چرا عده‌ای جای جلاد و شهید را عوض می‌کنند؟

۳۰ سال پس از هزیمت واقعی داعش دهه ۶۰، با دانشجویی به گفت‌وگو نشستیم که ۵۰ سال پیش هم دانشجو بود؛ آن زمان دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران و این زمان دانشجوی دکتری علوم سیاسی.
کد خبر: ۲۹۷۷۶۵
تاریخ انتشار: ۱۰ تير ۱۳۹۷ - ۱۳:۳۶ - 01July 2018

چرا عده‌ای جای جلاد و شهید را عوض می‌کنند؟به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، «فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَاللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِمَا کَسَبُوا أَتُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا... چرا شما درباره منافقان دو فرقه شدید (گروهی به اسلام و گروهی به کفرشان قائل گشتید آن‌ها در باطن کافرند) و خدا آن‌ها را به کیفر اعمال زشتشان بازگرداند آیا شما می‌خواهید کسی را که خدا گمراه کرده هدایت کنید در صورتی که هرکه را خدا گمراه کرد هرگز تو بر (هدایت) او راهی نخواهی یافت» - آیه 88 سوره نساء.

مرداد 1367 بنا داشتند با پشتیبانی کامل ارتش رژیم صدام، ایران را ظرف 48 ساعت بگیرند، ولی ظرف فقط 3 روز در عملیات «مرصاد» به زباله‌دان تاریخ پیوستند، اما 30 سال است که تروریست‌پرور‌های بین‌المللی همچون رژیم آمریکا، انگلیس و به صورت علنی فرانسه به آب و آتش می‌زنند تا تفاله به جا مانده گروهگ تررویستی منافقین را نه احیا بلکه مراقبت کنند چه اینکه اگر چنین گروهک منحوسی قابل احیا بود تا کنون احیا می‌شد.

جالب آنکه در دورهمی امسال منافقینِ تروریست نیز مقاماتی از رژیم تروریست‌پرور آمریکا حضور دارند تا این به اصطلاح نشست در کشور تروریست‌پرور دیگری یعنی فرانسه برگزار شود.

30 سال پس از هزیمت واقعی داعش دهه 60، با دانشجویی به گفت‌وگو نشستیم که 50 سال پیش هم دانشجو بود؛ آن زمان دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران و این زمان دانشجوی دکتری علوم سیاسی. او که در دوره اول دانشجویی با سازمان مجاهدین ارتباط داشت در دوره دوم دانشجویی، به خوبی از ماهیت داعش‌گونه گروهک منافقین پرده بر می‌دارد. از آبشخور فکری موسسان اولیه سازمان مجاهدین یعنی محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و اصغر بدیع‌زادگان تا التقاط‌هایی که سرکرده‌های این نحله از همان ابتدا دچار آن بودند و سرانجام نیز به پادویی در اتاق جنگ صدام و اسباب‌کشی به حرم‌سرای شاهزاده سعودی تن دادند.

آری ملت ایران خوب «یادشان هست» که منافقین از 30 خرداد 1360 وارد فاز وحشی‌گری شدند و 7 تیر همان سال اولین عملیات تروریستی را در دل پایتخت انجام دادند و «یک امت» را به شهادت رساندند. پیرو این اقدام تروریستی آیت‌الله سیدمحمد بهشتی - که به فرموده حضرت امام (ره)، بهشتی یک امت بود - و در مجموع 72 تن به شهادت رسیدند که 27 نفر آن‌ها نماینده مجلس، 4 نفر وزیر و تعدادی معاون وزیر بودند. البته ملت ایران هیچوقت فراموش نمی‌کنند که عده‌ای منافق تلاش دارند جای شهید و جلاد را عوض کنند و چه بهانه‌ای بهتر از ایام انتخابات!

وزیر «پست، تلگراف و تلفن» دولت‌های دوم و سوم، نماینده ادوار چهارم و پنجم مجلس شورای اسلامی و همزمان قائم‌مقام مرکز پژوهش‌های مجلس، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو هیئت عالی نظارت این مجمع بر اجرای سیاست‌های کلی ابلاغی، عضو سازمان مردم‌نهاد «دیده‌بان شفافیت و عدالت»، عضو شورای مرکزی جامعه اسلامی مهندسین، مدیر موسسه پژوهشی فرهنگی یاس و فصلنامه علمی – ترویجی راهبرد یاس و ... از جمله سوابقی است که در کارنامه این دانشجو به چشم می‌خورد. البته از شروع به‌ کار روزنامه رسالت یعنی از 1366 تا خرداد 1397 نیز مدیرمسئول آن بوده است.

37 سال پس از «آن تابستان»، در یک روز گرم تیر ماه، مهمان او در دفتر ساده‌ای شدیم که خبری از اشرافی‌گری در آن نبود و برخلاف برخی ساختمان‌های حاکمیتی، این سوال را مطرح نمی‌کرد که چطور دست و دل کسی به او اجازه داده است که پول بیت‌المال را صرف یک‌چنین چیزی بکند. هر چند در مرحله دفاع است اما ما همچنان او را مهندس خطاب می‌کنیم.

گفت‌وگو با مهندس سید مرتضی نبوی 71 ساله به قرار زیر است.

اجازه بفرمایید بحثم رو با آغاز عملیات تروریستی منافقین آغاز کنم که اولین هدف آنها حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت‌الله بهشتی و یارانش بود. مهندس نبوی ساعت 20 و 30 دقیقه 7 تیر ماه 1360 - لحظه انفجار در دفتر حزب - کجا بودند؟

در آن شب هفتم تیر ماه 1360 در خانه بودم و تلفنی به نوعی مطلع شدم که چنین اتفاقی رخ داده است و بلافاصله در محل حادثه حضور پیدا کردم که با یک ویرانه و شرایط بد روبه رو شدیم.

شایعاتی درباره شهید بهشتی

جایی مطلبی در باره سقف محل حادثه می‌خواندم، موضوع چی بود؟

آنچه که من دیدم آن بود که سقف، پایین ریخته بود و تلاش می‌کردند که آن سقفی که در حقیقت کاهگلی بود را بردارند و افرادی که زیر آن محبوس شده بودند را نجات بدهند. هر از گاهی یکی از اشخاصی که آنجا بودند را خارج می‌کردند و بلافاصله به بیمارستان منتقلش می‌کردند. خیلی هم معلوم نبود مرده یا زنده است. تعدادی چراغ روشن کرده بودند و مشغول کار بودند و همان موقع هم در مورد شهید بزرگوار دکتر بهشتی شایعات زیادی بود؛ بعضی‌ها می‌گفتند ایشان شهید شده‌اند، بعضی‌ها می‌گفتند در بیمارستان هستند و هنوز به شهادت نرسیده‌اند.

چه زمانی متوجه شهادت شهید بهشتی شدید؟

رسانه‌ها اخبار دقیق حادثه را فردای آن روز، اعلام کردند.

متواری شدن عامل فاجعه

ظاهرا در ابتدا اینگونه اعلام شد که «محمدرضا کلاهی» هم در بین شهداست اما بعدها اعلام شد وی نفوذی و عامل فاجعه بوده است؟

ما در آن مقطع از رسانه‌ها شنیدیم که وی نفوذی بوده و در جلسات حضور داشته و بعد این کار را کرده و متواری شده است.

احتمال صحت

اخیرا اخباری در مورد کلاهی منتشر شده است، شنیده‌اید؟

بله شنیده‌ام، ولی در مقامی نیستم که صحت و سقمش را تایید کنم. ارتباطی با این مسائل ندارم که بتوانم درست و غلطش را بگویم، ولی چون از کانال‌های مختلف نقل شده احتمال این که صحت داشته باشد زیاد است.

ادعای توخالی منافقین

بعد از پیروزی انقلاب، خواص و کسانی که قبل از انقلاب با منافقان مراوده داشتند - چه به اجبار در زندان و چه به هر دلیلی - از ماهیت نفاق‌گونه آنها مطلع بودند اما مردم هنوز به ماهیت منافقانه آنها پی نبرده بودند. در این مورد توضیح بفرمایید.

کمی عقب‌تر بازگردیم و رفتار منافقین را در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی تحلیل کنیم. به هر حال مجاهدین یا در حقیقت منافقین در دوران رژیم طاغوت سابقه کار مبارزه مسلحانه با ایادی رژیم ستمشاهی را داشتند و به نوعی در بین بخشی از مردم هم از یک مقبولیتی برخوردار بودند. حتی بعد از انقلاب اسلامی و وقتی جریان انقلاب اوج گرفت و مردم رفتند و زندانی‌ها را آزاد کردند، این‌ها هم تعداد زیادی‌شان در زندان و همراه با مردم و کسانی که در زندان بودند آزاد شدند. انقلاب هم همین طور اوج می‌گرفت و به پیروزی خودش نزدیک می‌شد. اتفاقی که افتاد این بود که این‌ها با آن سابقه مبارزاتی خیلی مدعی بودند؛ در حقیقت می‌خواستند بگویند که ما برای اداره امور و رهبری انقلاب شایسته‌ترین هستیم. این رفتارشان در تظاهرات مردمی که منجر به پیروزی انقلاب شد نمود داشت. اعضای منافقین با آن آرم مخصوص خودشان در تظاهرات شرکت می‌کردند؛ من آن موقع جزو مامورین انتظاماتی تظاهرات(از طرف نیروهای انقلابی) بودم و شاهد بودم که اعضای منافقین بین جمعیتی که در جلو می‌رفتند با خودشان فاصله ایجاد می‌کردند اما سعی داشتند چنین القاء کنند که تظاهرکنندگان پیش‌رو از بدنه اجتماعی و طرفداران آنها محسوب می‌شوند که به پشتوانه آنها تظاهرات می‌کنند!

حال آنکه به هیچ‌وجه اینگونه نبود. به هر ترتیب، منافقین تظاهر به محبوب و مقبول بودن در میان مردم می‌کردند و مدعی بودند که در سرنگون کردن رژیم طاغوت نقش ویژه‌ای را ایفا کرده‌اند. البته اقدام به ترور بعضی از سران رژیم کرده بودند ولی بطور کلی ماهیت نفاق‌گونه آنها در ابتدای انقلاب تنها برای خواص روشن بود و عموم مردم به ماهیت آنها پی نبرده بودند. در اوایل انقلاب آنها به نوعی در صحنه‌های مختلف حضور داشتند و نشریه مخصوص خودشان را منتشر می‌کردند. همچنین یک سری از جوانان را جذب کرده و سر چهارراه‌ها گذاشته و این نشریات را پخش می‌کردند. بعضی از جوانان را در همین فضا جذب کرده بودند؛ بعد هم یک سری سر و صدا راه انداختند و توقعاتشان و ادعاهایشان را مطرح کردند و حتی در انتخابات اول هم مجلس و هم ریاست جمهوری شرکت کردند.

منافقین در سه انتخابات از مردم «نه» شنیدند

اولین انتخاباتی که سرکرده منافقین در آن شرکت کرد، انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی بود که در میان ده نفر تهران، دوازدهم شد و در دو انتخابات دیگر آن مقطع زمانی یعنی نخستین دوره مجلس و نخستین دوره ریاست‌جمهوری «نه» دریافت کردند و متوجه شدند اقبال عمومی ندارند.

بله پس از آنکه منافقین پی بردند در نزد مردم جایگاهی ندارند، ادعاهای نادرست خود را مطرح کردند و حتی می‌خواستند برای حضرت امام (ره) شرط بگذارند و از ایشان یک سری امتیازات بگیرند؛ امام(ره) هم می‌گفتند شما مثل بقیه مردم هستید؛ امام (ره) در ابتدا برخوردی با این‌ها نداشتند اما با گذشت زمان، منافقین که دیدند در نزد مردم جایگاهی ندارند و امام (ره) هم امتیاز ویژه‌ای برایشان قائل نیست به این رسیدند که به روی مردم تیغ بکشند.

نفوذ ساواک در منافقین از سال 54

در این برهه، ظاهرا سرکردگان منافقین درخواست دیدار با امام (ره) را می‌کنند که امام (ه) می‌فرمایند «اگر تشخیص می‌دادم شما صادق هستید خودم نزد شما می‌آمدم». برخی افراد منتسب به یک طیف سیاسی خاص این روزها در مصاحبه‌هایشان چنین مطرح می‌کنند که اگر امکان جذبشان در جریان انقلاب بود آنها به تباهی و اقدامات سبعانه و تروریستی کشیده نمی‌شدند. از منظر شما آیا چنین گزاره‌ای منطبق با صحت و واقعیت است؟

ما که از اول انقلاب در متن حوادث و رخدادهای سیاسی بودیم تصریح می‌کنیم که چنین نیست. منافقین مدعی نقش‌آفرینی در جریان انقلاب بودند و زیاده خواهی‌هایی را مطرح می‌کردند که شایسته آن نبودند. نباید فراموش کرد که در دوران طاغوت، رژیم وقت بر این‌ها مسلط شد و در این‌ها نفوذ کرد و بعد از آن انحراف منافقین شروع شد؛ این موضوع به سال ‌54 مربوط می‌شود. در واقع بین سال 54 تا پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیتی علیه رژیم طاغوت از منافقین مشاهده نشد. بنابراین باید تاکید کرد که ساواک در گروهک‌هایی نظیر منافقین نفوذ کرده بود و در انحراف آنها از جریان مبارزه اصیل توفیق یافته بود.

منافقین در اقدامات منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، نقشی ایفا نکرده بودند و این امام (ره) و امت بودند که در صحنه حضور داشتند و بازوی امام (ره) هم همه انقلابیون بودند به علاوه سابقون سیاسی که در خط امام و مقلد امام (ره) محسوب می‌شدند؛ از جمله آنها می‌توان نقش اصلی را متوجه روحانیت و شاگردان حضرت امام (ره) دانست که در سراسر کشور پخش شده بودند. این گروه که بار اصلی مبارزه با عناصر رژیم طاغوت را به دوش می‌کشید برخلاف اعضای منافقین هیچگونه ادعایی نداشت. باید تاکید کنم که در مراحل مختلف بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به رغم سر زدن برخی رفتارهای مشکوک و ایذایی از جانب منافقین، برخوردی با آنها صورت نگرفت و آنها پس از آنکه با عدم اقبال مردم مواجه شدند به مشی مسلحانه روی آوردند.

منافقین از سال 54 به بعد به بن‌بست رسیدند
تاکید دارید که منافقین از سال 54 به بعد اقدامی علیه رژیم ستمشاهی انجام ندادند، پس در مقطع پیروزی انقلاب اسلامی، نباید به سهم‌خواهی روی می‌آوردند و مدعی نقش‌آفرینی در سرنگونی طاغوت می‌شدند.

بله منافقین از سال 54 به بعد به بن‌بست رسیدند؛ از این مقطع به بعد، ساواک با نفوذ در بین آنها کارشان را تمام کرده بود و فیصله داده بود. افراد برجسته‌شان یا دستگیر می‌شدند و به مشارکت مخفیانه با ساواک روی می‌آوردند و یا در تصفیه‌های سازمانی، کشته می‌شدند.

سطح مطالبات نهضت آزادی در دوران طاغوت، قانون اساسی مشروطه بود

منافقین که آبشخور فکری‌شان نهضت آزادی بود، چگونه به مشی مسلحانه و تروریستی روی آوردند؟ آیا چنین آموزه‌هایی در مبانی شکل‌گیری گروهی همچون نهضت آزادی که اعتقاد به برحوردهای مسالمت‌آمیز داشتند، مستتر بود یا اینکه منافقین با اجتهاد شخصی خودشان به این نوع رویکرد رسیدند؟

بنیانگذاران مجاهدین‌خلق - منافقین - طیف‌های نسل جوان نهضت آزادی بودند که به این نتیجه رسیده بودند روش مبارزه سیاسی نهضت آزادی جواب نمی‌دهد؛ یعنی رژیم طاغوت کارش خرابتر از آن است که با مبارزه سیاسی به جایی برسد در حالی که مهندس بازرگان تا آخر عمرش معتقد بود ما مبارزاتمان را از طریق سیاسی پی می‌گیریم. نهضت آزادی‌ها حتی قائل به طرد شاه هم نبودند و می‌گفتند شاه باید سلطنت کند نه حکومت! یعنی سطح مطالباتشان قانون اساسی مشروطه بود.

مبارزه سیاسی صرف با رویکرد مسالمت آمیز در قبال رژیم طاغوت امکان نداشت

اگر این اتفاق می‌افتاد جواب می‌داد؟

رژیم پهلوی کاملا در کشور دیکتاتوری و اختناق حاکم کرده بود و نهضت آزادی و امثال آن بارها تجربه کرده بودند که مشی مبارزه صرف سیاسی راه به جایی نمی‌برد. آخر سر به دستور آمریکا به صورت تصنعی فضای باز سیاسی توسط شاه در کشور اعمال شد که برگزاری انتخابات از نشانه‌های آن بود اما در عمل باز هم همان دیکتاتوری رژیم شاه بود که رخ‌نمایی کرد مخالفین رژیم حتی آن دسته که معتقد به مشی مبارزه سیاسی بودند، سرنیزه و زندان و قتل و سرکوب سهمشان شد. به هر ترتیب مبارزه سیاسی صرف با رویکرد مسالمت آمیز در قبال رژیم طاغوت امکان نداشت. حتی در اواخر کار نیز که فردی همچون «شاپور بختیار» با سابقه نزدیکی به جبهه ملی و نهضت آزادی روی کار آمد با این هدف بود که پس از بازگشت آرامش به کشور مجددا سیستم دیکتاتوری و اختناق را حاکم کنند. البته کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا نیز به رژیم شاه می‌گفت که باید برای پیشگیری از وقوع انقلاب مارکسیستی در ایران یک مقدار فضا باز باشد و یک تیپ‌هایی که اسلامی نباشند اما به ظاهر ملی‌گرا باشند، سر کار بیایند.

کارتر پس از پیروزی در انتخابات آمریکا بر خلاف ادعاهایش، به رژیم شاه برای سرکوب مردم ایران، کمک کرد

پس اگر مطابق با شیوه امثال نهضت آزادی در قبال رژیم ستمشاهی عمل می‌شد، تفاوت عمده‌ای در اوضاع و احوال مردم و سیاست و اجتماع پدید نمی‌آمد.

ما که نصف عمرمان در آن زمان بود می‌دیدیم که شاه ذاتا مستبد و دیکتاتور است پشتش به یک ابر قدرتی مثل امریکا گرم بود و با شوروی هم کنار آمده بود و آن‌ها هم حمایتش می‌کردند؛ پس چند مرحله هم که به ظاهر فضای باز سیاسی ایجاد شد پس از مدتی باز دوباره بگیر و ببند را شروع کردند. از سویی دیگر ادعای آمریکای زمان کارتر هم در ضرورت فشار به شاه برای اعطای فضای باز سیاسی به سبب اعتقاد آمریکایی‌ها به مقوله آزادی نبود؛ بلکه آنها اهداف دیگری را دنبال می‌کردند؛ حدود 8 ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، کارتر از رژیم شاه حمایت جدی کرد و ایران را برای آمریکا جزیره ثبات نامید. کارتر با آنکه در ایام رقابت های انتخاباتی مدام به جمهوریخواهان انتقاد می‌کرد که چرا با شاه قراردادهای تسلیحاتی منعقد می‌کنید که مردم ایران را سرکوب کند، پس از رای آوردن طی نطقی اعلام کرد که سلاح‌های بیشتری را در اختیار شاه قرار می دهد! در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی نیز آمریکایی‌ها تدارک کودتایی نظیر کودتای 28 مرداد 32 را دیده بودند. بنابراین رژیم شاه با ماهیت دیکتاتوری و سرکوب‌گرایانه‌اش مورد حمایت جدی آمریکا حتی در زمان کارتر بود و ادعای فضای باز سیاسی از سوی آمریکا در اواخر رژیم شاه با اهداف دیگری غیر از پشتیبانی از نیروهای مخالف رژیم صورت می‌گرفت. بافت رژیم پهلوی،سلطه‌گرایانه بود؛ محور همه تصمیم‌گیری‌های کشور در آن مقطع، شاه بود که عملا وابستگی به خارج داشت و مستقل نبود. در آن مقطع وزرا و وکلای کشور با نظر خارجی تامین می‌شدند و از قبل معلوم بود چه کاندیدایی باید از صندوق رای بیرون بیاید. به هر ترتیب با چنین مختصات و مشخصاتی که رژیم شاه داشت شیوه عمل مدنظر امثال نهضت آزادی فاقد کارآیی بود؛ از همین رو طیف جوان نهضت آزادی برخلاف بنیانگذاران آن به مشی مسلحانه در قبال رزیم شاه روی آوردند و بدین ترتیب از دل نهضت آزادی سازمان مجاهدین خلق درآمد.

سهل‌انگاری بنیانگذاران منافقین نسبت به آموزه‌های معنویت‌ستیز مارکسیسم، شروع انحرافشان بود

این گزاره درست است که بگوییم، ریشه نفاق از همان نضج تفکر اولیه بنیانگذاران منافقین که تفکری التقاطی بود، مشهود شد؟

بنیانگذاران مجاهدین خلق - منافقین - می‌گفتند ما ضمن اینکه مسلمانیم و به قرآن و نهج البلاغه اعتقاد داریم، مارکسیست را نیز به عنوان علم مبارزه قبول داریم. تسامح و سهل‌انگاری آنها نسبت به مارکسیسم که مفاهیم و آموزه‌هایش ضد خدا بود و اصل معنویت را نفی می‌کرد، شروع انحرافشان بود. نسل‌های بعدی آنها آمدند و اعلام داشتند که فقط باید اصول مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه مدنظر قرار داد و نیازی به آموزه‌های اسلامی ولو در حد ظاهری هم نیست. اینجا بود که انشعابات در سازمان‌شان پیش آمد که البته ساواک نیز در پررنگ کردن و جهت دادن به این انشعابات بی‌تاثیر نبود و بر همین اساس انحرافات منافقین آشکار شد.

عدم اقبال مردمی و زیاده‌خواهی و انحراف نهادینه، منافقین را به دپوی سلاح و تشکیل خانه‌های تیمی کشاند

و این انحرافات در فردای پیروزی انقلاب خود را در شمایل اقدامات تروریستی علیه مردم و انقلابیون نشان داد...

در واقع منافقین مانند آحاد مردم و گروه‌ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی از حقوق سیاسی و اجتماعی برخوردار شدند اما چون در سه انتخابات با «نه» مردم مواجه شدند و امام(ره) نیز حاضر نشدند به نفع آنها تبعیض قائل شوند، بنابراین به سمت فاز نظامی یا تروریستی و دپوی سلاح و تشکیل خانه های تیمی رفتند و در مراکز حساس نفوذ کردند و یک سری اسناد را به دست آوردند.

با منافقین قبل از دست به سلاح بردن آنها، برخوردی صورت نگرفته بود

پس می‌توان استنتاج کرد که تا زمان ورود منافقین به فاز اقدامات تروریستی علیه مردم و انقلابیون، اصلا برخوردی با آنها صورت نگرفته بود و ادعای برخی که این روزها تلاش دارند مسائل دهه 60را به گونه دیگری تفسیر و تبیین و ترویج کنند، نادرست است.

بله؛ منافقین زمانی که متوجه شدند از مسیر انتخابات و کانال مردم به جایی نمی‌رسند، شروع به اقدامات تروریستی نظیر ترور و انفجار کردند تا نظام نوپای اسلامی را سرنگون کنند و استدلالشان هم این بود که با مشی مسلحانه و تروریستی می‌توانند نظامی که نهادهایش هنوز شکل مشخص و ثابتی ندارد را به سمت براندازی سوق دهند. برای این منظور، منافقین در مراکز حساس مختلف نفوذ کرده و اطلاعاتی را جمع آوری کرده بودند. آنها تجربیات مهمی در انجام امور مخفیانه داشتند. این تجربیات باعث شد که آنها هم به مراکز اطلاعاتی دسترسی داشته و نفوذ کنند و هم به اسلحه دست یابند.

هدف منافقین از تدارک اقدام تروریستی هفتم تیر چه بود؟

چرا منافقین در اولین گام‌شان برای هدف منحوس مقابله با انقلاب اسلامی، شهید بهشتی و یارانش را انتخاب کردند؟

فقط بحث ترور شهید بهشتی مدنظرشان نبود. اقدام منافقین در منفجر کردن مقر تشکیل جلسه حزب جمهوری اسلامی، فقط با هدف به شهادت رساندن آیت‌الله بهشتی به عنوان یکی از شخصیت‌های طراز اول انقلاب نبود بلکه آنها می‌خواستند با این اقدام تروریستی، نظام را براندازند چرا که در آن جلسه چندین وزیر و معاون وزیر و بیش از 20 نماینده مجلس هم بودند یعنی مسئولین کشور در آن جلسه جمع آمده بودند. پس از آن نیز منافقین به ترورهای خود ادامه دادند و به سراغ رئیس‌جمهور و نخست وزیر کشور رفتند و همینطور سلسله ترورهای خود را ادامه دادند تا با اولویت ترور سران و شخصیت‌های اثرگذار نظام به همان هدف براندازی، جمهوری اسلامی برسند.

اگر مدیریت شهید بهشتی نبود...

اینکه منافقین در گام اول به سراغ ترور شهید بهشتی و یارانش رفتند صرفا به سبب فراهم بودن شرایط برای اقدام تروریستی آنها بود و اگر شرایط برای شخصیت دیگری هم پیش می‌آمد آنها ابتدا به سراغ او می‌رفتند.

این موضوع غیرقابل کتمان است که شهید بهشتی جزو کارامدترین نیرو‌های انقلاب و یاران امام (ره) بودند؛ تعبیر امام (ره) نیز این بود که «بهشتی یک امت بود برای امت ما». ایشان نقش خود را در به سرانجام رساندن امور مجلس قانون اساسی نشان داده بود؛ به نحوی که اگر مدیریت شهید بهشتی نبود، فردی چون منتظری که رئیس مجلس قانون اساسی بود نمی‌توانست آن مجلس را جمع کند و این شهید بهشتی بود که به عنوان نایب رئیس آن مجلس مهم با فکر حقوقی و منظم تشکیلاتی جلسات سرنوشت‌ساز تدوین قانون اساسی را اداره کرد. بنابراین جایگاه شهید بهشتی به عنوان بازوی مهم امام (ره) و انقلاب سر جای خودش است و ایشان یک سر و گردن از خیلی‌ها بالاتر بود، اما من می‌خواهم تاکید کنم که منافقین صرفا هدفشان ترور شهید بهشتی نبود بلکه می‌خواستند برای براندازی نظام سران انقلاب را هدف قرار دهند.

به عنوان یک مسئول صبح که از خانه خارج می‌شدم انتظار بازگشت نداشتم

علی‌رغم آشکار بودن جنایات و اقدامات تروریستی گروهک منافقین، چرا با گذشت بیش از سه دهه، برخی سعی در ارائه روایات مخدوش از اقدامات این گروهک دارند تا حدی که حتی بعضا مشاهده می‌شود برخی درصدد تطهیر اعضای جنایتکار منافقین برمی‌آیند؟

ما که آن زمان مسئولیتی داشتیم وقتی صبح از منزل خارج می‌شدیم هیچ انتظار نداشتیم شب به خانه برگردیم و می‌گفتیم هر جا و هر لحظه ممکن است ما را ترور کنند. واقعا فضای ناامنی درست کرده بودند؛ هواپیما می‌دزدیدند؛ یک جایی را منفجر می‌کردند؛ کسی که ظاهر حزب‌اللهی داشت را به طرز فجیعانه به قتل می‌رساندند؛ در خانه مسئولین می‌ریختند و آنها را ترور می‌کردند و به طور کلی انواع و اقسام اقدامات تخریبی و تروریستی را مرتکب می‌شدند. این اقدامات آنها ادامه داشت تا این که بحث مبارزه با منافقین به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سپرده شد که از مولودهای مبارک نظام جمهوری اسلامی بود. یعنی نهادی تازه متولد شده بود که نیرو‌های مخلص جذب آن شده بودند. نیروهای سپاه موفق شدند که رفته رفته خانه‌های تیمی منافقین را کشف و نقشه‌های تروریستی آنها را خنثی کنند.

برخی منافقین در زندان، علنا می‌گفتند آزاد شویم ترورها را از سر می‌گیریم

در مورد مجازات اعضای گروهک تروریستی منافقین هم توضیح دهید؛ چرا اخیرا عده‌ای سعی می‌کنند در صحت و درستی مجازات این جلادان و قاتلان شبهه‌افکنی کنند؟ و به عبارتی جای جلاد و شهید را عوض کنند.

به هر ترتیب اکثر اعضای منافقین به سبب مشارکت و مبادرت در انجام اعمال تروریستی علیه مردم و نیروهای انقلاب دستگیر شده بودند و تعدادی زیادی از آنها در زندان بودند. در اواخر جنگ باقی‌مانده مزدوران گروهک منافقین با حمایت صدام سعی داشتند از طریق تجاوز به کرمانشاه ظرف چند ساعت خود را به تهران برسانند. در آن مقطع زمانی بحث بر سر این بود که کدام یک از اعضای منافقین که در زندان‌اند هم چنان سر موضع خود می‌باشند و در مقابل نظام و مردم هستند؛ بدین معنا که چنانچه آزاد شوند نیز مجددا علیه انقلاب و مردم تیغ می‌کشند و مسلح می‌شوند. در آن مقطع، شهید لاجوردی به عنوان دادستان انقلاب با اعضای منافقین که در زندان بودند نهایت ملاطفت را داشت؛ آنها را به نماز جمعه می‌آورد که بلکه به راه صحیح هدایت شوند و به مردم بپیوندند. ناگفته نماند که همین تلاش شهدی لاجوردی برای بازگرداندن منافقین از موضع ضدمردمی‌شان و همین زمینه اعتمادی که وی ایجاد کرد موجب ترورش توسط عناصر منافقین شد. به هر ترتیب روشن بود که یک عده از منافقین در زندان همچنان سر موضع بودند و می‌گفتند که ما بیرون برویم باز دوباره دستمان اسلحه بیفتد جلوی نظام می‌ایستیم؛ امام (ره) در مورد این دسته از منافقین که به استمرار اعمال تروریستی علیه مردم اصرار داشتند، فرمودند که حکم‌شان، چون محارب نظام هستند، اعدام است. من نمونه و شاهد دارم یک تعداد قابل توجهی از این‌ها همان زمان آزاد شدند؛ آن‌هایی که به نوعی گفتند پشیمان شدیم و چنانچه بیرون برویم مقابل نظام و مردم نمی‌ایستیم و کار مسلحانه نمی‌کنیم. این‌ها که تعدادشان هم زیاد بود بعد از حکم امام (ره) آزاد شدند و طبیعتا آن‌ دسته از اعضای منافقین که همچنان سر موضع بودند و بر اقدامات تروریستی علیه مردم و نظام در صورت آزادی اصرار داشتند، حکم شان به سبب محاربه اعدام بود.

آیا منافقینی بودند که در زندان اظهار ندامت کرده باشند اما پس از آزادی مجددا به اقدامات تروریستی علیه مردم و کشور ادامه دهند؟

بله؛ از این دست افراد نیز بودند اما بخش قابل توجهی از منافقین آزاد شده پس از توبه از اعمال گذشته خود، به زندگی عادی‌شان بازگشتند.

به سوال قبل‌تر برگردیم؛ چرا عده‌ای پس از بیش از سه دهه از جنایات آشکار منافقین در مقام تطهیر و غسل تعمید آنها برآمده‌اند؟

بالاخره مگر شما فکر می‌کنید تا دنیا دنیاست آن مرض نفاق از بین می‌ورد؟!

اما این اظهارات تطهیرگونه و به تعبیر شما نفاق‌آمیز از طرف کسانی مطرح می‌شود که خودشان در بطن ماجرا بودند

خدا نکند قلب آدم مریض شود یا منافع و اغراضی باعث شود که انسان به رفتار نفاق آمیز بیفتد. در تاریخ انسان‌های منافق زیاد بودند. در زمان پیامبر(ص) هم منافقان بودند. برخی نیز بواسطه اطرافیان و فرزندانشان به نفاق و انحراف و رویارویی با حق افتادند که در تاریخ امثال آنها زیاد است؛ مانند «زبیر بن عوام».

ساختار دستگاه قضایی پس از انقلاب

پیرو اقدام تروریستی هفتم تیر، شهید بهشتی به عنوان معمار دستگاه قضایی شهید شد درباره ساختار دستگاه قضایی پس از انقلاب و پس از شهید بهشتی نیز توضیح بفرمایید.

پس از انقلاب اسلامی، یک سری افراد فراماسونر و ساواکی بدنام که در قوه قضاییه بودند، تصفیه شدند. آن موقع مرکزی بعنوان مرکز تضفیه قوانین شورای انقلاب وجود داشت که در آن مرکز یک سری از قوانین را اصلاح کردند و یک سری از دستگاه‌ها را تجدید کردند. دادگستری جزو آن دستگاه‌هایی بود که با همن ساختار مربوط به قبل از انقلاب به کارش ادامه داد اما پس از مدتی مشخص شد که دادگستری‌ای با چنین ساختار و کارکردی توانایی و تمایل برخورد با عناصر ضد انقلاب را ندارد. از سویی دیگر یک سری از سران رژیم سابق و عده‌ای از افرادی که به ترور مردم روی آورده بودند باید محاکمه می‌شدند؛ بنابراین با حکم حضرت امام(ره) دادگاه انقلاب تشکیل شد که به تدریج با دادستان و قاضی مخصوص حالت قانونی پیدا کرد و به تمشیت امور قضایی کشور پرداخت.

علت راه‌اندازی دادگاه ویژه روحانیت توسط امام (ره)
البته در کنار این دستگاه‌ها و ساختار قضایی، به تشخیص حضرت امام (ره) نهادهای دیگری نیز با کارکرد قضایی همچون دادگاه ویژه روحانیت تشکیل شد که این نهادها به تدریج قاعده‌مند شدند. هدف حضرت امام (ره) از تشکیل دادگاه ویژه روحانیت این بود که ممکن است دادگاه‌های عادی در محاکمه یک روحانی متخلف تحفظ کنند، بنابراین لازم است دادگاهی مخصوص به امور روحانیون بپردازد. یا مثلا دادگاه‌های نظامی که در رژیم طاغوت اختیارات وسیعی داشت و بسیاری از سیاسیون در آن محاکمه می‌شدند پس از انقلاب رویه‌اش تغییر کرد و صرفا مختص رسیدگی به تخلفات و جرائم نظامیان شد. علی‌ایحال نظام قضایی کشور پس از انقلاب دوره‌های کوتاه مدتی را گذراند تا اینکه حضرت امام(ره) فرمان دادند که ساختار و کارکرد و احکام همه نهادها از جمله نظام قضایی کاملا منطبق با موازین اسلامی شود و اینچنین نیز شد.

انقلاب قضایی

حضرت امام(ره) در 31 مرداد 1361 در دیدار با جمعی از روحانیون و دادستان‌های انقلاب، خواهان لغو کلیه قوانین غیراسلامی شدند و یک فرمانی صادر کردند که به عنوان انقلاب قضایی معروف شد و در آن مقطع شورای عالی قضایی یک بخش‌نامه با بندهای مشخص جهت پیاده‌سازی در محاکم و مجتمع‌های قضایی بر اساس فرمان امام (ره) صادر کرد. به طور کلی این دوره که از سال 61 شروع شد و تا سال 67 ادامه داشت، دوره‌ای است که مقطع انتقال فرایند و سیستم قضایی از رژیم سابق به نظام فعلی پایان یافته و دوره شکل گیری نظام حقوقی اسلامی آغاز شده است.

از سال 67 به بعد نیز پس از تصدی آیت‌الله یزدی در سمت ریاست دستگاه قضایی بحث تجدید نظر در نظام حقوقی اسلامی مطرح شد و با این استدلال که فرایند دادرسی طولانی است، قانون انحلال دادسراها نیز تصویب شد که البته این موضوع خیلی دوام نیاورد چرا که انحلال دادسراها مشکلاتی را پدید آورد از جمله آنکه تمام امور و فرایند رسیدگی به دعاوی و جرائم را منحصر به دادگاه و قاضی نمود و شاید عملا فرآیند دادرسی را طولانی‌تر کرد. بنابراین مجدد دادسراها احیا شدند.

رویکرد دستگاه قضایی در برخورد با منافقین رویکرد اصلاحی بود

در مقطع زمانی دهه 60 دو شخصیت قضایی که مستقیما با منافقین مواجهه داشتند، عبارتند از شهیدان قدوسی و لاجوردی که اتفاقا به دست همین منافقین شهید شدند؛ در مورد این دو شهید بفرمایید.

 شهید لاجوردی واقعا یک شخصیت انقلابی و متدین بود. دنبال این هم نبود که منافقین را بگیرد و اعدام کند بلکه بدنبال اصلاح آنها بود و شبانه‌روز در زندان با آنها زندگی می‌کرد. حتی ریسک می‌کرد این‌ها را نماز جمعه می‌آورد تا بگوید شما از مردم جدا نیستید. با این اقدامات شهید لاجوردی بسیاری از منافقین اصلاح شدند به زندگی عادی‌شان بازگشتند. به طور کلی رویکرد دستگاه قضایی ما در برخورد با منافقین رویکرد اصلاحی بود یعنی اگر قابل هدایت هستند، هدایت شوند و اگر هم نیستند و همچنان در فکر کشتار و ترور مردم و آسیب زدن به کشورند به عنوان محارب مجازات شوند.

فرایندهای قضایی و بازرسی در سال‌های جنگ

نظر شما در مورد عملکرد قوه قضاییه طی دهه‌های پس از دهه 60، چیست؟

پس از شهادت آیت الله بهشتی که یک شخصیت موثر و تشکیلاتی و منظم بودند، آیت‌الله موسوی اردبیلی سکان هدایت دستگاه قضایی را برعهده گرفت که البته این مقطع زمانی مصادف با آغاز تجاوز عراق به کشور ما و ایجاد شرایط جنگی در کشور بود که این امر نیز به فرآیندهای قضایی بویژه در بخش بازرسی کل کشور و کشف تخلفات با مشکلاتی روبه رو کرد. چرا که در آن مقطع مسئولان و دستگاه‌های اجرایی فعالیت‌های خود را بنا بر اقتضائات زمان جنگ انجام می‌دادند لذا قوه قضاییه نمی‌توانست آن برخورد لازم را مطابق با اصل تفکیک قوا و استقلال قوا داشته باشد. از سویی دیگر در آن مقطع زمانی علاوه بر موضوع شرایط جنگی، بحث حجیم بودن دولت نیز مطرح بود؛ دولت بواسطه در اختیار داشتن درآمدها نفتی، سنگین و پروزن بود و این سنگینی و فربه‌ای قوه مجریه بعضا به قیمت تضعیف دو قوه دیگر تمام می‌شد. در نتیجه مشکلاتی پدید آمد و از اقتدار دو قوه مقننه و قضاییه کاسته شد.

اقدامات مثبت دستگاه قضایی در برخورد با دانه درشت‌ها

رویکرد قوه قضاییه در برخورد با دانه درشت‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

این‌ رویکرد دستگاه قضایی بسیار خوب است و این ذهنیت را در مردم ایجاد می‌کند که هیچکس ولو نزدیک‌ترین افراد به کانون قدرت از محاکمه در صورت ارتکاب جرم و تخلف مصون نیستند. به طور کلی همانطور که مقام معظم رهبری فرموده اند اصلاح امور کشور در گروی اصلاح در قوه قضاییه است. یکی از اموری که در راستای اصلاح قوه قضاییه موثر است و در حال انجام می‌باشد بحث الکترونیکی کردن خدمات قضایی و احکام صادره است که به شفافیت امور و آشکار شدن تخلفات و زیر ذره‌بین رفتن فرآیندها می‌انجامد. الکترونیکی شدن کامل سیستم قضایی کشور جلوی بسیاری از سوء استفاده‌ها را می‌گیرد. برای مثال در بحث ثبت شرکت‌ها، فرایند مربوطه کاملا الکترونیک شده و متصدی اداری حذف شده که در تسهیل و تسریع امور موثر است اما بعضا مشاهد می‌شود که سیستم الکترونیکی دریافت‌کننده مدارک ثبت شرکت دچار اشکال می‌شود و پاسخی برای متقاضی‌ای که مدارکش را صادر کرده، ارسال نمی‌کند؛ در چنین شرایطی فرد متقاضی مجبور می‌شود به یک واسطه مراجعه کند که این موضوع، خود هزینه‌های اضافی را بر فرد و روند مزبور مترتب می‌کند. همچنین یکی دیگر از موانع اصلاح در قوه قضاییه مربوط به قوانین و مقرراتی است که هم متکثر است و هم در جهت تنقیح آنها اقدام موثری صورت نگرفته است.

 این بخش که مربوط به مجلس می‌شود
نبوی: بله؛ مجلس مرتب قوانینی تصویب می‌کند که بعضا متعارض‌اند. یعنی این قانونی که امروز با عجله و فوریت تصویب می‌شود با قوانین ومصوبات قبلی تعارض پیدا می‌کند و اینجا محملی برای سوء استفاده پیش می‌آید. حل این معضل نیازمند تنقیح قوانین است. در تنقیح قوانین و مقررات باید هر سه قوه مشارکت داشته باشند و این موضوع امری فراقوه‌ای است. تنقیح قوانین و مقررات خیلی به اصلاح قوه قضاییه کمک می‌کند.

منبع: میزان

نظر شما
پربیننده ها