حسین همدانی /3:

همکارمان را به ادعای منافق اعدامی محاکمه کرد

شهید لاجوردی حتی در حد یک ریال نه خودش و نه اطرافیانش به بیت‌المال دست‌اندازی نکردند و اگر کسی در این زمینه‌ها تخلف می‌کرد، به نحو بسیار بدی با او برخورد می‌کرد که بازدارندگی‌اش بسیار بالا بود.
کد خبر: ۲۸۳۶۹
تاریخ انتشار: ۲۷ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۵:۲۷ - 18September 2014

همکارمان را به ادعای منافق اعدامی محاکمه کرد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، نظم در کار را می توان از دقت نظر در حضور به موقع بر سر قرار مصاحبه در چند جلسه گفتگویمان حس کرد. با حسین همدانی در سومین بخش گفتگو، از قانوگرایی شهید لاجوردی و نظم وی پرسیدیم.

تقید به قانون و شرع شهید لاجوردی چگونه بود؟
مثالی را در این زمینه عرض میکنم. در اوج درگیریهای سال 62 که ما در پل رومی مستقر بودیم و بعضی از افراد را که دستگیر میشدند، برای تشکیل پرونده به آنجا آورده میشدند و شهید قاسمزاده در آنجا مستقر بودند. هم به جرایم مواد مخدر رسیدگی میشد، هم به جرایم ضد انقلابی. این حادثه را خودم دستاندرکار بودم و میخواهم تقید ایشان را به شرع و عدم رفیقبازی عرض کنم. خانمی از مسئولین عملیاتی سازمان منافقین که چند اقدام ترور و تیراندازی داشت و خیلی آدم بیباک، خطرناک و هیکلمندی بود، سر یک قرار تشکیلاتی دستگیر و به ستاد پل رومی آورده شد. طبقه دوم یک اتاق و حمام و روشوئی بود. این خانم را خلع سلاح کرده بودند و فکر میکنم هفت هشت ساعتی آنجا بود. باید بازجوییهای اولیه انجام میگرفت و از آنجا تحتالحفظ باید به اوین اعزام میشد. جرایم سنگینی هم داشت. ایشان را به اتاقی که مقر ما بود آوردند و به شهید قاسمزاده گفتیم این مأموریت انجام گرفته است و این هم حکم. ایشان گفت متهم بصورت موقت در محل فوق باشد تا کارهای مقدماتیاش را انجام بدهیم و بعد او را بفرستیم اوین که به پروندهاش رسیدگی شود. ایشا ده ساعتی پیش ما بود و بعد همراه بقیه متهمان به اوین اعزام شد. در مقر ما هم افراد میرفتند، میآمدند و اسم میآوردند و اسامی ما به گوش این فرد هم رسیده بود. با توجه به جنایاتی که این خانم انجام داده بود، حکمش اعدام بود. در روزهای آخر ادعا کرده بود وقتی دستگیر شدم و به پل رومی رفتم، در اتاقک کوچکی که در آن ساختمان نگهداری میشدم، یکی از پاسدارهای آنجا به نام آقای فلانی نظر سوئی به من داشت. متهمی که مجرم است و قتل و جنایت کرده است. شاید او این کار را کرده بود که چند روز بیشتر زنده بماند و از این ستون به آن ستون فرج است، اما شهید لاجوردی مرا خواستند. من رفتم آنجا و ایشان گفتند متهمهای چنین ادعایی کرده که همکار شما ـ که معاون ما بود ـ نظر سوء به ایشان داشته و تعرض کرده است. گفتم این چه حرفی است میزنید؟ شما آقای فلانی و پدر و مادرش را میشناسید. میدانید به شکل رایگان در خدمت انقلاب است؟ روی ایشان قسم میخورم. شهید لاجوردی گفت قسم میخورم، قسم میخوری و این حرفها به کنار، این متهمه هم هر جنایتی که کرده است به کنار، باید به این موضوع رسیدگی شود. گفتم حاج اسدالله! این چه حرفی است شما میزنی؟ گفت من پرونده را میفرستم شعبه 9، احضاریه میفرستند و ایشان باید بیاید و خودش را معرفی کند. گفتم شما به حرف یک منافق، همکار خودمان را زیر سئوال میبرید؟ گفت او ادعایی کرده است که باید صحت و سقمش ثابت شود. این که بگویید چون این برادر پاسدار و همکار شماست و باید مستثنی شود، امکان ندارد، بگویید بیاید.

گفته بودند اگر ثابت نشود مجازاتش چیست؟
حکمش اعدام بود. به او گفته بودند این ادعایی که تو میکنی، اگر این برادر پاسدار بیاید و ثابت شود دروغ گفتهای با تو برخورد خواهد شد. گفته بود من پای حرفم میایستم. آمدیم به این دوست همکارمان که خودش، خانواده و پدر و مادرش را میشناختیم، گفتیم یادت میآید چهار ماه قبل در عملیاتی دخترخانمی را گرفتند و آوردند؟ گفت بله؛ خودمان در حمام و روشوئی حبسش کردیم. گفتم ایشان در زندان اوین در این روزهای آخر چنین ادعایی کرده است. رنگ همکارمان مثل گچ سفید شد و پس افتاد و گفت چه میگویی؟ گفتم به جان تو! این هم احضاریه. تشریف میبرید شعبه 9 زندان اوین تا از تو بازجویی کنند. گفت حاجی! لااقل دفاعی بکن. این منافق بیهمه چیز شاید ده تا ادعای دیگر هم بکند. گفتم من همه این حرفها را زدهام. نهایتاً این جوان پاک پاسدار و خانوادهدار را اعزام کردیم و چندین جلسه بازجویی شد و معاینات پزشکی روی آن دختر هم صورت گرفت و مشخص شد دروغ گفته است و رأی بر برائت دوست عزیز ما صادر شد.
حالا ببینید در آن شلوغی اول انقلاب و در آن شیر تو شیری و مسائلی که 70، 80 تا گروه و گروهک ایجاد کرده بودند، جناب آقای لاجوردی با آن همه گرفتاریای که داشتند، به ادعای یک منافق مسلح و کسی که عملیات انجام داده و افراد را به شهادت رسانده است، این جور حساسیت نشان میدهد.

این حساسیت در برخورد فیزیکی هم بود؟
بگذارید مورد دیگری مثال بزنم. میخواستند فردی را برای اعدام ببرند و یکی از بچههای پاسدار دو سه تا سیلی به گوش او زده بود. زمانی که میخواستند اعدامش کنند گفته بود اگر جرم کردهام و باید اعدام شوم، آیا قبل از آن هم باید مرا کتک میزدند؟ آقای لاجوردی موضوع را پیگیری کردند و گفتند فعلاً حکم اجرا نشود تا ببینیم قضیه از چه قرار است و وقتی متوجه شد حرف آن اعدامی درست است، برخورد بسیار شدیدی با آن پاسدار کرد که شما به چه حقی به خودت اجازه دادی به او سیلی بزنی؟ حکم او اعدام بود و باید اعدام میشد، ولی قرار نبود سیلی هم بخورد. من دادستان هستم که داد مردم را بستانم. اینجا از این خبرها نیست که هر کسی هر کاری دلش بخواهد بکند. نمیخواهم بگویم در آن مدت از این خودسریها اتفاق نیفتاد، اما میخواهم مقدار حساسیت ایشان را بگویم.

این حساسیت در نوشتن کیفرخواست ها هم بود؟
قطعا؛ مثلا منافقی آدم کشته بود، اما به او تهمت زنا هم زده بودند. آقای لاجوردی گفت این فرد آدم کشته، ولی زناکار نبوده است. قضیه فرق میکند. چکی و کیلویی نیست که روی تخلف او تخلفات دیگری را هم بار کنیم. این حساسیت بسیار بالای ایشان را به موازین شرعی و قوانین نشان میدهد.

برخی ادعاهای منافقین به شکلی است که تلقی می شود به علت کثرت متهمان گاهی روند قضایی طی نمی شده است.
 میتوانم به جرئت بگویم تمام متهمینی که در آن سالهای پرالتهاب ترورها، جنگ و تجاوزات در زندان اوین بودند، پروندههای مشخص داشتند تا فرآیند کامل قانونی و حکم حاکم شرع دقیقاً اجرا شود. این جور نبود که مثل انقلابهای دیگری که صدمات بسیار کمتری از ما دیده بودند، بدون محاکمه و طی مراحل قانونی افراد مجازات شوند.
شهید لاجوردی حتی در حد یک ریال نه خودش و نه اطرافیانش به بیتالمال دستاندازی نکردند و اگر کسی در این زمینهها تخلف میکرد، به نحو بسیار بدی با او برخورد میکرد که بازدارندگیاش بسیار بالا بود، در صورتی که امکانات، جان، مال، ناموس، اموال مصادرهشده، طلا، جواهرات، اثاثیه زندگی، املاک، زمینها، پول، دلار، مارک، انواع و اقسام ارزها و امکانات و تجهیزات در اختیار ایشان بود. نه این که ادعای دست پاکی کند و اطرافیانش بخورند یا این امکانات را در خدمت حزب، گروه و سازمانی قرار بدهد، در صورتی که ایشان از قدیمالایام عضو مؤتلفه بود. در کنار شوهر خواهرش حاج صادق امانی بنیانگذار مؤتلفه بود. به جرئت میتوانم بگویم ایشان حتی یک ریال خرج تشکیلات متبوع خودش و دوستانش نکرد، در صورتی که اموال مصادره میشدند و آن اوایل اصلاً حساب و کتابی نداشت. در خانه ساواکیها و سران رژیم قبل پول و امکانات زیادی وجود داشت، اما ایشان بسیار دست پاک بود. دست پاک واقعی نه شعاری و سیاسی.
 

نظر شما
پربیننده ها