ویژه بمباران «زندان دوله‌تو»، جنایت‌های حزب دموکرات در ایران- ۵/

ناامیدی، لحظه‌ی مرگ یک آزاده بود/ بمباران زندان و شهادت اسرا قلبم را به درد آورد

«جوانی به پشت، روی زمین افتاده بود؛ این جوان، شهید «حسن امینی» از درجه‌داران هوانیروز ارتش بود. عبور از کنار پیکر غرق به خون شهید «حسن امینی» برای ما خیلی سخت بود؛ ولی ما چاره دیگری نداشتیم؛ زیرا در فاصله چند متری، نگهبانان چگونگی عبور ما را نظاره می‌کردند.»
کد خبر: ۲۹۰۰۳۲
تاریخ انتشار: ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۰۱:۵۹ - 08May 2018

ناامیدی، لحظه‌ی مرگ یک آزاده بودگروه حماسه و جهاد دفاع پرس: در آستانه سالگرد بمباران زندان «دوله تو» در ۱۷ اردیبهشت ۶۰ به مرور جنایت‌های حزب دموکرات در کشتار بی‌رحمانه مردم این مرز و بوم پرداختیم که در ادامه می‌خوانید:

غروب ۲۰ شهریور ماه سال ۵۹ ما را به زندان «دوله تو» منتقل کردند. آسمان شب پتو و خاک زمین تشک ما بود. پیشمرگ‌ها دور تا دور ما آتش روشن کرده بودند که ما از درون حلقه آتش نتوانیم فرار کنیم.

ما در آن زمین نمناک منطقه دلتو که در کنار رودخانه‌ای بود و از یک جهت به کوه و از جهتی دیگر به دشت مشرف بود نشسته بودیم. برخی از اسرا چرت می‌زدند.

آن شب هر از چندگاهی دموکرات‌ها رگبار می‌زدند تا زندانی‌ها بترسند و فرار نکنند. در دل تاریکی مسوولین اتاق‌های هشت‌گانه زندان آلواتان بچه‌ها را جمع کردند، حدود و قصوری را تعیین کردند و گفتند که از اینجا تکان نخورید.

در زندان «دوله تو» بیگاری به تدریج آزاد شده بود و زندانیان بر روی سنگ‌هایی که چیده بودند، می‌نشستند و زندانبانان در منطقه‌ای که آفتاب و باران اذیت‌شان نمی‌کرد، استراحت می‌کردند.

زندانیان پس از ورود به منطقه وظیفه داشتند که برای زندان‌بانان چادر بزنند و امکانات رفاهی برای آن‌ها فراهم کنند.

حدود ۱۰ روزی را که در زندان دوله تو بودیم، هر وقت می‌خواستند از حوزه قضایی یا مراکز قضایی حزب دموکرات برای بازجویی بیابند، زندان‌بانان با اسرا لطیف‌تر می‌شدند؛ زمانی که ماموستا وارد می‌شد، گوسفندی برایش می‌کشتند و کباب درست می‌کردند و بعد این مراحل زندانیان منتظر بودند تا فرا خوانده شوند.

حزب دموکرات، ماموستا، قاضی و افراد نظامی داشتند؛ معمولاً در بازجویی‌ها نماینده قضایی که یکی از آن خشن‌ترین و وحشتناک‌ترین مأموران حزب دموکرات می‌آمد که معروف به ماموستا گوران بود.

ماموستا گوران، چندین بار بنده را بازجویی کرد؛ او فردی بود که خونسرد در جایگاه می‌نشست؛ به آرامی صحبت می‌کرد؛ لابه‌لای صحبت‌ها می‌خندید؛ یادداشت‌هایی می‌کرد؛ آرام بلند می‌شد و می‌رفت و بعد از چند روز می‌دیدم تیربار کاشته می‌شد و چند نفر اعدام می‌شدند.

هدف از بازجویی‌هایی که در زندان دوله‌تو صورت می‌گرفت، کاهش جمعیت و تمرکز بر مدیریت زندان بود در واقع اعدام چند نفر از زندانیان در دستور کار دموکرات‌ها قرار داشت.

ناامیدی، لحظه‌ی مرگ یک آزاده بود

یک اسیر فقط با امید زنده است اگر هر لحظه امید از او گرفته شود لحظه مرگ اوست. در شرایط سخت آنجا حتی در لحظات بازجویی ماموستا تنها به امید زنده بودیم.

۱۵ روز پس از بازجویی‌ها، در تاریخ ۶ مهر، زندانیان بیرون آمدند و در ۲ ستون صف کشیدند تا زندان دوله‌تو را بازسازی کنیم.

۴۵ دقیقه تا یک ساعت در دل دره‌ها از دوله تو به سمت مرز عراق حرکت می‌کردیم؛ لحظه‌ای از حرکت ایستادیم. از کنار کوه‌هایی رد شدیم که خاک سیمانی داشت. خانواده کردی در آنجا بود و زنی که در این خانواده بود به صورتش می‌زد و با گریه می‌گفت: «این پسر مردمه».

این آزاده زندان‌های حزب دموکرات اظهار داشت: به آن نقطه رسیدیم و در آن نقطه جوانی به پشت، روی زمین افتاده بود؛ این جوان، شهید «حسن امینی» از درجه‌داران هوانیروز ارتش بود.

عبور از کنار پیکر غرق به خون شهید «حسن امینی» برای ما خیلی سخت بود، ولی ما چاره دیگری نداشتیم، زیرا در فاصله چند متری، نگهبانان روی تخته سنگ‌ها ایستاده بودند و چگونگی عبور ما را نظاره می‌کردند.

بمباران زندان و شهادت اسرا قلبم را به درد آورد

صفدر محمدی اهل کرمانشاه و معاون آموزش و پرورش کامیاران بود. او به همراه رئیس آموزش و پرورش کامیاران که اگر اشتباه نکنم نامش رسول غفاری بود، حین مسافرت به کرمانشاه به کمین کومله گرفتار شده بودند. نیرو‌های کومله رسول غفاری را به شهادت رساندند! (محمدکریم غفاری رییس آموزش و پروش کامیاران بود. او در حین ماموریت توسط نیرو‌های حزب دموکرات اسیر و به زندان «دوله تو» منتقل شد. وی پس از بمباران زندان «دوله تو» توسط رژیم بعث، در حالی که بر اثر اصابت ترکش مجروح شده بود، به سایر اسرای امداد رسانی می‌کرد، و در نهایت توسط نیرو‌های حزب دموکرات که در اطراف زندان کمین کرده بودند، به فیض شهادت نائل آمد. «به نقل از خانواده شهید غفاری»)

سرهنگ اصغرلو از زبدگان زمانه بود. او توانست فرار گروه هفت نفره از زندان کومله را در سال ۱۳۵۹ طراحی و اجرا کند. آقا یدالله می‌گفت: ایده فرار را جناب سرهنگ مطرح کرد، ۴۰ شب طول کشید تا توانستیم کانالی را حفر کرده و به بستر رودخانه برسانیم و از آنجا فرار کنیم، ولی نزدیک‌های سردشت به رهگذری برخوردیم که ما را لو داد و این بار گرفتار حزب دموکرات شدیم.

نیرو‌های کومله که ردمان را گرفته بودند به دموکرات رسیدند و درگیری خونین آغاز شد. کومله دستور می‌داد برگردیم و تهدید می‌کرد در غیر این صورت ما را خواهند کشت. دموکرات می‌گفت: اگر قدمی به عقب برگردید شما را به رگبار می‌بندیم. بین این آتش بازی گیرکرده بودیم تا اینکه اوضاع کمی آرام شد.

یکی از نیرو‌های کومله که دم از رفاقت با سرهنگ اصغرلو می‌زد به ایشان نزدیک شد و گفت: «سرهنگ بالاخره کارخودتو کردی؟» سرهنگ گفت: فرار حق هر اسیره. نیروی کومله با لبخند و تمسخر لوله اسلحه را بیخ گوش سرهنگ گذاشت. شلیک کرد و گفت: کشتن هم حق ماست.

زندان دوله تو که متعلق به حزب دموکرات بود و در اطراف سردشت، نزدیک مرز عراق قرار داشت. سال ۱۳۵۹ تعداد زیادی از رزمندگان ایرانی که در این زندان گروگان بودند. به دنبال تبانی حزب دموکرات و رژیم بعث که منجر به حمله هواپیما‌های عراقی به این زندان شد، به شهادت رسیدند.

آن طور که آقا یدالله می‌گفت نیم ساعت قبل از حمله هواپیما‌های عراقی به زندان، تمام نیرو‌های نگهبان دموکرات از منطقه دور می‌شوند و تا چند ساعت بعد از بمباران برنمی‌گردند. آقایدالله می‌گفت: اوضاع طوری بود که من توانستم بعد از بمباران چند کیلومتری از زندان دور شوم. می‌توانستم فرار کنم، ولی وقتی از دور به زندان نگاه کردم، فکر شهادت دوستانم قلبم را به درد می‌آورد، نتوانستم فرار کنم. برگشتم تا شاید بتونم به مجروح‌هایی که زیرآوار مانده بودند، کمک کنم.

انتهای پیام/ ۱۳۱

نظر شما
پربیننده ها