شهدایی که از شهادت خود خبر می‌دادند

شهید «علی خبیری» مرا کنار کشید و گفت: :«به من الهام شده (که شهید می‌شوم). من فقط از خدا خواستم که اگر بناست شهید شوم، می‌خواهم در خون خودم بغلطم و شهید شوم.»
کد خبر: ۲۸۱۸۲۵
تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۸:۴۵ - 31March 2018

شهدایی که از شهادت خود خبر می‌دادند«حسن مصون» از رزمندگان دوران دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع پرس از یزد، ۲ تن از شهدای جنگ تحمیلی را که از شهادت خود خبر دادند، معرفی کرد.

وی اظهار داشت: «علی خبیری» جانشین گردان بود و ضمن آن، کار مهندسی هم می‌کرد. وقتی در سنگر فرماندهی بودیم، علی آقا مرتب ماهی صید می‌کرد و می‌پخت یا اینکه در سنگر برای ما اشکنه یزدی درست می‌کرد. یک دفعه مرا کنار کشید و گفت: «من تا چند روز آینده به شهادت می‌رسم».

گفتم: «علی آقا خواب دیدی؟»، گفت: «به من الهام شده. من فقط از خدا خواستم که اگر بنا است شهید شوم، می‌خواهم در خون خودم بغلطم و شهید شوم.»

من با تویوتای بی‌سقف و سرباز به بنه رفته بودم، داشتم برمی‌گشتم، دیدم آمبولانس دارد می‌آید. معمولاً آمبولانسی که پیکر شهدا را جابجا می‌کرد، از سنگرش بیرون نمی‌آمد مگر اینکه کسی شهید شده باشد. من چراغ دادم و آمبولانس ایستاد. گفتم: «مگر شهید داریم؟» گفت: «بله» گفتم: کی؟ گفت: «علی خبیری» به محض اینکه اسم علی خبیری را به زبان آورد، به یاد آن مطلبی افتادم که چند روز پیش گفت. گفتم: «چه‌طور شد؟» گفت: «با لودر داشت سنگر تیپ ۱۰۶ را خاکریز می‌زد. همین‌طور که داشت کار می‌کرد، یک گلوله دقیقاً روی لودر فرود آمد. علی آقا از روی لودر پایین آمد و در حالی‌که در خون خود غوطه ور بود، همان‌جا به شهادت رسید.»

همچنین این رزمنده دوران دفاع مقدس ادامه داد: سال ۶۱ اهواز بودیم، یک‌روز شهید «محمد تفکری» گفت: «من چندروزی به مرخصی می‌روم». آن موقع در بین ما متأهل کم بود. ایشان موقع رفتن نگفت برای چه کاری می‌رود؟! وقتی برگشت، گفت: «از رفتن بنده ذهنیتی برایتان ایجاد نشود. خواب دیدم در این عملیات به شهادت می‌رسم. برای حق‌الناس و طلب و بحث‌های بدهکاری و بستانکاری و مسائل شرعی رفتم.» بعد گفت: «ماشینی خریده بودم و هنوز بدهی داشتم، رفتم ماشین را فروختم، بدهکاری‌هایم را پرداخت کردم، حسابم را صاف کردم و آمدم و مطمئنم در این عملیات به شهادت می‌رسم.» شب عملیات، ما پیشروی داشتیم و عراق مرتب به میدان مین منور می‌زد. یک دفعه پیکر مطهر شهیدی را دیدم. پرسیدم «کیست؟» محمدعلی یاوری، فرمانده­ی دسته خودش هم در آن عملیات مجروح شده بود، گفت: «محمد تفکری»

وقتی کنار پیکر شهید رسیدیم، دیدم که کلاً آتش گرفته بود و رزمندگان داشتند با قمقمه‌های آب، پیکر شهید را خاموش می‌کردند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار