گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس ـ رسول حسنی؛ فیلم سینمایی «بمب» به نویسندگی و کارگردانی «پیمان معادی»، در دومین روز از جشنواره سی و ششم فیلم فجر به نمایش درآمد و توانست فراتر از انتظارها ظاهر شود.
این فیلم با داستانی یک خطی اما استاندارد و بدون افتادن در تله اطناب و کم فروشی و گرفتن پز روشنفکرانه، توانست تصویر درستی از دهه 60 را ارائه دهد. مهمترین وجه فیلم که آن را نسبت به آثار این چند ساله بالاتر قرار میدهد آن است که فیلم به اصلیترین وظیفه خود که همان قصه گویی است میپردازد و اتفاقا به این وظیفه عمل میکند.
اینکه نویسنده توانسته یک داستان چفت و بست داری را با ریتمی مناسب روایت کند و کارگردان این داستان را در قالب تصویر به نمایش بگذارد به خودی خود قابل احترام است.
معادی در این فیلم دو داستان را در کنار هم روایت میکند. اول داستان عشق پسر و دختر نوجوانی که برای اولین بار عشق را تجربه میکنند و دوم زندگی در آستانه فروپاشی یک زوج که چند سالی از عمر زندگی مشترکشان میگذرد و رفته رفته شاهد شکوفایی این عشق هستیم. این دو روایت چنان در هم تنیده شده است که به زحمت میتوان آنها را از هم تفکیک کرد. نکته مهمتر اینکه داستان «بمب» در جریان موشکبارانهای تهران در ماههای پایانی جنگ تحمیلی روایت میشود.
در واقع این موشکبارانها و رفتن مردم به پناهگاها بهانهای است تا این داستان عاشقانه شکل بگیرد. کارگردان نیز به خوبی توانسته از همه اجزای فیلمش مثل صدا، نور، طراحی صحنه و فیلمبرداری و البته بازیهای درخشان بازیگرانش به نفع کلیت فیلم بهره گیرد.
برخلاف ادعاهای مطرح شده، فیلم «بمب» ابدا ضد ارزشهای دفاع مقدس نیست. همین که معادی سعی کرده در فضای جنگ تحمیلی از عشق بگوید اتفاق مبارکی است که آن را در آثار کسانی که مدعی هستند از ارزشهای دفاع مقدس حرف میزنند، نمیبینیم. پیمان معادی در «بمب» نه خوی زشت جنگ، که وجه لطیف آن را به مخاطب نشان میدهد.
در این اثر نفس جنگ زیر سوال برده میشود نه مساله دفاع مقدس. «بمب» آن قدر قدرتمند هست که نیازمند دفاع نباشد. این فیلم بدون درافتادن به دام ابتذال، به راحتی از مخاطب خنده میگیرد و این نیز در کنار دیگر محاسن فیلم نکته مثبتی است که کمتر اتفاق میافتد.
صدای فیلم «بمب» جایگاه ویژه در این اثر دارد. صدای فیلم تبدیل به یک کاراکتر شده که بدون آن فیلم تا این اندازه موفق نبود. این اتفاق بخصوص در کنار طراحی نور در جهت معناسازی فیلم است. هر چقدر که صدا سعی کرده وحشت ناشی از حملههای هوایی را منتقل کند، نور در مسیر التیام این وحشت گام برداشته و با ایجاد فضایی شاعرانه در دل این موشکبارانها از عشق حرف میزند.
هر چند فیلم در اواخر دهه 60 میگذرد و این دهه خواه ناخواه یادآور خاطرات تلخ و شیرین بیشماری است و کارگردان به راحتی میتوانست در دام نوستالوژی بازیهای بیهوده بیافتد اما با اکتفا به چند صحنه کوتاه مثل ضبط کاست روی یک کاست دیگر و تیله بازی کودکان، درآوردن توپ پلاستیکی از زیر ماشین و ... توانسته حال و هوای آن سالها را به سادگی تداعی کند.
مطلب دیگر طراحی شخصیت و بحث دیالوگ نویسی است. در «بمب» هر شخصیت همان چیزی است که باید باشد و همان چیزی را میگوید که باید. از آنجایی که هر شخصیت رنگ مخصوص به خود را دارد دیالوگها نیز از رنگ آمیزی مناسبی متناسب با شخصیتها برخوردار اند.
«بمب» را در کنار «ویلاییها» باید از معدود آثاری دانست که نگاهی تازه به مساله جنگ تحمیلی دارند. این کارگردانان سعی دارند دفاع مقدس را از منظر خود روایت کنند و داستانهای ناگفتهای از جنگ تحمیلی را با توجه به نیاز امروز بیان کنند.
باید این نوع از نگاه را نیز درک کرد. بیجهت نباید برچسب سفارشی بودن و ضد دفاع مقدس بودن به آنها زد. مهمترین وجه این آثار بخصوص «بمب» در این است که مغرضانه نیست. در زمانهای که با آثاری مواجه میشویم که با غرضورزی سعی در نقد دفاع مقدس دارند حضور «بمب» اتفاق مبارکی است. باید ساخته شدن این آثار را به فال نیک گرفت و با ایجاد حواشی سد راه این گونه آثار نباشیم.
انتهای پیام/ 161