الغدیر کل هدفهایش را گرفت؟
بله، ما توانستیم صددرصد هدفها را با کمترین تلفات (۱۶ نفر شهید و حدود ۵۰، ۶۰ نفر زخمی) بگیریم. از جمله شهدای شاخص این عملیات: شهیدان «اکبر شاهپورزاده» (جانشین دوم گردان امام حسین (ع))، «علیاصغر جهانی» (فرمانده گروهان گردان امام حسین (ع)) و «مهدی توانگر» (فرمانده دستهی گردان حضرت امیر (ع)) بودند و بقیه شهدا هم آر.پی.جی زن، تک تیرانداز و... بودند.
دفاع پرس: مسیرهایی که شما با جیپ حرکت میکردید، توسط عراقیها احداث شده بود؟
بله، جاده را عراق زده بود. نیروهای ما در عملیات، از جادهی «گرده رش» پایین رفته و عراقیها را از بین بردند. محورهای عملیاتی، محورهایی بود که دشمن نتوانسته بود مانع ایجاد کند، چون مسیر خودش بود. فکر نمیکرد ما قرار است از طرفی که خودش حرکت و تردد میکند، برویم. در نتیجه عراقیها غافلگیر شده و دور خورده بودند و باعث شد که ما خیلی سریع بتوانیم آنجا را تصرف کنیم.
وقتی با «آقابابایی» بالای ارتفاع «گرده رش» رسیدیم، دیدیم که همه بچهها خیلی خوشحال هستند، چون عملیات موفقیتآمیز بود و تلفات ما هم خیلی کم بود.
روز بعد دوباره همراه «آقابابایی» و یکی دو نفر دیگر رفتیم به نیروها سر بزنیم. وقتی داشتیم از ارتفاع پایین میرفتیم، ناگهان دیدیم یکی از آمبولانسهای تیپ به سرعت به طرف ارتفاع «گرده رش» میآید. راننده آمبولانس همین که ما را دید، ماشین را نگه داشت، خیلی هول شده بود و با نگرانی گفت: «عراقی ها! عراقی ها!»
وقتی نگاه کردم، دیدم بیست سی نفر عراقی ستون شده و دارند میآیند. ما آمدیم کنار آمبولانس ایستادیم، جوری که عراقیها ما را نبینند. دیدم همه آنها پاکت و بُکسهای سیگار دست گرفته و شعار میدهند: «دخیل الخمینی، الموت لِصدام.» یک خورده که شعار دادند.
ما رفتیم کارمان را انجام دادیم. وقتی برگشتیم، دیدم اسیرهای عراقی تازه رسیدند بالای ارتفاع گرده رش!
دفاع پرس: همان گردانهای عملیاتی در خط پدافندی ماندند؟
بله، چون تلفات زیادی ندادیم و اسیر هم زیاد گرفته بودند، روحیه نیروها خوب بود. تدارکاترسانی هم در منطقه خوب بود.
دفاع پرس: نیروها مکان مناسبی برای استقرار داشتند؟
آنجا از سنگرهایی که عراقیها داشتند، استفاده میکردیم.
دفاع پرس: بعد از عملیات، در خط پدافندی با دشمن تبادل آتش داشتید؟
نه، حتی بمباران هوایی هم نشد.
دفاع پرس: از بازگشتتان به یزد بگویید.
بعد از اینکه عملیات «بیتالمقدس ۲» تمام شد، چند روز بعد منطقه تحویل یگانهای دیگر شد و به ما گفتند که نیروها برای مرخصی پایانی و استراحت به شهرهای خودشان برگردند.
از طرف فرماندهی تیپ، فرماندهی سپاه یزد و مسئولین استان یزد، برنامهریزی شده بود که وقتی رزمندگان برمیگردند، از آنها استقبال شود. قبلاً در عملیات «قدس ۵» برنامه استقبال از رزمندگان انجام شده بود ولی بعد از عملیات «بیتالمقدس ۲»، حجم نیرویی که از منطقه به طرف یزد برمیگشتند نسبت به عملیات «قدس ۵» خیلی بیشتر بود. به خاطر همین، برنامهریزی شد که نیروها به مقر اصلی (در سقز) آمده و از آنجا به طرف یزد حرکت کنند. برادران تدارکات، ستاد و مجموعه فرماندهی، تلاش بسیار زیادی کردند که اتوبوس تهیه کنند تا نیروها بتوانند با هم به یزد بروند، من هم با بقیهی نیروها حرکت کردم. تا شهرستان «نائین» آمدیم و مدتی در آنجا صبر کردیم تا همهی اتوبوسها برسند.
وقتی همه اتوبوسها رسیدند، به طرف شهر یزد حرکت کردیم.
برنامه استقبال از «دروازه قرآن» شروع شد. مردم با حضور گسترده خودشان از رزمندگان استقبال کرده و به این نحو تشکر خودشان را اعلام کردند. در مسیر که میآمدیم، بعضی مواقع مردم نیروها را روی شانه میگذاشتند، بعضیها جلو میآمدند و دست میدادند و مصافحه میکردند؛ مرتباً بین راه گوسفند، گاو و شتر ذبح میشد. از «دروازه قرآن» پیاده آمدیم، همین طور مردم از رزمندگان استقبال کردند تا به میدان آزادی رسیدیم. ورودی بلوار آیتالله طالقانی جایگاهی بسته شده بود و علمای یزد، مسئولین استان، استاندار، معاون سیاسی، فرماندار، فرماندهان سپاه و بسیج، همه حضور داشتند و استقبال گرمی از رزمندگان کردند و به صورت نمادین، به فرمانده گردانها و مسئولینی که در آن عملیات حضور داشتند، تاج گل داده شد. آیتالله «سید جواد مدرسی» برای برگزاری مراسم از همه بیشتر تلاش داشتند، وی از قبل برنامهریزی کرده و از اینکه این برنامه داشت اجرا میشد، خیلی خوشحال بود.
انتهای پیام/