ایرج همتی:

به نظر من صبغه و ماهیت تاریخی «جام زهر» بسیار کمرنگ شده است

نویسنده کتاب «دیپلماسی ایران و قطعنامه 598» گفت: طی سال‌های اخیر ذیل مفهوم جام زهر مباحثی مطرح‌شده که به نظر من صبغه و ماهیت تاریخی آن بسیار کمرنگ است و هدف آن ظاهراً این است که برای برخی چهره­‌ها در حول‌وحوش شکاف‌­های سیاسی، سابقه تاریخی متناظر و مرتبط ساخته شود.
کد خبر: ۳۰۰۳۴۷
تاریخ انتشار: ۲۷ تير ۱۳۹۷ - ۱۶:۱۵ - 18July 2018

به نظر من صبغه و ماهیت تاریخی «جام زهر» بسیار کمرنگ شده استبه گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، 27 تیر، سالروز پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد توسط ایران برای پایان بخشیدن به هشت سال جنگ تحمیلی است. این قطعنامه‌ که در ۲۹ تیر ۱۳۶۶، از سوی شورای امنیت صادر شد، در ابتدا بلافاصله از سوی عراق پذیرفته شد، ولی ایران به برخی از مفاد آن اعتراض کرد چراکه شرایط ایران برای پذیرش را در برنداشت ولی بعد از گذشت یک‌ساله و هفت روز از تاریخ صدور آن در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ از سوی ایران پذیرفته شد.

پذیرش این قطعنامه هرچند به معنای پذیرش آتش‌بس از سوی ایران بود، ولی عراق به حملات خود ادامه داد و مجدداً داخل خاک ایران شد تا نقاط مهمی ازجمله خرمشهر را به دست بیاورد و با وضع بهتری در مذاکرات حضورداشته باشد، اما موفقیتی به دست نیاورد و نهایتاً جنگ در ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ پایان یافت.

«مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس» در این خصوص مصاحبه‌ای با ایرج همتی نویسنده کتاب «دیپلماسی ایران و قطعنامه 598» انجام داده که در ادامه می‌خوانید:

 نقش جریان­‌های سیاسی داخلی درباره پذیرش قطعنامه 598 چه بود؟

از زمان عزل بنی‌­صدر از سمت جانشین فرماندهی کل قوا و رأی مجلس به عدم‌کفایت سیاسی او در خرداد 1360 می‌­توان گفت تمامی نزاع­‌های سیاسی ـ گفتمانی در ایران پس از انقلاب دست­‌کم در درون حکومت و بر سر اداره جنگ فیصله پیدا کرد. تنها اختلافی که از حدود یکی دو سال بعد به‌ویژه از سال 1362 در درون حاکمیت و در میان نیروهای معتقد به جمهوری اسلامی بروز پیدا کرد، پیرامون حدود اختیارات و دخالت دولت در اقتصاد بود تا جایی که برخی از چهره‌های سرشناس در مقام دفاع از بازار و مالکیت خصوصی، دولت را متهم به طرفداری از اقتصاد سوسیالیستی می‌کردند.

این شکاف به‌تدریج اهمیت زیادی پیدا کرد به‌طوری‌که نیروهای سیاسی کشور را تقریباً به دو جناح چپ­گرایانی که از دخالت گسترده­‌تر دولت در اقتصاد حمایت می­کردند، و راست‌گرایان طرفدار مالکیت خصوصی و بازار تقسیم کرد و طی سالیان بعد از جنگ به‌صورت هسته اولیه صف‌­آرایی­ نیروها و جناح­‌های سیاسی درآمد که تا به امروز نیز ادامه دارد.

اما این شکاف مطلقاً تأثیری بر سیاست‌گذاری ایران در حوزه جنگ و سیاست خارجی نداشت. سیاست‌­های اصلی در این حوزه در یک گروه یا حلقه تصمیم­‌گیری اتخاذ می‌­شد که شامل سران قوای سه­‌گانه کشور، نخست­‌وزیر و سید احمد خمینی فرزند امام می­‌شد که حضور وی نیز قاعدتاً به دلیل امور مشورتی رهبر انقلاب بود. اما اختیارات و صلاحیت‌های این گروه در جایگاه تصمیم­‌گیری بسیار گسترده بود و صرفاً محدود به مسائل هماهنگی سه قوه نمی­‌شد.

بنابراین نه‌تنها گرایش­‌های موجود درصحنه سیاست داخلی ایران بلکه هیچ­‌یک از سایر مراکز تصمیم­‌گیری مانند مجلس و شورای عالی دفاع نیز نقشی درروند تصمیم­‌گیری این نهاد تصمیم­‌گیری غیررسمی نداشت. به‌طور مثال در تیر 1364 حدود بیست نفر از نمایندگان مجلس با آقای هاشمی رفسنجانی دیدار و ضمن انتقاد از عدم اطلاع کامل خود از مسائل و وقایع جنگ خواستار برخورداری از حقوقی شدند که در قانون اساسی برای نمایندگان تعیین‌شده بود. آقای هاشمی در پاسخ این عده از نمایندگان ضرورت حفظ اسرار جنگی و محدودیت‌های ناشی از آن را یادآوری کرده بود.

بااین‌حال تصمیمات سران قوا در مورد جنگ کاملاً مبتنی بر الگوی گفتمانی جنگ ـ محور بود. دال محوری این گفتمان را نیز مفهوم تنبیه متجاوز تشکیل می­‌داد که درواقع به‌صورت معیار اصلی تصمیمات راهبردی کشور درآمده بود. تنها در ماه‌های پایانی جنگ بود که علائمی از حرکت از الگوی جنگ ـ محور به الگوی دیگری در تصمیم­‌گیری ظاهر شد که فرایند خاتمه جنگ را به جریان انداخت چراکه دیگر اصل جنگ مسئله‌ساز شده بود.

تعبیر امام از قطعنامه 598 به جام زهر به چه دلیل بود؟

طی سال‌های اخیر ذیل مفهوم جام زهر مباحثی مطرح‌شده که به نظر من صبغه و ماهیت تاریخی آن بسیار کمرنگ است و هدف آن ظاهراً این است که برای برخی چهره­‌ها در حول‌وحوش شکاف‌­های سیاسی، سابقه تاریخی متناظر و مرتبط ساخته شود. درهرحال این رویکرد تاریخ ـ محور نیست و بنا به تعبیر مرحوم اردستانی مدیر سابق مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس پیش­فرض دارد. آقای اردستانی در مهرماه 1394 در نشستی با عنوان جلسه کرسی آزاداندیشی دفاع مقدس در دانشگاه تربیت مدرس شرکت کرده بود که از وی دعوت‌شده بود تا بحثی را در مورد جنگ ارائه و به سؤالات حاضرین از اساتید و دانشجویان این دانشگاه پاسخ دهد. گزارش کامل این نشست در فصلنامه نگین شماره 54 چاپ‌شده است. ایشان در پاسخ به سؤالی با مضمون چیستی جام زهر به تصورات مطرح‌شده توسط عده­‌ای درباره تعبیر جام زهر در پیام امام خمینی می­‌پردازد و اینکه به گمان آنان برخی از مقامات پشت‌ صحنه تصمیم­‌گیری کشور امام را در مسئله پذیرش قطعنامه 598 وادار به نوشیدن جام زهر کردند. آقای اردستانی سپس از دید خود به‌عنوان راوی و تاریخ‌­نگار جنگ که از دیدگاهی نزدیک رویدادهای صحنه جنگ و مسائل و مباحث پشت‌صحنه جنگ را دنبال کرده بود به توضیح تعبیر امام پرداخت و شائبه رفتار حساب‌شده مقامات تصمیم­‌گیرنده کشور در این مورد را رد می­‌کند.

نکته جالب اینکه در همین نشست رئیس دانشکده مدیریت دانشگاه تربیت مدرس می­‌گوید کار خیلی سختی نیست بدانیم چه کسی جام زهر را به امام داده بعد طی استدلال کوتاهی نتیجه می­‌گیرد جام زهر توسط فرمانده جنگ (آقای هاشمی) به امام داده شد! آقای اردستانی در پاسخ می­‌گوید شما با فرض صحبت کردید و بعد به‌تفصیل نکات دیگری را مطرح می­‌کند. طرف این بحث برای اینکه نشان دهد قضاوتش درباره آقای هاشمی تا چه اندازه مستند است به کتاب «راز قطعنامه» اشاره می­‌کند. دراین‌بین آقای اردستانی مخاطبین خود را به مصاحبه نویسنده این کتاب با خبرگزاری دفاع مقدس ارجاع می­‌دهد که گفته بود در این کتاب به دنبال رسوا کردن اصحاب فتنه بوده. آقای اردستانی سپس به این مضمون خاطرنشان می­‌کند که با پیش‌­فرض نمی­‌توان کار تاریخی کرد و این نافی منطق پژوهشگری است. وی سپس اضافه می­‌کند: «راز قطعنامه کتابی است فاقد روش، و پژوهش آن دقیق نیست. گزاره­‌هایش گزاره­‌های غلط است. موضوع را با استدلال­‌های چند سال بعد یا قبل توضیح می‌دهد. کتاب دچار ضعف و کاستی­‌های زیادی است و برای قضاوت در این زمینه و پایان جنگ منبع معتبری نمی­‌باشد».

من تصور می­‌کنم مرحوم اردستانی در طرح این مطالب تا حدود زیادی موضع، گرایش و تجربه فکری نسل راویان جنگ که نزدیک به سه دهه جریان نسبتاً گسترده تاریخ‌نگاری جنگ را با همه امتیازات و کاستی­‌های آن شکل داده‌­اند نمایندگی کرده است. بنابراین توصیه می­‌کنم گزارش این نشست در فصلنامه نگین و همین‌طور گزارش مشروح مناظره آقایان حسین علایی و حسین الله کرم تحت عنوان راز جام زهر در تاریخ 27 تیر 1395 که اتفاقاً آن‌هم توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشرشده موردمطالعه قرار گیرد. این دو گزارش تا حدود قابل‌ملاحظه‌ای منعکس­‌کننده دیدگاه‌ها و استدلال‌های هر دو طرف این مناقشه است.

وضعیت جبهه­‌های جنگ در زمان پذیرش قطعنامه 598 چگونه بود، چراکه بعضی از وضع نه‌چندان مناسب لجستیک و زرهی ایران می­‌گفتند و اینکه خیلی از مردم و رزمنده‌­ها از این جنگ فرسایشی خسته شده و روحیه­‌ها پایین آمده بود و مسئولین دولت و فرماندهان نظامی این موضوعات را برای پذیرش قطعنامه به امام گزارش دادند.

در پاسخ به این سؤال معمول این است که به تحولات جنگ از سقوط فاو در 29 فروردین تا پذیرش قطعنامه در 27 تیر 1367 اشاره می‌­شود. تسلط ایران به مدت بیش از دو سال بر شبه‌جزیره فاو نشانه‌­ای از برتری نسبی ایران در وضعیت موازنه نظامی جنگ و همین‌طور به‌منزله حفظ قدرت چانه­‌زنی ایران در پایان دادن به جنگ از موضع قدرت به شمار می­‌آمد. به همین ترتیب بازپس­‌گیری فاو نشانه معناداری از تغییر در موازنه نظامی جنگ محسوب می­‌شد و درواقع تلنگری به تصور عادت شده از برتری نظامی ایران برای پایان دادن مقتدرانه به جنگ بود.

اما باید توجه داشت که از پایان عملیات کرلای 5 در سال 1365 برنامه‌­ریزی برای یک عملیات در ابعاد گسترده که با تکیه‌بر نتایج آن به‌زعم مسئولان بتوان به جنگ از موضع قدرت خاتمه داد بسیار دشوار شده بود و این را همه می­‌دانستند. صدمات واردشده بر توان جنگی ایران در شلمچه بسیار زیاد بود به‌طوری‌که از تعداد گردان­‌های در استعداد لشکرهای سپاه و همین‌طور از کادر اداره‌­کننده یگان­‌های عملیاتی بسیار کاسته شده بود. امکانات لجستیکی فراوانی در این عملیات منهدم شده بود که برخلاف ارتش عراق به سهولت قابل‌جایگزینی نبود.

از سوی دیگر تأمین منابع مالی موردنیاز جنگ بسیار دشوار شده بود به‌طوری‌که در سال 1366 جهاد مالی اعلام شد که منظور از آن قبول هزینه­‌های داوطلبان جنگ طی یک دوره سه‌ماهه توسط مردم بود. اعلام جهاد مالی حتی به شایعاتی دامن زد که دولت قصد دارد از سپرده­‌های مردم در بانک‌­ها که بالای صد هزار تومان است برداشت کند و این شایعه منجر به خارج شدن بخشی از سپرده‌­های بانکی شد و دولت مجبور شده اعلام کند شرکت در جهاد مالی به‌هیچ‌وجه جنبه اجبار ندارد و به هر طریقی که مردم مایل باشند می‌توانند کمک­‌های خود را ارائه کنند. علاوه بر این هرگونه اعمال فشار جهت شرکت در جهاد مالی به‌عنوان تخلف از قانون عنوان شد.

در اواخر آذر و اوایل دی‌ماه 1366 مذاکرات مهمی میان فرماندهان سپاه با آقای هاشمی صورت گرفت که این مذاکرات از سخت شدن اوضاع جنگ حکایت می­‌کرد. در این زمان قوای ایران در تدارک حملاتی در جبهه شمال غرب بود تا از تمرکز نیروهای عراقی در جنوب کاسته شود چراکه گزارش­‌های دریافتی نشان می­داد عراق درصدد بازپس‌گیری فاو است. فرماندهان سپاه عقیده داشتند جنگ مسئله اصلی کشور نیست و قسمت اعظم توان ملی از صحنه نبرد برکنار است. اما آقای هاشمی می­‌گفت در حال حاضر بیش از امکانات فعلی که به جبهه داده می­‌شود امکان­پذیر نیست و هر چه جلوتر برویم، این آهنگ کندتر خواهد شد.

بااین‌حال بیان واقعیت­‌های موجود از سوی هر دو طرف در این مذاکرات هیچ تأثیری بر دیدگاه مشترک آن‌ها در مورد ادامه جنگ حتی بر پایه درک افزایش بی­‌سابقه مشکلات و فشارهای وارده نداشت. به‌عبارت‌دیگر وابستگی و تعهدی که در بازیگران سیاسی و نظامی جنگ نسبت به الگوی جنگ ـ محور وجود داشت اجازه نمی‌­داد تا به الگوی دیگری اندیشیده شود که شرط خاتمه جنگ بود. درنتیجه چنان‌که آقای دکتر زهرانی در پژوهش خود درباره پایان جنگ ایران و عراق نشان می­‌دهد مسئولان سیاسی و نظامی جنگ آن‌قدر درگیر طرح‌ها و برنامه­‌های عملیاتی باهدف دستیابی به برتری قاطع برای خاتمه دادن به جنگ از موضع قدرت‌اند که فرصت ملاحظه یا قضاوت درباره شرایط مطلوب بر اساس برتری نسبی را پیدا نمی‌کنند.

اما بازپس­‌گیری فاو توسط عراق ضربه بزرگی بر تصور مقامات تصمیم­‌گیرنده در مورد توانایی حفظ برتری نظامی و پایان دادن مقتدرانه به جنگ وارد کرد. بااین‌حال حتی باوجود نشانه­‌های آشکار تغییر موازنه نظامی و احتمال بروز حملات تهاجمی بیشتری از سوی عراق هنوز هم فعل­‌وانفعال مهمی درروند تصمیم­‌گیری در جهت خاتمه سیاسی جنگ به وجود نیامد. سقوط شلمچه دومین رویداد مهم در تغییر توازن نظامی جنگ به زیان ایران بود که در 4 خرداد 67 اتفاق افتاد اما این رویداد تقریباً مقارن با تلاش­‌های ایران برای تغییرات گسترده در ساختار نیروهای مسلح بود که به انتصاب حکم جانشین فرماندهی کل قوا به نام آقای هاشمی در 12 خرداد انجامید.

برخی تحلیل­گران از این حکم به‌عنوان آماده شدن برای نوعی مصالحه یاد می­‌کنند اما این حکم اولویتی بی‌­سابقه به امر جنگ می­‌داد و با توجه به درک مقامات کشور که مشکلات هماهنگی ارتش و سپاه و نحوه اداره و هدایت امکانات و منابع کشور در بروز شکست­‌های نظامی مؤثر بوده، این امیدواری به وجود آمده بود که با تلاش فوری برای حل این مسائل تحول مناسبی در اوضاع جنگ صورت گیرد.

یک ماه پس از سقوط شلمچه، عراق طی عملیات تهاجمی دیگری در 4 تیر 67 موفق به بازپس‌­گیری جزایر مجنون شد و این سه رویداد یعنی سقوط فاو ـ شلمچه ـ مجنون نشان می­‌داد عراق با افزایش بی­سابقه توانایی نظامی خود و دریافت کمک­‌های فنی، مالی و اطلاعاتی از خارج به یک استراتژی کاملاً تهاجمی روی آورده و این در حالی بود که در ایران از شمار داوطلبان اعزام به جبهه­‌ها نیز به‌شدت کاسته شده بود و همان­‌طور که در گزارش وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشهود بود جنگ دیگر به‌وضوح غیرقابل حمایت‌شده بود.

اقدام ایران در پذیرش قطعنامه 598 گرچه دیرهنگام صورت می­‌گرفت اما بازهم درمجموع تصمیمی بهینه بود و از یک منطق راهبردی تبعیت می­‌کرد. به‌عبارت‌دیگر روند معکوسی که با از دست دادن فاو آغازشده بود، چه‌بسا ممکن بود استمرار یابد و مواضع ایران را بازهم بیشتر تهدید نماید.

چنان‌که عراق در روزهای باقی‌مانده تا پذیرش قطعنامه 598 بیش از 2000 کیلومتر از مناطق ایران را نیز به تصرف خود درآورد و این 2000 کیلومتر بعدها به برگ برنده عراق در مذاکرات سه­‌جانبه ایران ـ عراق ـ سازمان ملل تبدیل شد چنان‌که طرف ایرانی طی این مذاکرات خواستار تکمیل آتش‌­بس و عقب‌نشینی به پشت مرزهای شناخته‌شده بین‌­المللی بود اما عراقی­‌ها لایروبی شط العرب یا اروندرود و آزادی کشتیرانی را با آتش‌­بس و تحکیم آن مرتبط دانسته و حتی تلویحاً تهدید می­‌کردند در صورت عدم پذیرش لایروبی و آزادی کشتیرانی، آتش‌­بس درخطر خواهد بود.

برخی معتقدند مهم­ترین کارکرد یا مأموریت قطعنامه این بوده که از ادامه جنگ ایران و عراق جلوگیری شده باشد و موضوعات دیگر در قطعنامه ازجمله مسئله غرامت جنگ ازنظر‌گاه طراحان آن محل اعتنا نبوده است.

می­‌توانست همین‌طور باشد که استقرار آتش‌­بس در جنگ ایران و عراق مهم­ترین دستاورد قطعنامه باشد اما تجربه تاریخی نشان می­‌دهد پذیرش قطعنامه 598 شاید حتی فراتر از نیت طراحان آن برای دیپلماسی ایران فرصت ساز شد تا به‌سوی مقاصدی گام بردارد که دستیابی به آن‌ها حتی با ادامه جنگ به مدت 6 سال میسر نشده بود.

خوب در بیشتر سال‌های جنگ دیپلماسی ایران از الگو و گفتمان سیاست خارجی ویژه­‌ای پیروی می‌کرد که به‌شدت آرمان­گرایانه است. به‌موجب این گفتمان، سازمان‌های بین‌المللی ابزار استقرار نظم بین‌المللی حاکم بودند و این فکر مانع از گسترش مناسبات ایران با سازمان­‌های بین­‌المللی می­‌شد جز در حد کسب فرصت یا تریبونی برای انعکاس خواسته­‌ها و مواضع انقلابی ایران! مواضع سیاست خارجی ایران در سال‌های جنگ کم‌وبیش از تسلط این دیدگاه حکایت می­‌کرد.

اما تحت تأثیر این گفتمان چه درکی می‌توانست از دیپلماسی درباره جنگ شکل بگیرد؟ واقعیت این است که تصمیم گیران کشور در دوره جنگ به مذاکره و دیپلماسی به‌عنوان شیوه‌ای با نتایج احتمالی در توزیع بُرد نگاه نمی­‌کردند. آن‌ها غالباً در اندیشه تصاحب تمامی برد یا چنان سهم قاطعی از برد بودند که برای طرف مقابل باخت یا برد ناچیزی باقی می‌ماند.

مقامات کشور حتی در سال پایانی جنگ به مذاکره با سازمان­­‌های بین‌­المللی به‌عنوان روشی برای دستیابی به تنبیه متجاوز نگاه می‌کردند که درنهایت بر اساس انتظار اجرای عدالت بود، اما شیوه مذاکرات در چارچوب سازمان‌های بین‌المللی صرف‌نظر از دستیابی یا عدم دستیابی به اجرای عدالت، مبتنی بر الگوی حل مسئله است.

به این دلایل، دیپلماسی اساساً فاقد شأن و کارکردی تعریف‌شده بود و قادر نبود برتری نسبی ایران درصحنه جنگ را به اقدام مناسبی درصحنه بین‌المللی برای خاتمه دادن به جنگ بدل سازد. و در عمل، دیپلماسی و دیپلمات‌های ایران در بیشتر سال‌های جنگ از دستور کار محدودی پیروی می­‌کنند و آن اینکه شرایط عادلانه ایران برای پایان دادن به جنگ در دنیا و در مجامع بین­‌المللی تبیین و تا حد امکان از هزینه‌های بین‌المللی و دیپلماتیک ادامه جنگ کاسته شود.

حالا می‌­پردازم به اینکه دیپلماسی ایران چطور از یک الگوی غیر تعامل‌گرا و غیر عمل‌گرا، به یک الگوی جدید شیفت کرد که توانست دستاوردهای زیادی را نصیب ایران به‌ویژه در حل مهم­ترین مسائل باقی­‌مانده از جنگ کند. این الگوی جدید البته به‌سرعت تجربه نمی‌شود. حدود یک سال از صدور قطعنامه 598 در تاریخ 29 تیر 66  تا پذیرش آن در 27 تیر 67 ایران بدون تعهد صریحی به پذیرش قطعنامه 598، تحرکی را در چارچوب مذاکرات مربوط به طرح اجرایی قطعنامه آغاز کرده بود، اما فرایند مذاکرات را به‌نحوی مدیریت می‌­کرد تا از یک­سو مانع از تصویب قطعنامه تحریم تسلیحاتی گردد و از سوی دیگر با کسب فرصت‌های بیشتر برای تحرک بخشیدن به صحنه­‌های نبرد، بر نتایج مذاکرات تأثیر گذارد.

اما همین تلاش برای هماهنگی با طبیعت مذاکرات گرچه بر اساس ملاحظات تاکتیکی، تدریجاً دستور کار دیپلماسی را از تأثیرگذاری عمدتاً سلبی بر مواضع و اقدامات سازمان­ ملل در جهت بهره­‌گیری از فرصت­‌هایی که از خلال همکاری و تعامل مثبت با این سازمان­ شکل می­‌گرفت متحول ساخت.

اولین نشانه جدی از تحول در رفتار دیپلماسی ایران مدت کوتاهی پیش از پذیرش قطعنامه 598 ظاهر شد. ایران در پیگیری حمله موشکی فاجعه‌­بار ناو آمریکایی یو.اس.اس وینسنس به هواپیمای ایرانی ایرباس تصمیم گرفت با طرح شکایت علیه این اقدام به تحریم مذاکره با شورای امنیت خاتمه دهد. اما همین رفتار انعطاف آمیز در پیگیری حادثه ایرباس درحالی‌که به نتایج مورد انتظار در زمینه قضاوت مسئولیت این حادثه دست پیدا نکرد از آمادگی جدی مقامات کشور برای حل‌وفصل نهایی جنگ خبر می­‌داد.

من و آقای صفایی در کتاب «دیپلماسی ایران و قطعنامه 598» برای نشان دادن تصویر جدید دیپلماسی ایران به چند زمینه اساسی پرداختیم؛ اولین زمینه نحوه استقرار آتش‌بس و بعدازآن شروع مذاکرات صلح در ژنو و نیویورک است که چهره متفاوتی از رفتار دو کشور پس از جنگ ترسیم کرد. عراق امتیازاتی فراتر از چارچوب حقوقی مذاکرات طلب می­‌کند به این دلیل که در پایان جنگ 2363 کیلومترمربع از خاک ایران را در اختیار خود داشت و خواستار جابه­‌جایی دربندهای قطعنامه بود اما ایران که پیش از پذیرش قطعنامه بر جابه­‌جایی بندهای آن تأکید می‌­کرد در مذاکرات جدید از پیشبرد مرحله‌به‌مرحله بندهای قطعنامه 598 دفاع می­‌کرد و تلاش می­‌کرد مواضع خود را بر اساس منطق قابل‌درک‌تری ازنظر عرف و هنجارهای بین­‌المللی پیش ببرد.

زمینه دوم این است که در طول مذاکرات ایران و عراق تحت نظر دبیر کل سازمان ملل تا مرحله بن‌بست مذاکرات که تقریباً در نیمه دوم سال 1368 است، یک جابه‌جایی تدریجی در جایگاه منطقه‌ای و بین‌المللی ایران و عراق در حال شکل‌گیری است. به‌این‌ترتیب که جهان و قدرت‌های بازیگر مؤثر در نظام بین‌الملل، آرام‌آرام در رفتار عراق تهدیدی را احساس می‌کنند و به‌موازات آن برای عادی‌سازی و بهبود روابطشان با ایران تلاش می‌کنند. پس دومین زمینه اساسی، رویکرد مثبت بازیگران مؤثر بین‌المللی تحت تأثیر بازسازی چهره ایران در جهان است.

زمینه سوم، تأثیر رویدادهای منطقه‌ای نامطلوب است که برای دیپلماسی ایران فرصت ساز می‌شود. اولین رویداد اشغال کویت توسط عراق در مردادماه 1369 است که درواقع باعث می‌شود که عراق برای عادی‌سازی روابط و جلب اعتماد و همین‌طور همکاری احتمالی ایران در آن اوضاع پیچیده‌ای که در پی اشغال کویت به وجود آمده بود، قرارداد 1975 الجزایر را در مناسبات مرزی و حُسن هم‌جواری با ایران دوباره بپذیرد. به تعبیر روح‌الله رمضانی، عراق در معرض فشارهای بین‌المللی غیرمنتظره شاخه زیتون خودش را برای پیشنهاد صلح با ایران به یک درخت زیتون تبدیل کرد.

دومین رویداد، شکست نظامی عراق و خاتمه اشغال کویت در اسفندماه 1369 است که دومین فرصت مهم را برای دیپلماسی ایران رقم زد. در این زمان موقعیت عراق به‌عنوان بازیگر منطقه‌ای به‌شدت تضعیف و در مقابل جایگاه بین‌المللی ایران بیش از گذشته روبه بهبود گذاشته بود و حالا با بازگشت به عهدنامه 1975و عقب‌نشینی نیروها به مرزهای بین‌المللی و حل مسئله اُسرا، موقعیتی برای دیپلماسی ایران فراهم می‌آمد که برای مهم‌ترین مسئله باقیمانده از جنگ یعنی بند 6 قطعنامه598 در مورد مسئولیت جنگ خیز بردارد. اما برای دستیابی به این هدف مسئله دیگری در منطقه زمینه‌ساز است و آن ماجرای گروگان‌های غربی در لبنان است که پای سازمان ملل به آن بازشده بود، چراکه دو تن از مأموران این سازمان در لبنان به تعداد گروگان‌های غربی اضافه‌شده بودند.

تقارن ماجرای گروگان‌های غربی با بند 6 قطعنامه598 را درواقع این‏طور می‌توانیم توضیح بدهیم که آقای پرز دکوئیار، دبیر کل وقت سازمان ملل، که نگاه ایران در اجرای حساس‌ترین بند قطعنامه به‌شدت به اقدامات او دوخته‌شده بود، برای آزادی دو مأمور سازمان ملل به‌آرامی مشغول ارتقای موقعیت خودش به‌عنوان یک میانجی مورد اعتماد در حل مسئله گروگان‌های غربی است و حالا ایران کلید حل مسئله است. انتظاراتی از ایران وجود داشت که با استفاده از نفوذش بر گروه‌های لبنانی گروگان‌ها را آزاد بکند، منتها دیپلمات‌های ایران از این فرصت استفاده می‌کنند و از آقای دکوئیار تقاضا می‌کنند که یافته‌های هیئت تحقیق در مورد مسئولیت جنگ را اعلام کند.

برخلاف ظاهر فریبنده این مقدمات، نتیجه‌گیری غیراخلاقی‌ای  پشت آن وجود ندارد. آقای جیاندومنیکو پیکو، دستیار آقای دبیر کل در کتاب خودش مرد بدون اسلحه می‌نویسد که ایران فقط باید از نفوذ خودش بهره می‌گرفت و گروگان‌ها را آزاد می‌کرد و ما هم کمک می‌کردیم تا یافته‌های هیئت بی‌طرف تحقیق درباره جنگ اعلام بشود. ایشان تصریح می‌کند که موقعیت گزارش، ارتباطی با یافته‌های آن ندارد و نتایج گزارش توسط اساتیدی صاحب صلاحیت و بر اساس شواهدی معتبر احراز و اعلام‌شده بود و بالاخره دبیر کل در روز 9 دسامبر سال 1991 (18 آذرماه سال 1370) طی گزارشی به شورای امنیت، عراق را به‌عنوان آغازگر جنگ و از این لحاظ به‌عنوان مسئول جنگ اعلام می‌کند.

معرفی عراق به‌عنوان متجاوز دستاوردی است که ادامه تلاش­‌های جنگی ایران با توجه به آن توضیح داده می­‌شد. البته چنانکه نشان داده شد ترکیب و تلاقی رویدادها و موقعیت‌های مختلف برای کسب این موفقیت دیپلماتیک ایران لازم بود. به‌عبارت‌دیگر، اگر تغییری در چهره و شمایل ایران در نظام بین‌المللی به وجود نیامده بود، اگر اشتیاق امریکا برای تجدید روابط با ایران احساس نمی‌شد، اگر غرب و سازمان ملل برای حل مسئله گروگان‌های غربی در لبنان نیازمند نقش‌آفرینی ایران نبودند و اگر موقعیت ضعیف عراق از توانایی و نفوذ این کشور برای مداخله در مسیر اجرایی بند 6 نکاسته بود، حتی تا امروز هم مسئله مسئولیت جنگ و شناسایی متجاوز، حل‌نشده باقی‌مانده بود.

در این صورت‌مسئله غرامت چه می­شود. گویا موضوع جبران غرامت جنگ به شکلی که انتظار بوده در قطعنامه 598 نیامده است.

این سؤال مهمی است که مسئله غرامت چه رابطه‌­ای با مسئله مسؤولیت جنگ دارد. بند 6 قطعنامه 598 چنانکه گفته شد خواهان تعیین هیئتی برای مشخص کردن مسئولیت منازعه و گزارش به شورا است اما این بند با بند 7 قطعنامه که در مورد کمک‌های بین‌­المللی برای بازسازی دو کشور بعد از جنگ است چندان ارتباطی ندارد. به‌عبارت‌دیگر در بند 6 هیچ مجازاتی برای مسئول منازعه مشخص نشده و قطعنامه آن را مسکوت گذاشته است.

آقای پرز دکوئیار در پایان گزارش 9 دسامبر خود به شورای امنیت عبارتی را اضافه کرده و تصریح می­‌کند که «تعقیب پاراگراف 6 قطعنامه 598، هدف مفیدی را در برندارد»!  به نظر می‌­رسد دکوئیار با افزودن این عبارت درصدد بود تا هم از اقدام بعدی عراق در مورد سؤال قرار دادن یافته­‌های گزارش هیئت تحقیق، و هم از تلاش­‌های احتمالی ایران در خصوص پیگیری دریافت غرامت با استناد به این گزارش جلوگیری کند. علاوه بر این، گزارش دبیر کل منجر به صدور بیانیه یا قطعنامه‌­ای از سوی شورای امنیت نگردید و این نشان می‌­داد اعضا شورا از روند گزارش دبیر کل کاملاً مطلع بودند و هیچ واکنش دیگری در قبال آن نداشتند.

از سوی دیگر در هیچ‌­یک از مصاحبه‌ها و خاطرات منتشرشده مقامات سیاسی و نیز دیپلمات‌های کشور از شخص مرحوم هاشمی رفسنجانی به‌عنوان رئیس‌جمهور وقت گرفته تا دکتر ولایتی وزیر خارجه، دکتر محمدجواد ظریف که بسیار در ماجرای آزادسازی گروگان‌های غربی فعال بودند و همین‌طور دکتر کمال خرازی به‌عنوان نماینده و سفیر دائم ایران در سازمان ملل به مطلبی در این زمینه برنمی­‌خوریم که نشان دهد آن‌ها امید داشتند بند 6 قطعنامه با مسئله غرامت پیوند بخورد. آقای خرازی در مصاحبه­‌ای با نشریه ماهنامه مدیریت ارتباطات در تاریخ 31 مرداد 1389 به‌صراحت گفت که با قطعنامه 598 نمی‌توان از عراق غرامت گرفت.

وی البته توضیح داد «شورای امنیت که تحت سلطه آمریکا و سایر کشورهایی بود که در دوران جنگ به صدام کمک می‌کردند، اقدامی در برابر گزارش دبیر کل انجام نداد، درحالی‌که گرفتن غرامت نیاز به صدور قطعنامه دیگری داشت که با اشاره به گزارش دبیر کل، عراق را موظف به پرداخت غرامت کند». بنابراین به نظر می‌­رسد همه به دنبال سندی بودند که ازنظر سیاسی دارای ارزش ویژه‌­ای است و همین سند که از سوی دبیر کل سازمان ملل انتشار یافت اگرچه به اعتبار همان عبارت افزوده‌شده نقطه پایانی بر امید ایران به دریافت غرامت گذارد، اما از سوی دیگر انتظار می­رفت با آن نقطه پایانی بر همه تردیدها در مورد اهمیت و مشروعیت تصمیمات و تدابیر کلی ایران در مورد جنگ نیز گذارده شود.

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار