میزگرد دفاع پرس با موضوع «بازگشت ازادگان به میهن اسلامی» (۱)؛

اسارت دانشگاه خودسازی بود/ مقاومت رزمندگان سبب پاشیده شدن اردوگاه اطفال شد

آزاده سرافراز «حسین غدیری» گفت: اقسر ارشد عراقی به ما گفت که شما همه خواسته‌های‌تان را گرفتید و هیچ قولی ندادید فقط مانده که پرچم ایران را بر فراز اردوگاه بزنید و در دل عراق یک جمهوری اسلامی ایران راه بیاندازید؛ همین موضوع سبب پاشیده شدن اردوگاه اطفال شد.
کد خبر: ۳۰۴۲۲۰
تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۳۹۷ - ۲۱:۰۰ - 16August 2018

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، ۲۶ مردادماه سال ۱۳۶۹، میهن اسلامی شاهد حضور آزادگان سرافرازی بود که پس از سال‌ها اسارت در زندان‌ها و اسارتگاه‌های مخوف رژیم بعث عراق، قدم به خاک پاک میهن اسلامی خود گذاشتند. آزادگان، با ایمان راسخ خود در برابر همه فشار‌های جسمی و روحی دشمنان ایستادند و روابط اجتماعی جامعه کوچک اردوگاهی خود را بر پایه اخلاق حسنه بنا نهادند و از شکنجه‌های مزدوران بعث هراسی به خود راه ندادند.

حاج «حسین غدیری» از این دست انسان‌هاست که با گوشت، پوست و خون  خود، این شرایط پیچیده را درک کرده است. این رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس با شرکت در میزگرد تخصصی دفاع پرس که به مناسبت سالروز بازگشت آزدگان به میهن اسلامی در دفتر این خبرگزاری در یزد برگزار شد از خاطرات، رنج‌ها و لحظات ناب اسارتش می‌گوید.

اسارت دانشگاه خود سازی بود/  اسارت من نتیجه خیانت منافقین به رزمندگان است

وی متولد سال ۱۳۴۴ از محله «اکبر‌آباد» یزد است و فعالیت‌های انقلابی‌اش را از هسته مرکزی مساجد آغاز کرده است و به عنوان مسئول بسیج هنرستان محل تحصیلش، تحت آموزش نظامی قرار می‌گیرد. وی سه بار برای اعزام به جبهه تلاش می‌کند، اما به علت کمی سن و کوچکی جثه از اعزام وی جلوگیری می‌کنند.

حاج «حسین غدیری» خاطره اعزامش به جبهه را این‌چنین بازگو می‌کند: امتحانات خردادماه دوم دبیرستان تازه به پایان رسیده بود که اعزام برای عملیات «رمضان» آغاز شد؛ همه در حسینه «صفار» دروازه قرآن یزد برای اعزام جمع شده بودند، مسئول اعزام نیرو‌های بسیج هم سردار «فتوحی» بود. همه تقسیم شدند و من باز ماندم با گریه و التماس هم راضی نشدند، شرط کردند اگر توانستی با رادیو اخبار را بگیری و پشت بلندگو پخش کنی اعزامت خواهیم کرد؛ من با دل شکسته و توسل به خدا به عملیات «رمضان» اعزام شدم، که در شب عملیات زمان برگشت با تیر مستقیم اولین مجروحیتم رقم خورد.

این رزمنده دفاع مقدس لحظه اسارتش را این‌گونه توصیف می‌کند: هر جا که ما در تاریخ ایران اسلامی ضربه خوردیم از خودی بوده است؛ اسارت من هم نتیجه خیانت منافقین به رزمندگان است که چون جزئیات عملیات «والفجر مقدماتی» را به عراقی‌ها لو داده بودند، آن‌ها ۲ طرفه جاده‌ای که می‌رسید به خط مقدم، کمین کرده بودنند. نزدیک صبح بود که دستور بازگشت رسید؛ حدود ۵۰ الی ۶۰ نفر، یک پی‌.ام.پی سوار شدیم که متاسفانه بر اثر شلیک عراقی‌ها پی‌.ام.پی در کانال واژگون شد، تعدادی از رزمندگان زیر آن له شدند و خود من هم از ناحیه دست در همان مکان مجروح شدم.

حسین غدیری با اشاره به حضور عراقی‌ها و جدا کردن زنده‌ها از کسانی که شهید شده بودنند؛ اظهار داشت: حدود ساعت ۱۰ صبح بود که عراقی‌ها حدود ۱۵ نفر از یزدی‌ها که زنده مانده بودیم و البته بیشتر مجروح بودند را با خشونت به اسارت گرفتند.

اسارت دانشگاه خود سازی بود/  اسارت من نتیجه خیانت منافقین به رزمندگان است

وی در پاسخ به سوال ناب‌ترین و تلخ‌ترین خاطرات اسارت، می‌گوید: اسارات یک دوره سازندگی و دانشگاه خودسازی بود؛ همه موجودی دنیا را داشتیم، اما شرایط به‌گونه‌ای بود که نمی‌توانستیم از آن‌ها استفاده کنیم. اسارت دوران بسیار نابی بود که خاطرات بسیاری برای‌مان رقم زد.

آزاده سرافراز غدیری با اشاره به زخمی شدن دستش در لحظه اسیر شدن، گفت: اسرای قدیمی‌تر به من گفتند که اگر می‌توانی اصلا جای زخمت را در بیمارستان به عراقی‌ها نشان نده، چون اگر بتوانند هر طور شده عضو زخمی را قطع می‌کنند برای اینکه فرد را ناقص کنند؛ بنابراین من اجازه ندادم به زخمم رسیدگی شود، همین موضوع سبب شد مدت مدیدی این زخم همراهم باشد.

وی ادامه داد: سال ۶۲ عراق تصمیم گرفت سبقه جنگ را از نظامی به تبلیغاتی و فرهنگی تبدیل کند؛ بنابراین اردوگاه اطفال برای استفاده تبلیغاتی تشکیل دادند که منم در آن اردوگاه قرار گرفتم.

عراقی‌ها، چون تصمیم داشتند از ما به نفع خود و به ضرر ایران استفاده تبلیغاتی کنند، به ما اجازه برگزاری تمام مراسم‌های دینی و مذهبی را دادند، اما وقی ما تمکین نکردیم بسیار اذیت‌مان کردند که اسرا دست به اعتصاب سه روزه غذا زدند. همین موضوع باعث شد که فرمانده ارشدی از استغفارات عراق برای رسیدگی به وضعیت ما به اردوگاه اطفال بیاید.

اسارت دانشگاه خود سازی بود/  اسارت من نتیجه خیانت منافقین به رزمندگان است

ما خواسته‌های‌مان را که از جمله برگزاری مراسم‌های مذهبی و ملی کشورمان بود بیان کردیم و آن فرمانده موافقت کرد و در نهایت گفت: «من از جانب «صدام» آمدم که از شما قول همکاری بگیرم، اما شما همه خواسته‌های‌تان را گرفتید و هیچ قولی ندادید فقط مانده که پرچم ایران را بر فراز اردوگاه بزنید و در دل عراق یک جمهوری اسلامی ایران راه بیاندازید». همین موضوع سبب پاشیده شدن اردوگاه اطفال شد.

این رزمنده پاسدار دفاع مقدس، خاطره ناب دیگر خود را این‌چنین بیان کرد: در اردوگاهی که ما بودیم، چهار اسیر خانم داشتیم که از هلال احمر بودنند؛ ما فضایی درست کرده بودیم که این چهار خانم در اتاقی مجزا نگهداری شوند و حتی موقع غذا و حضور و غیاب کسی داخل اتاق آن‌ها نشود؛ بنابراین رادیو و مفاتیح که ممنوع بود و اگر پیدا می‌کردند فرد خاطی را اعدام می‌کردند را به این چهار خواهر داده بودیم برای‌مان نگهداری کنند که البته سال ۱۳۶۲ با همفکری بقیه اسرا این چهار اسیر با اسرای عراقی معاوضه شدند و خدا را شکر به میهن اسلامی بازگشتند.

اسارت دانشگاه خود سازی بود/  اسارت من نتیجه خیانت منافقین به رزمندگان است

حسین غدیری که هشت سال از بهترین زمان زندگی خود را در اسارت به سر برده و جانباز نیز هست، در انتها از روز برگشت خود را به میهن اسلامی گفت و خاطرنشان کرد: اسم من در لیست بازگشت به ایران به جای «غدیری»، «خلیلی» نوشته و اعلام شده بود؛ بنابراین خانواده‌ام ناامید شده بودند و در یزد کسی از خانواده‌ام به استقبالم نیامده بود و خودم به تنهایی به منزل رفتم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار