شهید اقبالیه: هیچ وقت امام را تنها نگذارید و حجاب اسلامی را همیشه رعایت کنید

شهید «محمدحسن اقبالیه» در بخشی از وصیت‌نامه خود نوشته است: خواهرانم! مثل زینب در مرگ عزیز خود صبر کنید و مسئله بالا را که توضیح دادم شما نیز عمل کنید و این‌که هیچ وقت امام را تنها نگذارید. حجاب اسلامی را همیشه رعایت کنید و سعی کنید که کار‌های خود را برای رضای خدا انجام دهید.
کد خبر: ۲۷۸۶۰۷
تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۱ - 12February 2018

شهید «محمد حسن اقبالیه»: به جبهه‌ها بشتابيد كه فردا دير است///// 23 بهمن سالروز شهادت////

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، «محمدحسن اقبالیه» فرزند «ولی‌الله» در تاریخ دوم بهمن‌ماه سال ۴۲ در «دامغان» به دنیا آمد. شهید از کودکی در محیطی مذهبی رشد می‌کرد و دستورات و آموزه‌های دینی از همان دوران با روح و جان شهید اجین شد.

او تحصیلات را در دامغان آغاز کرد و با علاقه و جدیت درس می‌خواند. او با تلاش خود و اهمیتی که خانواده برای این موضوع قائل بودند، به هنرستان صنعتی وارد شد و پس از چهار سال موفق به اخذ دیپلم شد.

در آن زمان ارتش مزدور عراق به دستور «صدام حسین» خون‌خوار، جنگ تحمیلی را علیه کشورمان آغاز کرده بود و حمایت همه جانبه آمریکا و برخی دُوَل غربی هم مزید برعلت شده بود. تا نیرو‌های بعثی روز به روز با جسارت بیشتری به اقدامات دد منشانه خود ادامه دهند.

این فشار‌ها هر روز عرصه را بر هموطنان بی دفاعمان در سراسر ایران تنگ و سخت می‌کرد؛ بنابراین با توجه به چنین شرایط بحرانی، شهید دیگر به ادامه تحصیل فکر نکرد. او احساس می‌کرد که در جبهه و رویارویی با دشمنان بیشتر می‌تواند به کشورش و ملتش خدمت کند.

پس به عضویت سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی در آمد. او تقریباً همه‌ دوران خدمتش را در مناطق جنگی بود و طی این مدت در راه دفاع از مرز‌های وطن اسلامی مردانه ایستادگی کرد.

سرانجام در تاریخ ۲۳ بهمن‌ماه سال ۶۳ در منطقه عملیاتی مهران، از ناحیه گردن و سینه مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکر پاک شهید، پس از تشییع در دامغان به خاک سپرده شد.

وصیت‌نامه شهید «محمدحسن اقبالیه»:

آن‌هایی که شهید شده‌اند مرده نخوانید، بلکه زنده‌اند و در نزد پروردگارشان روزی می‌خورند (قرآن مجید).

پروردگارا! خودت شاهد هستی که پدران ما چگونه ابراهیم‌گونه فرزندشان را به قربان‌گاه تاریخ می‌فرستند.

خدایا! شاهد باش که مادران ما چگونه زینب‌وار در مرگ عزیزان‌شان صبر می‌کنند و شاهد باش که رزمندگان اسلام چگونه مخلصانه جان‌شان را فدا می‌کنند و خون‌شان را به پای درخت اسلام می‌ریزند.

پروردگارا!، یاران‌مان رفتنند دوستان‌مان در عملیات‌های مختلف به سوی خدای‌شان پرکشیدند. خدایا می‌دانم چگونه بودند که توانستند خیلی‌زود پرکشیده و پرواز کنند. آری آن‌ها از همه‌چیز گذشتند و فقط به خدا می‌اندیشیدند و فکرشان و ذکرشان خدا بود. می‌دیدمشان که چگونه نیمه‌های دل شب در گوشه‌ای با خدای خود راز و نیاز می‌کردند و می‌دیدمشان که چگونه با اخلاص تمام کارهای‌شان را انجام می‌دادنند.

خدایا! دعا می‌کنم تو را به مقربان درگاهت [که] مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار بده. اگر ان‌شاءالله به آن درجه از پاکی و مخلص کار کردن رسیدم و به فیض بزرگ شهادت رسیدم، شاید هنگام قرائت وصیت‌نامه از آموزش اخیر نام برده شود و به این نام خوانده شوم، از شما می‌خواهم که این نام پرمسمّا و بزرگ را بر من نگذارید، چون خودم را خیلی کوچک می‌دانم و این نام خیلی بزرگ است، این نام برای عزیزانی بود که مخلصانه کار کردند و به شهادت رسیدند و یا در جبهه‌ها مشغول خدمت هستند، پاسدار حقیقی و فرمانده‌[هان] حقیقی آن‌ها هستند، آن‌ها هستند که امام درباره‌شان می‌گوید «من از دور، دست و بازوی شما که دست خدا بالای آن است [را] می‌بوسم»، این حرف کوچکی نیست مردی که یک عمر خودسازی کرده در مورد رزمندگان این‌گونه می‌گوید و یا در جای دیگر می‌فرماید:‌ «ای کاش من یک پاسدار بودم».

برادر‌ها وخواهرها! این جمله امام برای پاسداران یک پشتوانه محکم است، اما یک مسئله که می‌خواستم بگویم این‌که امام منظورش از پاسدار کی است؟ آیا پاسداری مثل من که کمرش از بار گناهان خم گشته و رویش سیاه؟ او به پاسداران این حرف را می‌زند که روی‌شان هم‌چون خورشید می‌درخشد و نور می‌تابد. خدایا مرا هم به این درجه برسان.

برادر‌ها و خواهر‌ها! امام را تنها نگذارید، فقط راه او و خط او را دنبال کنید و حرف وی را گوش کنید، تمام کار‌ها را با گفته وی هماهنگ سازید و به حرف این و آن گوش ندهید و معیار اصلی و محور اصلی امام باشد.

برادر‌ها و خواهر‌ها! اگر من به حرم امام حسین (ع) نرسیدم سلام مرا به [امام] حسین (ع) برسانید، روضه و سینه‌زنی برای امام حسین (ع) را رها نکنید که ما هرچه داریم از آن داریم. به جبهه‌ها بشتابید که فردا دیر است، چون یاران و اصحاب حسین (ع) در این زمان به سوی حرم حسین (ع) پیش می‌روند.

چند جمله با پدر، مادر و برادر‌ها و خواهرهایم! پدرم هم‌چون ابراهیم و ابراهیم‌ها این زمان امانت‌هایی که خدا به آن‌ها سپرده‌ بود [را] پس دادند، تو هم مرا پس دادی پس مثل آن‌ها محکم بایست و این جمله را تکرار کن که امانتی بود از طرف خدا، که پس گرفت.

مادرم! همچون زینب و لیلا در مرگ عزیزت صبر کن تا ان‌شاءالله در آن دنیا با فاطمه (س) و زینب (س) محشور شوی. یک مورد دیگر این‌که نمی‌گویم گریه نکن، اما در جلوی مردم گریه نکن. در گوشه‌ای اول به یاد حسین (ع) گریه کن و بعد یادی از پسر خودت کن که شاید در کنار خونم اشک‌های تو هم گناهانم را بیامورزد.

خواهرانم! مثل زینب در مرگ عزیز خود صبر کنید و مسئله بالا را که توضیح دادم شما نیز عمل کنید و این‌که هیچ وقت امام را تنها نگذارید. حجاب اسلامی را همیشه رعایت کنید و سعی کنید که کار‌های خود را برای رضای خدا انجام دهید.

برادرهایم! امیدوارم که شهادت من باعث سست‌شدن شما و خانواده نگردد، بلکه نگذارید اسلحه‌ام بر زمین بماند توصیه به صبر می‌کنم و سفارش به تقوا. خانواده عزیز مرا عفو کنید. حلالم نمایید.

والسلام

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه‌دار

۶۲/۰۸/۲۳

نظر شما
پربیننده ها