به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، سوم خردادماه و آزادسازی خرمشهر، واقعهای تاریخی است که هرگز از ذهنها پاک نمیشود.
در عملیات غرورآفرین «بیتالمقدس» که از ۱۰ اردیبهشتماه سال ۶۱ شروع شد و تا سوم خردادماه و آزادسازی خرمشهر ادامه یافت، شهدای بسیاری خون پاک خود را نثار میهن اسلامیمان کردند.
رزمندگان استان یزد هم مثل همیشه با حضور مستمر خود، نقشی را در این واقعه مهم ایفا کردند و این دفاع جانانه به مردم ولایی یزد لالههای سرخی را هدیه کرد.
در همین راستا به معرفی برخی از این شهدای والامقام میپردازیم.
شهید «محمد حسین خادمی»
در عالم خواب، پس از شش اولاد دختر به واسطه حضرت سیدالشهداء (ع) در کربلا، خداوند در عالم خواب «محمد حسین» و «محمد حسن» را به خانواده خود مرحمت میکند و در همان عالم خواب، حضرت سیدالشهداء (ع) «محمد حسین» را نزد خود نگه داشت و «محمد حسن» را به آنها واگذار میکند.
«محمد حسین» در تاریخ ۳۹/۱۰/۰۵ در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود و در سن یکونیم سالگی سخت قریبالموت شد که خداوند متعال به واسطه حضرت ابوالفضل (ع) او را برگرداند. در شش سالگی به دبستان و سپس در دبیرستان به تحصیل خود ادامه داد و به اخذ دیپلم مفتخر شد.
در زمان انقلاب، خود را به نظام وظیفه معرفی و سه ماه در «زابل» آموزش دید و بقیه خدمت خود را در صدا وسیما استان یزد به اتمام رساند و پس از ۲ ماه استراحت در بیمارستان حضرت سید الشهداء (ع) یزد مشغول به کار شد.
همیشه در زندگی بسیار خوش اخلاق و نسبت به پدر و مادر و خواهرانش مهربان و غمخوار آنها بود و علاقه بسیاری به کتب و احادیث ائمه اطهار (ع) داشت و در دوره انقلاب نیز در تمام تظاهرات و نمازهای جمعه و در تشییع جنازههای شهدا شرکت میکرد.
وی را خداوند متعال ۲۱ سال نگهداری کرد تا در زمان جنگ تحمیلی از بیمارستان حضرت سیدالشهداء (ع) استعفا دهد و لبیکگویان و در جبهه خونینشهر جان ناقابل خود را برای حفظ دین و قرآن و مملکت و ناموس مسلمانان جهان فدا کند.
وصیتنامه
با سلام به حضرت حجت، حامی مجاهدان را خدا و با سلام بر امام امت، خمینی بتشکن، نائب بر حق حضرت مهدی، یار مظلومان و حامی مستضعفان، تداوم بخش راه پیامبر خاتم و تداوم بخش راه حق و حقیقت.
سلام بر تو ای مادر و پدر ایثارگر من؛ که با فدا کردن فرزندتان در راه اسلام، خودتان را در پیشگاه خداوند حنان منان رو سفید نمودید. پدر و مادر عزیزم! هرگز در غم رفتن من غمگین نباشید. من در راه خدا در راه برقراری حکومت اسلامی و در راه حق پا نهاده و با مرگ خود اصالت بیشتری به اسلام بخشیدم و در این راه برای من بسی افتخار است که در راه خدا فدا شوم، هر چند که گناهکار و بیلیاقت هستم، امیدوارم در زمره شهیدان راه خدا پذیرفته گردم و روزی خور درگاه خداوند باشم.
بار پروردگارا! تو بهترین شاهدان و بهترین گواهانی، تو را فراموشی نیست و تو را بیعدالتی نباشد؛ پس ای پروردگارم، تو را گواه میگیرم بر این مطلب که از جوانیم در راه تو گذشتم، از جانم در راه تو گذشتم، از مال اندک خویش گذشتم و ایثارگرانه بر ندای منادی ایمان، خمینی بت شکن که در این برهه از زمان مرا به ایمان دعوت کرد و مرا به ایثار و جهاد در راهت فرا خواند لبیک گفتم و با جان و مال خود به جهاد برخاستم.
پس خداوندا! تو خود گواهباش به این امر و قبولنما جهادم را در راه برقراری اسلام و حکومت اسلامی و در راه یاری حجتت امام زمان (عج) پس به من آسان کن مرگ را و مرگ را در کامم شیرینتر از عسل قرار بده و در جمع صلحا و شهیدان مرا بپذیر.
مادر و پدر از شما حلایت میخواهم از من راضی باشید، اگر من در طول زندگیم گوشهگیر و کمحرف و کم جنب و جوش بودم، هرگز از خجلت نبود؛ بلکه از آن جهت بود که خود را در زندان میدیدم، در زندان مادیات، در زندانی که از هر سو توسط گناهان محاصره شده بودم [برای همین] هرگز نتواستم خود را به مادیات دلخوش کنم، چون اصالتی در امور مادی ندیدم و همواره همچون انسان سرگردانی بودم که گمشدهای را جستجو میکند و به هر سو که میرود و در هر فناپذیری که مینگرد گم شده خویش را نمییابد؛ بلکه نشانهای از گم شدهاش را مییابد و حالت من چنین بود، همیشه در وجود خود خلأای حس میکردم که نمیتوانست با مادیات و امورات دنیوی پر و اشتباه گردد، پس از اتمام خدمت که مصادف بود با شهادت سالار شهیدان حضرت سیدالشهداء (ع) احساس کردم گمشده خود را یافتهام، احساس سبکی کردم، آن جیزی را که یک عمر در جستوجویش بودم را یافتم و آن گم شده من که پس از قریب ۲۰ سال یافتم.
ارزش معنوی زندگی هدف از خلقتم بود آن خالقم بود و تنها راه رسیدن به خالقم با روی سفید و بهترین وجه در جهاد فی سبیل الله و در مرگ خونین در راه خدا یافتم و چنان عشق به جهاد و اعزام به جبهه در وجودم شعله کشید که حس کردم بهزودی از دنیا و مادیات رها و به سرای اخروی خواهم شتافت و در خالقم و در وجه او و لقاءالله جاوید خواهم ماند.
مادر و پدر عزیزم! برادر و خواهران عزیزم! آشنایان و دوستانم! از جمیع شما حلالیت میخواهم اگر شما را آزار و اذیت دادم ببخشید تا شاید خداوند حنان و منان، ایثار جان و مالم را بپذیرد و مورد رحمت خالقم قرا گیرم.
ای خویشانم! هرگز مرا سرزنش مکنید که چرا دست از کار وزندگی کشیدم و به جبهه حق و سیر الی الله شتافتم، هرگز هدف من از شتافتن به جبهه حق مسئولیت خالی کردن از زندگی نبود، بلکه خوشبختی و رستگاری خود را در یاری دادن اسلام و قرآن و امام زمان و نائب بر حق آن جناب خمینی بتشکن یافتم و حیات را در خشنودی و رضایت پروردگارم دیدم و رضایت و خشنودی خالقم را در مرگ خونین و با شرف و حیثیت در راه اسلام یافتم.
از محضر مقدس آیتالله صدوقی رهبر دیارم انتظار دارم تا جزوهای را که تهیه نمودهام به صورت کتابی منتشر و آن را به صورت هدیهای از طرف جان نثار به پیشگاه امام امت اهدا کنید.
انتهای پیام/