ما توانستیم ۱۷۵/

حال خوب زائران مازندرانی سرزمین های نور در جمعه آخر سال

در آخرین جمعه سال 96 زائران مازندرانی سرزمین های نور از زیارت شهدا گفتند.
کد خبر: ۲۸۳۷۳۱
تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۱:۳۵ - 16March 2018

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از ساری، هوای آخر سال غیر از هوای خرید عید، غیر از برپایی بساط سفره نوروزی، هوای سفری است از جنس نور. هوایی که دل های مشتاق را چونان پرستویی که آماده کوچ است، به سرزمینی می کشاند که خاکش به خون هزاران هزار شهید رنگین است، خاکی از جنس کربلا.

زائران راهیان نور مازندرانی به علقمه یاران خمینی در خرمشهر آمدند تا آخرین جمعه سال خود را به دست های بسته شهدای غواص خط شکن کربلای 4 بسپارند و به استقبال بهار بروند.

 بوی خوب خدا پیچیده در غروب جمعه علقمه و زائران مازندرانی، زاده دریا وقتی به یادمانی از جنس آب می رسند، دل دریایی شان پر می شود از امواج اشک، اشکی از شور و شعور شهدا. 
 
همپای زائران شدیم تا در این غروب جمعه با حس و حال خوب شان، هوایی تازه کنیم. یک روز مازندرانی ها میزبان 30 مرغ دریایی بودند در آن استقبال باشکوه شهدای غواص دست بسته، حالا امروز در قامت زائر، مهمان شهدا شدند در قدمگاهی به نام علقمه.

 سعیده آزادی یکی از زائران جوان مازندرانی راهیان نور است که با پای برهنه قدم به یادمان علقمه گذاشت. وقتی از حس و حالش می پرسم، می گوید: «وصف نشدنی است، هیچ وقت اینقدر حالم خوب نبود.»

آزادی دانشجوی رشته معماریست و با اشاره به اینکه اردوهای زیادی همراه دانشگاه رفته است اما هیچ اردویی مثل این اردو نیست، می گوید: «خیلی به خانواده ام اصرار کردم که به این اردو بیایم،تا اینکه بالاخره رضایتشان را گرفتم. قرار بود چند روز مانده به عید را با خانواده ام به اصفهان بروم اما با توصیفاتی که از اینجا برایشان داشتم، تصمیم شان عوض شد و دارند به منطقه می آیند.»

از آزادی می پرسم توصیفی که از اینجا برای خانواده ات داشتی چه بود، نگاهی به پرچم های کنار رودخانه می اندازد و می گوید: اینجا حال آدم را خوب می کند. اگر می خواهید سال را با حال خوب نو کنید حتما به اینجا بیایید.»

شور و حال جوانانی که پا به علقمه می گذارند دیدنی است، انگار نه انگار غروب جمعه است، غروبی که به  دلگیر بودن معروف شده.
پریسا شعبانی با دوستانش در حال گرفتن عکس سلفی است. از او می پرسم، لابد زائر اولی هستی؟ حال و هوای زائر اولی ها چطور است؟ با خنده می گوید: « بله. شور و شوقی که تا کسی نیاید نمی تواند آن را درک کند. دو روز است که به منطقه آمدیم و آنقدر به ما خوش گذشته که وقتی فردا قرار است برگردیم غصه مان گرفت.»

از شعبانی نوجوان دهه هشتادی می پرسم منظورت از اینکه می گویی اینجا به آدم خوش می گذرد چیست؟ یک نایلون خیلی کوچک که نصفش را پر کرده از خاک تبرکی، نشانم می دهد و می گوید : «اینجا در دل خاکش چیزی نهفته است که آدم را مثل آهن ربا جذب می کند. خاکی که آغشته به خون شهداست. جایی که شهدا باشند حتما به آدم خوش می گذرد.»

خانواده ای در چند قدمی نیزارهای کنار رودخانه نشسته اند و مشغول نماز و زیارت هستند. صبر می کنم نماز شان تمام شود. از مادر این خانواده دلیل  اینکه خانوادگی به منطقه آمدند را می پرسم.
حسین پور می گوید: « چند سال بود که می خواستم به راهیان نور بیایم اما هر بار کاری پیش می آمد و از سفر باز می ماندم. امسال همه کارهایم را زودتر انجام دادم و به همسرم گفتم هرطور هست باید به منطقه برویم. الحمدالله قسمت شد.»

دختر سه ساله حسین پور بغل پدرش نشسته و پسر پنج ساله اش که سربند یا زهرا (س) به سرش بسته، هر دو با دقت دارند به حرف های من و مادرشان گوش می دهند. از این مادر می پرسم با دو بچه کوچک سفر به جایی که امکاناتی در حد تورهای توریستی ندارد، سخت نیست؟ دستی به سر پسرش می کشد و با این سوال جوابم را می دهد: «آیا سخت تر از اینکه جوانی هزاران کیلومتر از مازندران به این منطقه بیاید و مظلوم و غریب به شهادت برسد؟ گمنام شود و خانواده اش سالها چشم انتظار باشند؟ ما ذره ای از این سختی را نچشیده ایم و درک نکرده ایم. چرا که در امنیت و راحتی زندگی می کنیم. باید  بچه ها را از کودکی با این فضاها آشنا کرد. این مناطق را از نزدیک ببینند و در همین سن الگوهای اصلی جامعه را به آنها معرفی کنند.»

آفتاب کم کم دل به رودخانه ای که شبیه دریاست، می زند و غروب از راه می رسد. زائران راهیان نور مازندران که به علقمه آمده اند همراه با غروب آفتاب جمعه آخر سال  رو به کربلا می ایستند و با توسل به سقای تشنه لب، دعای فرج را زمزمه می کنند و خدا را به دستان بسته شهدای غواص قسم می دهند، سال آینده  را سال ظهور صاحب جمعه قرار بدهد.
انتهای پیام./
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار