همسر شهید مدافع حرم:

دلتنگی سمیرا برای پدرش تمام نمی‌شود

همسر شهید «احمد حسین بخشی» می‌گوید: سمیرا و پدرش برای مراسم گل‌چینی در کاشان به طبیعت‌گردی می‌رفتند. حالا دخترم هر موقع که چشمش به گل و گیاه می‌افتد، دلش تنگ می‌شود و سراغ پدرش را می‌گیرد.
کد خبر: ۲۸۸۹۲۶
تاریخ انتشار: ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۶ - 29April 2018

دلتنگی سمیرا برای پدرش تمام نمی‌شود.به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، شهید «احمد حسین بخشی» از رزمندگان گردان زرهی لشکر فاطمیون بود که در مردادماه 94 با اصابت موشک کورنت توسط تروریست‌های تکفیری در شهر تدمر در سوریه به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید 32 ساله حدود 40 روز بعد از شهادتش به محل زندگی‌اش در شهر کاشان منتقل شد. سپس در آرامگاه دارالسلام به خاک سپرده شد.

شهید بخشی هنگامی که به شهادت رسید، یک دختر 2 ساله به نام سمیرا و یک پسر داشت که هنوز به دنیا نیامده بود. سمیرا امروز چهار سال دارد و برادرش محمد حسین یک ساله است.

همسر شهید احمد حسین بخشی گفت: سال 91 من و همسرم در افغانستان ازدواج کردیم. 2 سال بعد به ایران مهاجرت کردیم و در شهر کاشان ساکن شدیم. شهید «بخشی» در شهر کاشان مشغول کار شد.

با شدت گرفتن جنگ در سوریه، ابتدا سال 93 احمد حسین نیز مانند بسیاری از دلدادگان اهل بیت رهسپار میدان دفاع از حرم حضرت زینب (س) شد. بار دوم اواخر خرداد 94 بود که با همرزمانش در لشکر فاطمیون دوباره عازم سوریه شد و در تاریخ 13 مردادماه همان سال به شهادت رسید.

وی در مورد دلتنگی فرزندانش بعد از شهادت پدرشان اظهار داشت: محمد‌حسین که بعد از شهادت پدرش به‌دنیا آمد چیزی از وی در ذهن ندارد، اما سمیرا خوب پدرش را به یاد دارد و بعد از شهادت پدرش خیلی بهانه‌اش را می‌گیرد. سمیرا 2 سال و چهار ماه داشت که پدرش شهید شد. قبل شهادت همسرم، سمیرا و پدرش برای مراسم گل‌‎چینی و گلاب‌گیری در کاشان به طبیعت‌گردی می‌رفتند و این خاطرات خوب با پدرش در ذهن سمیرا مانده است. حالا هرموقع که چشمش به گل و گیاه می‌افتد به من می‌گوید «مامان یادت هست با بابا چقدر گل می‌چیدیم».

همسر شهید در‌باره بخشی از دلتنگی‌های دخترش بیان داشت: خیلی وقت‌ها دلتنگ پدرش می‌شود و می‌گوید: «مامان پدرم کجاست»، من نیز در پاسخ به سوال سمیرا می‌گویم بابا رفته پیش خدا، می‌پرسد کی برمی‌گردد و من می‌گویم بابا دیگر برنمی‌گردد. سوال زیاد دارد و خیلی دلتنگ پدرش می‌شود. در خاطرم هست که یک شب در راه برگشت به خانه از منزل یکی بستگان محمد‌حسین در بغلم بود که سمیرا باز شروع کرد به بهانه گرفتن. می‌گفت مامان کسی نیست مرا بغل کند. من نیز سمیرا را هم در بغل گرفتم تا هر 2 را نوازش کنم، اما سمیرا آرام نشد. سراغ پدرش را می‌گرفت. عکس پدرش را به ناچار مقابلش گذاشتم تا کمی آرام شود. او عکس پدر را گرفت و شروع کرد به گریه کردن. من از گریه‌های او فیلم می‌گرفتم و خودم هم هم‌زمان اشک می‌ریختم.

انتهای پیام/ 114

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار