نقش جاده امام رضا (ع) در عملیات «بدر» (۱)

بچه‌های مهندسی رزمی سپاه، در شمال جزیره، جاده‌ای در منطقه شط علی احداث کرده بودند. در راستای آن جاده، عراقی‌ها هم در منطقه القرنه، یک جاده داخل آب تا نزدیکی این جاده ساخته بودند. بچه‌ها بعداً اسم این جاده را جاده امام رضا (ع) گذاشتند، چون آنجا بچه‌های لشکر ۲۱ امام رضا (ع) عملیات کردند.
کد خبر: ۲۸۱۶۶۱
تاریخ انتشار: ۲۶ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۸:۵۰ - 16June 2018

قسمت اول : عملیات در جاده امام رضا (ع)به گزارش دفاع پرس از سمنان، کتاب «عبور از رمل» روایت‌گر خاطرات «ابوالفضل حسن‌بیگی» است که به قلم «محمد مهدی عبدالله‌زاده» به رشته تحریر در آمده و توسط اداره کل حفظ اثار و نشر ارزش های دفاع مقدس  سمنان منتشر شده است.

«ابوالفضل حسن‌بیکی» فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهداء (ع) جهاد سازندگی است که به جهت حضور مستمر در خط مقدم و شرکت در جلسات فرماندهان جنگ، خاطراتی شنیدنی از نقش مهندسی رزمی در دفاع مقدس بیان کرده است.

خاطرات زیر برگرفته از این مجموعه در خصوص عملیات «بدر» است که در ادامه می‌خوانید.

پس از عملیات «خیبر» بیشتر بچه­‌ها به مرخصی رفتند و پس از آن به قرارگاه بازگشتند. ما هم تعدادی از دستگاه‌­ها را به شمال‌غرب بردیم و کارمان را شروع کردیم.

زمستان که شروع شد، به ما گفتند در حد نگهداری مناطق جبهه‌های شمال‌غرب نیرو نگه دارید و بقیه را برای عملیات به منطقه جنوب انتقال دهید. طبیعی بود که مثل گذشته، چند بار باید خودم می­‌رفتم و در جلسات حاضر می‌شدم تا با مسائل آشنا شده و در جریان ریز عملیات قرار بگیرم.

عملیات «بدر» عملیات بزرگی بود و طراحی شده بود تا به پشت «دجله» برویم و جاده «العماره» به «بصره» یا «بصره» به «بغداد» را مورد تهدید قرار دهیم؛ یا آن را ببندیم تا راه جبهه جنوب عراق با جبهه شمال قطع شود. کار مهندسی زیادی لازم بود. قرار بود پشت «دجله» مستقر شویم تا امکان پاتک برای دشمن کم شود. کار مهندسی گسترده، سخت و خطرناک بود.

در شمال و جنوب منطقه عملیاتی، باید یک منطقه وسیع را خاکریز می‌زدیم تا از کنار «القرنه» به محدوده­ای که در سه مرحله از عملیات پیش‌­بینی شده بود، برسیم. خاکریز‌ها باید دوجداره بود و سنگر‌های آماده و مستحکم را هم باید حمل و مستقر می‌کردیم. در این عملیات، راهسازی و جاده‌سازی بر مبنای نیاز رزمنده‌­ها، مأموریت اصلی قرارگاه‌­ها بود.

قسمت جنوبی منطقه عملیات «بدر» به بچه­‌های قرارگاه «کربلا» واگذار شد و شمال عملیات به قرارگاه «حمزه». قرارگاه تاکتیکی منطقه «نجف» نام گرفت. قرارگاه تاکتیکی «نصرت» هم بود.

تصمیم گیرنده اصلی آقایان «صیاد شیرازی» و «محسن رضایی» بودند که در قرارگاه «خاتم‌الانبیاء» مستقر بودند. نماینده و مسئول جهاد در قرارگاه «خاتم‌­الانبیاء» هم «محمدتقی رضوی» بود. بعد از آن در سطح پایین‌تر، کار بین قرارگاه «حمزه»، «نجف» و «کربلا» تقسیم می­‌شد. قرارگاه «نجف» به دلیل وسعت کاری در منطقه «کرمانشاه» و «ایلام»، خیلی امکان جابه‌جایی نیروهایش را نداشت؛ به دلیل اینکه نگران بودند، دشمن به شهر‌هایی که آزاد شده، حمله کند.

به چند دلیل، برای اعزام به جنوب، دست مهندسی قرارگاه «حمزه» بازتر بود. اول اینکه اگر دشمن می­‌خواست نیرو جا به جا کرده و به منطقه کردنشین مثل «حلبچه»، «کرکوک»، «موصل» و «سلیمانیه» بیاید، کرد‌ها که با ما ارتباط نزدیکی داشتند خبر می‌دادند و خود کرد‌های «بارزانی» و «طالبان»ی هم با ارتش بعث مقابله می‌کردند. نکته دوم این‌که عملیات برای ارتش عراق در منطقه شمال‌غرب به دلیل کوهستانی بودن سخت بود. دیگر این‌که قرارگاه حمزه ۹ گردان مهندسی وابسته به هفت استان داشت و از توانایی خوبی برخوردار بود. امکانات و تجهیزات خوبی داشتیم. بچه‌­های ما آموزش دیده و برای عملیات آماده بودند. از عقبه خوبی هم برخوردار بودیم.

عقبه ما جزیره مجنون بود. به دلیل این‌که ما در عملیات «خیبر» کار کرده بودیم، زمین و امکانات را خوب می‌شناختیم. کار کردن در این منطقه برای بچه‌های قرارگاه «حمزه» راحت بود.

برنامه­‌ریزی شده بود که قرارگاه‌­های «کربلا»، «نجف»، «نوح» و «نصرت» این عملیات را انجام دهند؛ ولی دشمن کاملاً مطلع شده بود که کجا می­‌خواهیم عملیات انجام دهیم. منطقه اصلی عملیات را «حسینیه» و «طلائیه» تعیین کرده بودند؛ وقتی دشمن فهمید، آتشش خیلی حجیم و سنگین شد و بعضی مناطق را آب انداخت و قبل از اینکه عملیات شروع شود، مسیری که پیش­بینی می‌شد دستگاه‌های جنگی و سنگین ما از آن‌جا عبور کند، بسته شد.

مرحله اول عملیات که به همه لشکر‌ها در حد یک گردان و دو گردان خط داده بودند، انجام شد. صبح روز بعد پشت «دجله» بودیم. لشکر «عاشورا» از «دجله» هم عبور کرد. ما باید می­‌رفتیم آن طرف «دجله» و خاکریز می‌­زدیم، ولی چون عقبه ما محکم نبود، دشمن از طرف شمال و جنوب پاتک کرد و جلو آمد. نیرو‌هایی که روی اتوبان «بصره» به «بغداد» مستقر بودند، مجبور شدند عقب بیایند.

پیش­بینی کرده بودند که لودر و بولدوزر را به سبکی که در عملیات «خیبر» انجام داده بودیم، از «دجله» عبور دهیم. چند لودر و بولدوزر توسط پل­‌های پی­ا­پی عبور داده و بردیم. روز اول که رسیدیم، از (شهید) باکری سئوال کردم که «ما باید چه‌کار کنیم؟» گفت: «با توجه به این‌که نمی­‌توانیم بمانیم، باید بیاییم این طرف رودخانه پدافند کنیم».

عراقی‌ها سرتاسر ساحل «دجله» دژ مستحکمی زده بودند تا آب به داخل مناطق خشک و کشاورزی نرود؛ برای همین نیازی به خاکریز نبود. باید با لودر، داخل دژ‌ها سنگر می‌­کندیم. عرض رودخانه «دجله» زیاد بود. آب هم زیاد بود و طغیان کرده و گل‌آلوده بود. ما مأموریت داشتیم این دژ را باز کنیم.

روز دوم متوجه شدیم که عملیات در قسمت دست چپ ما ناموفق است. گفتند در همین منطقه که گرفته‌ایم پدافند کنیم. بچه‌های سپاه یکی دو بولدوزری که از عراقی­‌ها در منطقه «القرنه» غنیمت گرفته بودند را تحویل ما دادند. قرار شد در قسمت شمالی آن‌جا خاکریز بزنیم. امکانات کم بود. دشمن هم برای پاتک زدن آماده بود. یکی دو تا لودر و بولدوزر ما را همان روز اول و دوم زدند. البته مجدداً از داخل جزیره شمالی، لودر و بولدوزر به آن‌جا انتقال دادیم؛ البته نه به آن مقداری که نیاز بود. نیاز ما خیلی بیشتر از این بود. چند گردان مهندسی رزمی لازم بود تا به سرعت بتوانند خاکریز احداث کنند. به‌دلیل این‌که عقبه ما باز نشد، همه دستگاه‌ها عقب ماندند. مضافاً بر این‌که دستگاه‌های‌مان را در منطقه «جفیر» و بنه عقبه، روی کمرشکن یا تریلی آماده حرکت گذاشته بودیم تا آن‌ها را مستقیم به کنار «دجله» ببریم. بعضی از مناطقی که باید خاکریز می­‌زدیم، پنجاه شصت کیلومتر از بنه ما فاصله داشت. وسایل‌مان را حتماً باید با کمرشکن می‌­بردیم. برای همین، خط «طلائیه» باید شکسته می­‌شد تا به جاده خود عراقی‌­ها وصل شویم و از آن استفاده کنیم. عراقی­‌ها پاتک‌های‌شان را شروع کردند. بچه‌­ها نتوانستند بمانند و عقب‌نشینی شد.

فشار رزمنده‌های ما بیشتر روی «طلائیه» بود؛ چون کلید اصلی منطقه آن‌جا بود. بچه‌ها چند شب عملیات کردند، ولی موفق نشدند. ماندن ما کنار دجله کار خطرناکی بود.

جلوی ما رودخانه «دجله» و دست چپ ما هم یک کانال آب بود که از جزیره جنوبی به «القرنه» وصل می‌شد. پشت این کانال‌های آب هم می‌شد ایستاد. چند تا پل روی این کانال آب زده بودند. عرض کانال حدود ۱۵ متر بود. اگر «طلائیه» باز می‌شد، باید از همین پل‌ها عبور می­ کردیم و می ­رفتیم و در قسمت شمالی «القرنه» مستقر می‌شدیم. دستور دادند که همان جا خاکریز، سنگر و جاده بزنیم و بایستیم. دشمن، آن طرف کانال آب بود و ما این طرف کانال آب. دشمن آن طرف «دجله» بود و ما این طرف «دجله». قرار شد بچه‌­های قرارگاه «کربلا» که در منطقه «طلائیه» بودند، در منطقه آزاد شده مستقر شوند.

بچه­‌های مهندسی رزمی سپاه، در شمال جزیره، جاده‌ای در منطقه «شط علی» احداث کرده بودند. در راستای آن جاده، عراقی‌ها هم در منطقه «القرنه»، یک جاده داخل آب تا نزدیکی این جاده ساخته بودند. بچه‌ها بعداً اسم این جاده را جاده «امام رضا (ع)» گذاشتند، چون آن‌جا بچه­‌های لشکر ۲۱ امام رضا (ع) عملیات کردند.

دیدیم اگر بخواهیم از پد ۸ جزیره شمالی یک جاده بزنیم و به «جاده امام رضا (ع)» وصل کنیم، حدود ۵ کیلومتر فاصله است؛ ولی اگر از داخل جزیره خاک برداریم، کمپرسی کمتر می­‌خواهیم. به قرارگاه پیشنهاد کردیم. قرارگاه پذیرفت که ما پد ۸ را به جاده امام رضا (ع) وصل کنیم و خاک را از داخل جزیره برداریم. در جزیره هرچه پایین می‌رفتیم رس خاک بیشتر بود. فقط کمی نم داشت. دپو که می­‌کردند، باد می­‌خورد و خشک می­‌شد. این مأموریت به قرارگاه حمزه واگذار شد. گفتند شما بیایید این طرف تا قرارگاه کربلا برود آن طرف. ما هم امکاناتی که آن‌جا داشتیم را تحویل دادیم.

ادامه دارد...

نظر شما
پربیننده ها