محسن رفیقدوست/4:

دوست نداشت در رختخواب بمیرد

برخی عقب‌مانده‌های سیاسی در این روزها می‌خواهند به شهید لاجوردی ظلم کنند در حالی که لاجوردی در دوره ریاست بر سازمان زندان‌ها، زندان را تبدیل به یک دانشگاه اسلام‌شناسی برای گمراهان کرده بود.
کد خبر: ۳۰۴۹۷
تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۹۳ - ۰۵:۱۲ - 07October 2014

دوست نداشت در رختخواب بمیرد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، محسن رفیقدوست که از 42 تا 77 با لاجوردی بوده است؛ در این بخش از مصاحبه خاطرات آخرین دوره فعالیت لاجوردی را بیان کرده است.

همکاری شما بعد از جنگ هم ادامه داشت؟
شیرینترین خاطرهام از لاجوردی مربوط به سال ۱۳۶۸ است که در آن زمان من و شهید لاجوردی هر دو در یک روز حکم گرفتیم. من از مقام معظم رهبری برای بنیاد مستضعفان و آقای لاجوردی از آقای یزدی برای سازمان زندانها حکم گرفت. قبل از این ماجرا یک روزی من همراه شهید لاجوردی در دادستانی بودم و به ایشان گفتم اگر از دادستانی بیرون بیایی، دوست داری در کجا مشغول شوی. گفت دوست دارم بروم به جانبازها خدمت کنم. من وقتی که حکم از آقا گرفتم یاد لاجوردی افتادم، گفتم بروم با او تماس بگیرم و ببینم حالا اگر دیگر در دادستانی نیست به بنیاد بیاید و با هم کار کنیم. در همین فکرها بودم. وقتی که به خانه رسیدم گفتند آقای لاجوردی پشت خط هستند. تا گوشی را گرفتم گفت: دیدی چطور شد، من فکر کردم دوباره کسی را ترور کردهاند. گفتم چی شده است؟ گفت: خدا تو را گذاشت برای خدمت به بهترین خلق خدا، من را هم گذاشت برای خدمت به بدترین خلق خدا.
 گفتم که ولی من معتقدم که ثوابی که تو میبری بیشتر است. گفت چطور؟ گفتم: تو میدانی که با چه روشی از بدترین خلق خدا بهترین خلق را بیرون بیاوری. نمونهاش را هم داریم. بچههای فرقان را که مطهری را مهدورالدم میدانستند، به جایی رساندی که عدهای از آنها در جبهه شهید شدند و شاید این بهترین خاطره من و شهید لاجوردی بوده است.

ویژگیها و خصیصههای شهید لاجوردی چه بود که چنین می کرد؟
 عمل آمیخته با عقل و راسخ بودن در دین، ویژگیهای خاص لاجوردی بود. در مبارزه وقتی یک مطلبی به دستش میرسید واقعاً برایش مهم نبود که پای این مطلب جانش را هم بدهد. چند روز قبل از شهادت پیش لاجوردی رفتم و گفتم: تو میدانی که بحث حفاظت را در نظام من از اول انقلاب در سپاه شروع کردم. البته این کار را بعد از شهادت قرنی میخواستم شروع کنم که بعضی از کسانی که در سپاه بودند با من مخالفت کردند.
ولی بعد از شهادت مطهری اولین محافظین برای شخصیتها را خودم انتخاب کردم و به این بحث اعتقاد داشتم که در این شرایط حساس مسئولین نباید دم دست این جلادها باشند. ولی لاجوردی معتقد نبود که در این شرایط او را ترور میکنند ولی وقتی من برای او استدلال کردم که نه آنها دنبال ترور تو نیز هستند با عصبانیت گفت: شماها دوست دارید من در رختخواب بمیرم، من دوست ندارم در رختخواب بمیرم. گفتم این حرفت درست است ولی او میگفت دو مرتبه تکرار میکنم دوست ندارم در رختخواب بمیرم. دوست دارم شهید شوم من به برادرشان آقا سید مرتضی گفتم که چکار کنیم البته آقای لاجوردی این مسئله را قبول کرد و از فردای آن روز با دوچرخه به محل کارش نرفت. اما ایشان باز هم بدون محافظ بودند.
از دیگر ویژگیهای لاجوردی، اعتقاد عمیق به ولایت بود. یادم میآید در زندان یکی از بحثهایی که بین بچههای مذهبی وجود داشت درسهای ولایت فقیه حکومت اسلامی امام بود. که آقای لاجوردی راجع به این موضوع تسلط خوبی داشت. این یکی از ویژگیهای شهید بزرگوارمان لاجوردی بود که خود من استفادههای بسیاری را، حتی تا همین امروز و در میان بحثهایی که ولایت فقیه چیست و از این قبیل مسایل بردهام. مسئله ولایت واقعا در خون لاجوردی جریان داشت و آن را در زندگیاش به اجرا در آورده بود.
لاجوردی یک معلم بود نه زندانبان، معلم بود نه دادستان انقلاب، یکبار شهید لاجوردی من را صدا کرد و به من گفت: که فلانی یک عده بخاطر بدهی در زندان هستند به نظر تو با آنها چه کنیم؟ دولت باید یک سیستمی را طراحی کند و بدهیهای اینها را بدهد. من گفتم صحبتی که با آقای هاشمی کردهایم و ایشان قول دادهاند هر رقمی که ما جمع کردیم ایشان دو برابر آن رقم را به ما بدهند. که در حال حاضر ثمره آن همین تشکیلاتی است که آقای جولایی اداره میکند. مبتکر این فکر لاجوردی بود که برای زندانیان و بدهکاران و مشکلدارها پول جمع میکرد. و یا یکبار با هم به کانون اصلاح و تربیت رفتیم. من خیلی کم گریه میکنم ولی وقتی نشستیم بچهها روی سر او ریختند، دیدم که این مرد زندانبان آمده اینجا ولی اصلا بچهها مثل اینکه بابای واقعی خودشان را دیدهاند اینها نمونهای از جاذبههای روحی و اخلاقی لاجوردی بود. من لاجوردی را یک دانشمند سطح بالا میشناختم که مدتها شاگردش بودم. لذا فقدانش قطعاً حس میشود.
 
تفکر شهید لاجوردی در شیوه اداره امور و شیوه زندگی شخصیاش چگونه بود که از وضع موجود بسیاری از مسئولین، فاصله زیادی داشت؟
لاجوردی در این زمینه، روحیه منحصر به فردی داشت. ایشان به من انتقاد میکردند که ساختمان محل کار را نباید اینقدر تشریفاتی درست کرد. به ایشان گفتم که هر کاری، لازمه خودش را دارد، بالاخره کارهای مختلف را نمیشود یک جور انجام داد، لاجوردی در این امور خیلی دقیق از امام خمینی (ره) تبعیت میکرد. امام خمینی (ره) از اول که میخواستند به ایران بیایند، به ما دستور دادند که جایی را در جنوب شهر برایم پیدا کنید که مال کسی نباشد، ما هم مدرسه رفاه را انتخاب کردیم و امام (ره) در آنجا مستقر شدند. لاجوردی سعی میکرد در این امور، نمونه باشد، البته من معتقدم که یک مقدار افراطی عمل میکرد. لاجوردی وضع زندگیش خیلی هم بد نبود، اما ساده زندگی میکرد، دوچرخهای سوار میشد و روش مخصوص به خود را داشت که از این جهت بسیار شبیه مرحوم رجایی بود.

چگونه از ماجرای شهادت آقای لاجوردی با خبر شدید؟
وقتی تلفنی خبر شهادت ایشان را به من دادند، چند دقیقهای حالت بغض داشتم. لاجوردی به من گفته بود که دوست ندارم در رختخواب بمیرم و به چیزی که از خدا میخواست، رسید. او میگفت من محافظ احتیاج ندارم. ولی ما بیعرضگی کردیم که برایش محافظ نگذاشتیم. البته من آن روز در جایگاهی نبودم که بتوانم این کار را بکنم، اما به هر حال ایشان زیر بار نمیرفت که محافظ داشته باشد.

تلاش شهید لاجوردی برای هدایت زندانیان چگونه بود؟
شهید لاجوردی انسانی پراحساس و پردرد بود که برای جوانان منحرف و زندانی شده گریههای مکرر داشت.
ایشان وقتی هم که دادستان بود، چند بار از من دعوت کرد و با هم به بند منافقین میرفتیم که خیلی از آنها هم زندانیهای ما در قبل از انقلاب بودند. میرفتیم و با آنها صحبت میکردیم. شهید لاجوردی اعتقاد داشت اینها گمراهانی هستند که بچههای خوب و مذهبی هستند تا آنجا که ممکن است باید نجاتشان بدهیم. یک روز که شهید لاجوردی دادستان انقلاب بود، به زندان اوین رفتم، دیدم ایشان با آن کمر شکسته تعدادی پتو را روی کمرش گذاشته و دارد میبرد، به ایشان گفتم شما با این کمر شکسته چرا این کار را انجام میدهید، شهید لاجوردی گفت این بچهها سردشان شده است و میخواهم ثواب این کار برای خودم باشد. و یا در این برخوردهایی که با منافقین داشت. من چند جلسه رفتم و شاهد بودم که او آنچنان مستدل صحبت میکرد. شهید لاجوردی جریانشناس و دشمنشناس بودند و روشنبینی دقیقی داشتند.
بحثهایی که با اینها میکرد آنچنان دقیق و حساب شده بود که همگی آنها را مرعوب و مکتوم میکرد. وقتی به او میگفتم تو چقدر مطالعه داری، میگفت به اندازه همان زیرشلواردوزی در بازار! ولی واقعاً دانشمند بود و خیلی خوب برخورد میکرد. برخی عقبماندههای سیاسی در این روزها میخواهند به شهید لاجوردی ظلم کنند در حالی که لاجوردی در دوره ریاست بر سازمان زندانها، زندان را تبدیل به یک دانشگاه اسلامشناسی برای گمراهان کرده بود.  شهید لاجوردی تنها یک فرد بازاری و یا یک فعال سیاسی نبود او یک اسلامشناس، جریانشناس و مرد خدا بود.
عنصری پاک، متدین و سادهزیست بود که در دوران فعالیتش همواره دلسوزانه و مشفقانه کار میکرد و ما باید قدر چنین شهیدانی را بدانیم، او همواره تابع ولایت فقیه بود و تلاش داشت در این مسیر گام بردارد.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار