روایت سه شهید فاطمیون از یک خانواده

برادر شهید علیزاده گفت: بار اولی که می‌خواست به سوریه اعزام شود با مخالفت مادر مواجه شد. اما اصرار داشت و می‌گفت، بچه‌ها با شوق و علاقه شدیدی به سوریه می‌روند، من هم می‌خواهم آن را تجربه کنم.
کد خبر: ۲۸۰۶۵۱
تاریخ انتشار: ۰۵ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۵:۴۵ - 24February 2018

روایت سه شهید فاطمیون از یک خانوادهبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، شیعیان افغانستانی خالصانه در راه اهل بیت (ع) جان می‌دهند. همین انگیزه کافی است که سال‌ها در جغرافیای مقاومت و در سنگر سوریه قدرتمندانه حضور داشته باشند و شجاعانه دشمن را به عقب برانند. شهید پشت شهید، نتیجه این اخلاص و جهاد است. شهدایی که تا ابد نامشان در تاریخ به یادگار خواهد ماند.

شهید حسین علیزاده، یک رزمنده افغانستانی 34 ساله بود که چندی پیش توسط تروریست‌های تکفیری در شهر البوکمال در نزدیکی مرز عراق و سوریه به شهادت رسید. قبل از اینکه بحث سوریه پیش بیاید او یک بنا بود. اما از 12 اسفندماه سال 92 که پایش به سوریه باز شد دیگر از میدان جهاد دل نکند و پابند خانه نشد. آنقدر رفت و آمد تا شهادت نصیبش شد. پیکر مطهرش در سالروز شهادت حضرت زهرا (س) در مشهد تشییع و به خاک سپرده شد.

مهدی علیزاده برادر شهید فاطمیون، حسین علیزاده می‌گوید: بار اولی که می‌خواست به سوریه اعزام شود با مخالفت مادر مواجه شد. اما اصرار داشت و می‌گفت بچه‌ها با شوق و علاقه شدیدی به سوریه می‌روند، من هم می‌خواهم آن را تجربه کنم. بار اول که رفت و برگشت دوباره مادرم بی‌تابی کرد و گفت: یک بار رفتی دیگر کافی است، برادرم گفت: اما من تازه فهمیده‌ام آنجا چه خبر است و باید حضور داشته باشم.

او در مورد علاقه برادرش برای شکرت در نبرد سوریه می‌گوید: شوق و علاقه زیادی برای رفتن داشت و بیشتر اوقات سوریه بود. از خوبی‌های اخلاقش هم هرچه بگویم کم گفته‌ام.بشاش و خنده رو بود و پایبند به نماز، روزه و قرآن، از وقتی که سوریه رفتن را شروع کرد در این مسائل پایبندتر هم شد و می‌گفت من تازه بهشتم را پیدا کرده‌ام. برادرم اکثر اوقات که از سوریه به مشهد می آمد به من توصیه‌هایی داشت به من گفت نمازت را اول وقت بخوان و به مادر احترام بگذار. حرفهایش در ذهنم حک شده و هر لحظه آنها را به خاطر می‌آورم.

برادری که مثل یک پدر بود. مهدی علیزاده در این باره می‌گوید: حسین متولد سال 62 بود و حدود 11 سال از من بزرگتر بود تنها یک برادر نه مثل پدرم بود. از اسفندماه سال 92، سوریه رفتن را شروع کرد و از همان زمان بیشتر در سوریه بود تا مشهد. وقتی به مشهد می‌امد از او می‌پرسیدم آنجا چه مسئولیتی داری و چه کار می‌کنی؟ در جواب می‌گفت من یک سرباز صفرم، وقتی کسی می‌خواهد برای هدفش قدم بردارد بهتر است یک سرباز باشد تا فرمانده.

او در مورد نحوه شهادت برادرش می‌گوید: آنطور که رفقایش گفته‌اند در روز پنج شنبه ساعت شش صبح به او بی سی می‌زند که دشمن هجوم آورده است و می‌گویند برای پشتیبانی به ما کمک برسانید. وقتی وارد خاکریز می‌شوند ظاهرا دشمن کل خاکریز را گرفته بود و اینها به کمین می‌خورند. پشت فرمان ماشین بود که از ناحیه شانه سمت چپ تیر می‌خورد. وقتی زخمی شد برای آنکه دشمن ماشین را نزند از آن پیاده می شود که تیر دوم به قلبش خورده و به شهادت می‌رسد. او در مرز عراق و سوریه و در شهر البوکمال به شهادت رسید.

مهدی علیزاده می‌گوید: شهید علیزاده دو فرزند دارد دخترش هشت ساله و پسرش پنج ساله است. دختر شهید تا چند روز پیش باورش نمی‌شد که پدرش شهید شده است اما وقتی که به معراج رفتیم و با پیکر شهید وداع گفتیم دخترش هم باور کرد و با پدرش حرف می‌زد و حال و روز خوبی نداشت.

او ادامه می‌دهد: بیشتر اوقات وقتی از سوریه به مشهد برای مرخصی می آمد از او می‌پرسدیم آنجا چگونه است تا به حال چند نفر را به هلاکت رسانده‌ای؟ و چقدر با تکفیری‌های روبرو شده‌ای؟ اما او هیچ چیز تعریف نمی‌کرد و می‌گفت: «هرچه بوده بین من و خدایم بوده و هست.» اما از حرم حضرت زینب (س) خیلی تعریف می‌کرد می‌گفت وقتی وارد حرم حضرت زینب (س) می‌شوید متوجه می‌شوید که کشش خاصی دارد می‌گفت: «تا خودتان نیایید این حس را باور نمی‌کنید.» تا اینکه من و مادرم سوریه رفته و آن تجربه را کسب کردیم. گویی حرم حضرت زینب (س) بهشت روی زمین است.

برادر شهید فاطمیون با اشاره به دیگر شهدای خانواده‌اش می‌گوید: خانواده ما دو شهید دیگر هم دارد. شهید علی اصغرانصاری پسر خواهرم است و شهید علیزاده دایی او می‌شود. شهید حمید احسانی هم داماد خواهر ماست شهید انصاری سال 94 شهید شد و پیکرش مفقودالاثر و از رفقایش شنیدیم وقتی در کمین افتادند نیاز بود که یک نفر داوطلب شود تا مهمات بیاورد. او به رفقایش می‌گوید: «بدون مهمات در محاصره از پشت قیچی می‌شویم به همین دلیل من می‌روم تا مهمات به نیروها برسانم.»

او ادامه می‌دهد: وقتی از پشت دیوار بیرون می‌آید تک تیرانداز او را می‌زند یک تیر به پایش خورده و تیر دوم به قلبش خورده است. رفقایش گفتند چون در محاصره بودیم نتوانستیم جنازه‌اش را به عقب بیاوریم. دو روز گذشته برای شهید انصاری و چند شهید مفقودالاثر دیگر از لشگر فاطمیون مراسم تشییع نمادین برگزار شد. به نشان شهید انصاری یک دسته گل درست کرده و به عنوان تابوت در کنار سایر شهدا او را تشییع کردیم. سنگ یادبود او نیز در بهشت رضا (ع) قرار دارد.

برادر شهید علیزاده از سومین شهید خانواده چنین می‌گوید:شهید احسانی هم در 17 آبان 92 به شهادت رسید، او وقتی می‌خواست از منطقه به مشهد بازگردد می‌رود تا از هم رزمش که دیده بان بود خداحافظی کند وقتی خداحافظی می‌کند، حین پایین آمدن از سنگر دیده بان از ناحیه سر مورد اصابت تک تیرانداز قرار می‌گیرد. در راه پنجره‌هایی داشت که پتو زده بودند، پتو را کنار زده تا چیزی را چک کند اما مورد اصابت تک تیرانداز قرار می‌گیرد و به شهادت می‌رسد. پیکر او هم در بهشت رضا (ع) به خاک سپرده شده است.

او در ادامه چنین می‌گوید: شهید احسانی زودتر ازشهیدان انصاری و علیزاده به سوریه رفته بود یعنی دو دوره جلوتر از آن دو شهید اعزام شد. هر کدام از این شهدا با عقیده شخصی خود و به خاطر ارادتی که به حضرت زینب داشتند به سوریه رفتند. از زمانی که جنگ سوریه شروع شد، حرف و حدیث‌ها هم پیش امد و برخی می‌گفتند که اینها به خاطر پول می‌روند یا بعد از اینکه شهید می‌شوند پول هنگفتی به خانواده‌هایشان می‌دهند. در حالی که این حرفها فقط ناراحتی ما را مضاعف می‌کند. وقتی شهید احسانی به شهادت رسید حضرت زینب (س) به خانواده ما صبری داد که متوجه شدیم روزی که امام حسین (ع) به شهادت رسید بر حضرت زینب (س) چه گذشته است. همان صبر بود که باعث شد با شهادت دو شهید بزرگوار انصاری و علیزاده احساس کنیم در این راه بزرگ قربانی داده‌ایم.

برادر شهید حسین علیزاده با شااره به شوق رزمندگان فاطمیون برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) می‌گوید: شیعیان افغانستان و به خصوص رزمندگان تیپ فاطمیون شیعیان مخلصی هستند که به حضرت زهرا (س)، حضرت علی (ع) و خاندانشان پایبندند. ما دوست داریم خالصانه در جوار اهل بیت (ع) و حرم حضرت زینب (س) شهید شویم و خالصانه برای آن‌ها خدمت کنیم و جان می‌دهیم.

منبع: تسنیم

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار