ازدواج به سبک شهدا (۱)/

هدیه امام خمینی به فقرا/ دعایی که در ماه عسل مستجاب شد

بخش زیبایی از زندگی شهدا به ازدواجشان اختصاص دارد، ازدواج‌هایی که در عین سادگی پر از معنویت و زیبایی بود.
کد خبر: ۳۰۳۹۵۴
تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۴:۵۳ - 13August 2018

ازدواج‌های عاشقانه به سبک شهداگروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: تصمیم داشتند که راه درست را بروند، راهی که مقیاسش دین خدا و سنت پیامبر (ص) بود. قرارشان با خدا زمینی نبود، پس تلاش می‌کردند تا کاری هرچند کوچک را با نیت خیر و خدایی انجام دهند. ازدواج هم بخشی از زندگی بود. باید ازدواج می‌کردند تا دینشان کامل باشد؛ اما برای خود چهارچوب‌های مشخصی داشتند که نشان از مرام و مسلکشان داشت. در‌ مقابل این مردان، دخترانی هم بودند که معیارهای خدایی را برای آغاز زندگی مشترک و انتخاب شریک زندگی برگزیده بودند. در روزهای جشن و شادی اهل بیت (ع) و در سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) نگاهی داریم به خاطراتی از ازدواج شهدا که طی چند بخش منتشر خواهد شد. بخش اول این خاطرات را در ادامه می خوانیم:

برنج‌های عروسی به فقرا رسید

سفره عقدمان با بقیه سفره‌ها فرق داشت. به جای آینه و شمعدان، تفسیر المیزان را دور تا دور سفره چیده بودیم. برکتی که این تفسیر به زندگیمان می داد، می‌ارزید به هزاران شگونی که آینه شمعدان می‌خواست داشته باشد.

برای مراسم هم برنج اعلی خریدیم ولی فتح الله نگذاشت بازش کنیم، می‌گفت «حالا که این‌همه آدم ندار و گرسنه داریم، چطور شب عروسی غذای گرون‌قیمت بدیم؟» برنج‌ها را بسته بندی کردیم و دادیم به خانواده‌های نیازمند. فتح الله برنج‌ها را می‌داد دست مردم و می‌گفت: «این هدیه حضرت امام خمینیه.»
(شهید فتح الله ژیان پناه)

به حجاب زنم افتخار می‌کنم

اولش قبول نمی‌کرد، با اصرارهای من بلاخره راضی شد ازدواج کند. معیارهایی برای انتخاب همسر داشت، دلش می‌خواست همسرش با ایمان باشد، می‌گفت: «مادرجون! زنی می‌خوام که با خدا باشه، دوست‌دارم طوری باشه که به حجابش افتخار کنم.» روز اول به همسرش گفته بود: «من به‌خاطر این ازدواج کردم که دینم کامل بشه، چون بنای شهادت دارم، می‌خوام وقتی شهید شدم، با دین کامل به دیدار خدا برم.»
(شهید سید احمد موسوی راد)

2 هم رزم

پسر‌عمه و دختر‌دایی بودیم و در جریان انقلاب 2 تا همرزم. وقتی ازم خواستگاری کرد خیلی بهم برخورد. یک سال و چند ماه گذشت، اما اسماعیل دست‌بردار نبود. آن‌روز آمده بود برای اتمام حجت. گفت: «معصومه، خودت میدونی که ملاک من برای انتخاب تو ظاهر و قیافه نبوده ولی اگه بازم فکر می‌کنی این قضیه منتفیه بگو که دیگه با اصرارم اذیتت نکنم.»

نشستم با خودم خلوت کردم. در روایات خوانده بودم که اگر خواستگاری برایتان آمد و با ایمان و خوش اخلاق بود، رد کردنش مفسده دارد. هیچ دلیلی به ذهنم نرسید تا اسماعیل را رد کنم، گفتم: «راضیم.»
(شهید اسماعیل دقایقی)

چله‌ی روزه و دعای توسل برای ابراهیم

نیت کردم 40 روز روزه بگیرم و دعای توسل بخوانم. بعد از 40 روز هرکسی آمد جوابم مثبت باشد. شب سی‌و‌نهم یا چهلم بود، ابراهیم آمد خواستگاری. آمده بود بله را بگیرد. گفتم: «من مهریه نمی‌خوام، خانوادم را شما راضی کنید.» خیلی راحت گفت: «من وقت این کارها را ندارم.» از حرفش عصبانی شدم «شما که وقت ندارید چرا می خواید ازدواج کنید؟» گفت: «درسته وقت ندارم ولی توکل که دارم.»
(شهید محمد ابراهیم همت)

دعای شهادت در ماه عسل

مهریه‌ام یک جلد قرآن بود و سه‌تا صلوات. عقدمان خیلی ساده بود. یک ماه بعد هم عروسی کردیم. 2 سه روز رفتیم مشهد پابوس امام رضا (ع). بار اولی که رفتیم حرم نگاهی به من کرد و گفت: «خانوم می‌خوام یه دعایی بکنم شما آمین بگی.» خندیدم، گفتم: «تا دعات چی باشه» گفت: «حالا تو کارت نباشه» گفتم: «خب هرچی شما بگید» دست هایش را گرفت سمت آسمان، رو به گنبد طلای امام رضا (ع) و گفت: «اللهم الرزقنا توفیق شهاده فی سبیلک»
(شهید حسین محمد علیپور)

دعای توسل در شب عروسی

مراسم عقدمان سوم شعبان بود، روز تولد امام حسین (ع). دوست داشتم سر عقد لباس سپاه بپوشد، هرچه اصرار کردم زیر‌بار نرفت، گفت: «من خودم رو لایق این لباس مقدس نمی دونم.» اما برای مراسم عروسی، پایش را کرده بود توی یک کفش که الا و بلا باید مراسم شب چهارشنبه باشد. دلیلش را که پرسیدم، جواب داد: «نذر کردم شب عروسیم دعای توسل بخونم» آخر سر هم کار خودش را کرد.
(شهید محمدرضا ارفعی)

ادامه دارد...

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها