شهیدی که خبر شهادتش را به مادرش داد

مادر شهید حبیب الله صمدی گفت: در بیمارستان به من گفتند حبیب مجروح شده اما من گفتم پسرم پرچم به دست به خوابم آمد و گفت من پیروز شدم.
کد خبر: ۲۸۴۵۹۶
تاریخ انتشار: ۰۴ فروردين ۱۳۹۷ - ۰۹:۱۷ - 24March 2018

شهیدی که خبر شهادتش را به مادرش دادزینب حسینی مادر شهید حبیب الله صمدی از شهدای جویبار در گفت و گو با خبرنگار دفاع پرس در مازندران به روایت خاطراتی از شهید پرداخت و اظهار داشت: حبیب الله فرمانده دسته بود. در 14 سالگی به جبهه رفت. در سال 65 و سن 19 سالگی در جزیره مینو شهید شد. پسرم در جبهه درس هم می خواند.

 وی ادامه داد: ماه محرم بود و ما در شب هشتم محرم  شام دهی داشتیم. حبیب الله آمد و گفت: مادر باید یک کار خیری برای من انجام بدهید. گفتم چه کار خیری؟ گفت: می خواهم برای آموزش به گهرباران ساری بروم. باید برگه آموزش مرا امضاء کنید. گفتم: وقتی کار خیری که بخواهی برای خدا انجام بدهی امضای من برای چیست؟ مخالفتی نکردم و گفتم: به جای یک امضاء 10 امضا می زنم چون برای خدا و وطن است.

این مادر شهید افزود: پسرم وقتی به آموزش رفت تمام آموزش ها را برایم توضیح داد. گفتم: چند روز دیگر می خواهی به جبهه بروی؟ گفت: هفت روز دیگر.

مادر شهید صمدی ادامه داد: دختر کوچکم را کول کردم  و برای بدرقه پسرم  آب و قرآن به دست گرفتم و راهی جبهه کردم اما قبل از آن به پسرم گفتم: عاشقانه بجنگ و عاشقانه شهید شو. پسرم موقع خداحافظی چندین مرتبه رفت و دوباره برگشت مرا صدا زد.

وی اضافه کرد: خواستم تا مکانی که برای اعزام او را می برند، همراهش بروم که گفت: مادر کجا می خواهی بیایی؟ اول باید ببینم از ته قلبت راضی هستی؟ دست گذاشت روی قلبم و گفت قلبت آرام است. ان شاء الله اگر خداوند لیاقت داد 5 سال می جنگم و یک روز خوب شهید می شوم.

این مادر شهید گفت: برای اولین بار به منطقه کردستان و مریوان اعزام شد و به مدت 6 ماه از او خبر نداشتم. در  مدتی که از پسرم خبر نداشتم چند شهید آورده بودند.

وی گفت: آن موقع کلاگر محله جویبار میزبان شهدا بود. یک روز توی باغ مشغول کار بودم، حبیب الله بی خبر آمد و وقتی او را دیدم نزدیک بود از حال بروم. حبیب الله وقتی مرا دید، گفت: مادر این تازه اول راه است، باید ایمانت را قوی کنی.

وی در ادامه بیان کرد: 5پسر داشتم که با حبیب الله سه پسرم به رحمت خدا رفتند. ویژگی حبیب الله نماز اول وقت خواندش بود. نماز شب و نماز امام زمان (عج) را اکثر اوقات می خواند. وقتی شب ها به اتاقش سر می زدم او را در حال نماز می دیدم.

به حبیب الله می گفتم چه نمازی می خوانی به من هم یاد بده. من سواد ندارم اما نمازهای مستحبی را که می خوانم. حبیب الله به من یاد داد.

وی گفت: قرآن را هم بلد نیستم بخوانم اما با وضو دست روی آیه ها می کشم و صلوات می فرستم به نیت شهدای مدافع حرم و همه شهدا.

این مادر شهید از سفر بها راهیان نور گفت و افزود:  تا کنون 3بار به راهیان نور آمدم به نیت حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س). به خاطر اسارتهای عقلیه بنی هاشم که چقدر سختی کشیدند. آدم با یاد شهدا دلش صفا پیدا می کند.

 

مادر شهید صمدی افزود: دلم که برای حبیب تنگ می شود، شب ها هنگام مناجات با خدا با او حرف می زنم.  آخرین باری که  می خواست به جبهه برود، گفت مادر اگر خدا خواست من شهید شدم شما چکار می کنی؟ گریه و زاری می کنی، داد و بیداد می کنی؟ گفتم: نه. بعد به من گفت مادر اگر گریه و زاری کنی من نزد حضرت زهرا (س) نمی بخشمت. باید اسلحه مرا بگیری و زیر تابوت بایستی.

وی اضافه کرد: حبیب من رفت و شهید شد. الان من در منطقه هستم و حبیب در همین راهیان نور با من است. خواب دیدم که گفته بود مادر، من همیشه پشت سر تو راه می روم. گفتم: بیا جلو بایست. گفت: نه تو مادر من هستی و من باید پشت سر تو راه بروم و مراقبت باشم.

این مادر شهید در پایان گفت: حبیب من در اروند رود غسل شهادت کرد و براثر اصابت خمپاره نصف بدنش متلاشی شد. وقتی خبر شهادتش را شنیدم به بیمارستان رفتم. در بیمارستان به من گفتند مجروح شده اما به آنها گفتم من خواب دیدم حبیب پرچم به دست آمد و به من گفت: مادر من پیروز شدم. پسرم حبیب به آرزویش که شهادت بود، رسید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار