بازیگری که بعد از ایفای نقش شهید به شهادت رسید:

یدالله بی اختیار در آن لحظه لبخند می زد/ سید به دنبال شهادت بود

زمانی که پیکر این شهید وارد محوطه فرماندهی انتظامی شد پاهایم می لرزید و در آن لحظه پلان های پشت صحنه فیلمی که سید در آن بازی کرده بود برایم مرور می شد.
کد خبر: ۲۷۸۷
تاریخ انتشار: ۲۵ شهريور ۱۳۹۲ - ۰۸:۵۶ - 16September 2013

یدالله بی اختیار در آن لحظه لبخند می زد/ سید به دنبال شهادت بود

خبرگزاری دفاع مقدس: سید احمد امام جمعه مستندساز و دارای لیسانس علوم اجتماعی است. امام جمعه کار مستند را از سال 1378 در شهر گلپایگان شروع کرد. وی در مورد رویداد جالبی که برای بازیگر نقش اصلی یکی از مستندهایش با نام "حضور سبز" رخ داد، چنین می گوید: سال 1387 نیروی انتظامی گلپایگان به مناسبت هفته ناجا برنامه ای را به من سفارش داد، من نیز طرحی به آنها ارائه کردم که تولید یک نماهنگ به نام "حضور سبز" و به خوانندگی امیر کریمی بود.

موضوع این نماهنگ شش دقیقه ای داستان سرقت از کودکی را در یکی از بوستان های شهر گلپایگان بازگو می کند. داستان با سررسیدن ماموران گشت نیروی انتظامی آغاز می شود. یکی از ماموران گشت سارقان را در حال باز کردن گوشواره دختر بچه ای در پارک رویت می کند.

در این لحظه پلیس به صحنه وارد شده و بچه را از دست سارقان نجات می دهد. در حالی که کودک در آغوش پلیس است، سارقان از موقعیت استفاده می کنند و با وارد آوردن چند ضربه چاقو به مامور گشت از صحنه می گریزند. بعد از رسیدن سایر مامورین گشت این مامور نیروی انتظامی به علت شدت جراحات در آغوش یکی از دوستانش جان می دهد. 

در ادامه، سارقان از طریق چهره نگاری دستگیر می شوند.

به نظرم چهره معصوم سید خیلی با نقش این مامور تطابق داشت

"سید یدالله موسوی" یکی از دوستانم بود که او را از بچگی می شناختم. چهره نورانی و در عین حال خجالتی داشت که فکر کردم برای اجرای این نقش (ماموری که به شهادت می رسد) مناسب است. وی در حوزه پلیس پیشگیری خدمت می کرد.

در آن زمان فرمانده انتظامی گلپایگان سرهنگ صالحی گفتم: سید را برای اجرای این نقش در نماهنگ می خواهم. او هم گفت: ما این همه مامور زبر و زرنگ داریم چرا او را انتخاب کردی؟ گفتم: او چهره معصوم و خاصی دارد و به نظرم خیلی با نقش این مامور تطابق دارد.

البته از مدت ها قبل شهید سید یدالله موسوی را شبیه شهید "امینی" می دیدم. به خودش هم گفتم: سید خیلی شبیه شهید امینی هستی. او هم با تبسمی گفت: ای کاش این سعادت را داشته باشم.

یکی از پلان های جالبی که در پشت صحنه این مستند موجود است، زمانی است که سید چاقو می خورد و شهید می شود. یدالله بی اختیار در آن لحظه دائم لبخند می زد. آن روز ظهر ماه رمضان بود و ما خسته بودیم. من اعتراض کردم و گفتم: سید چرا می خندی؟ گفت: مگر کسی که شهید می شود گریه می کند، او باید بخندد. بعد از اینکه آن پلان را گرفتیم من و بچه ها به او می گفتیم: سید آخرش شهید شدی؟ که او هم نگاه می کرد و می گفت: انشاالله، انشاالله.

کسی که سابقا نقش شهید را بازی کرده حالا به همان نحو شهید می شود

بعد از چند سال با اعزام سید برای ماموریتی به منطقه شادگان اهواز وی به دست اشرارمسلح به شهادت رسید. من زمانی که این خبر را شنیدم شوکه شدم. او بر اساس خصوصیاتی که داشت برای ایفای نقش انتخاب شد. حالا در واقعیت این اتفاق برای او افتاد که این نه تنها برای من بلکه برای همه همکاران و کسانی که در جریان ضبط این نماهنگ بودند جالب بود که کسی سابقا نقش شهید را بازی کرده است حالا تقریبا به همان نحو شهید می شود.

سید یدالله به دنبال شهادت بود

من سوژه های خاصی را تصویربرداری کردم که دستم نلرزیده بود. مثلا در صحنه هایی که تعداد زیادی کشته شده اند. در آن لحظات هرگز تمرکزم را از دست نداده ام، ولی زمانی که پیکراین شهید وارد محوطه فرماندهی انتظامی شد پاهایم می لرزید و در آن لحظه پلان های پشت صحنه فیلمی که سید در آن بازی کرده بود برایم مرور می شد.

از آن به بعد هرکس میخواهد به نوعی در مستندهای من نقشآفرینی کند به شوخی می گوید طوری بگیرید که ما هم شهید شویم.

او در پرسنل نیروی انتظامی یک مامور خوش اخلاق وبا محبت بود. صبر در چهره مظلوم او موج می زد. بعد از شهادت سید، کسانی که در جریان تولید این مستند بودند همواره به من می گفتند: دیدی سید قسمتش شهادت بود.

در زمان جنگ کسانی بودند که دانسته و بر اساس اعتقادشان شهید شدند، ولی بعد از جنگ خیلی نادر است کسانی که به دنبال شهادت باشند به آرزوی خویش برسند. اما شهید موسوی جز کسانی بود که توفیق شهادت نصیب او شد. اوعاشقانه ایفای نقش یک شهید را با واقعیت به هم آمیخت و به سرانجام رساند.

آخرین پلان در زمان دفن شهید به طور اتفاقی ضبط شد

دختر خودم نقش دختر بچه ای که پلیس او را نجات می دهد بازی می کرد، قرار بود در آخرین پلان این نماهنگ او و دختر این شهید هنگام دفن دست همدیگر را در بالای مزار بگیرند و بازی کنند و ما نیز در دورنما شهید را ببینیم که لبخند می زند. اما به دلایلی موفق به ضبط این پلان نشدیم.

اما زمانی که سید شهید شد و پیکر او را در قبرمی گذاشتند موقع فیلم برداری خیلی اتفاقی درلنز دوربین دیدم که دختر خودم ودختر شهید بازی می کردند وآن چیزی بود که باید قبلا اجرا می شد اما بعد از چند سال در واقعیت به وقوع پیوست و ضبط شد.

خانواده ما همیشه از او یاد می کنند ما چند سالی است که ساکن تهران هستیم ولی هر از گاهی که برای کاری به گلپایگان می روم غیر ممکن است حرف ها وچهره مظلومش در ذهنم مرور نشود وحتما فاتحه ای برای شادی روح این شهید بزرگوار می خوانم.

قبل از اینکه این کار را تولید کنم، شاید دید خاص ومعنوی زیادی نسبت به کار نیروی انتظامی وخصوصا شاغلین این نظام نداشتم و یا خیلی کم بود. اما از زمانی که این کار را عرضه کردم علاوه بر خودم، دیدگاه بسیاری از کسانی که با من ارتباط دارند نیز نسبت به این نیرو به خاطر شغل حساس وپر خطری که دارند عوض شده واحترام همه نسبت به کارکنان ناجا خیلی بیشتر از قبل شده است.

او در پرسنل نیروی انتظامی یک مامور خوش اخلاق وبا محبت بود. صبر در چهره مظلوم او موج می زد. بعد از شهادت سید، کسانی که در جریان تولید این مستند بودند همواره به من می گفتند: دیدی سید قسمتش شهادت بود.

در زمان جنگ کسانی بودند که دانسته و بر اساس اعتقادشان شهید شدند، ولی بعد از جنگ خیلی نادر است کسانی که به دنبال شهادت باشند به آرزوی خویش برسند. اما شهید موسوی جز کسانی بود که توفیق شهادت نصیب او شد. اوعاشقانه ایفای نقش یک شهید را با واقعیت به هم آمیخت و به سرانجام رساند.

نظر شما
پربیننده ها