‌ دکتر «محمد درخور» جانباز دفاع مقدس از عملیات «ثامن‌الائمه» در مهر سال 1360 می‌گوید

شکست حصر آبادان اعتماد به نفس را به جبهه‌ها آورد

بعد از خلع بنی‌صدر از سمت فرماندهی کل قوا و فرار او از ایران نیروهای نظامی باید به دشمن نشان می‌دادند که جبهه‌ها متکی به شخص نیست و نیروی ایمان رزمندگان است که عامل وحدت و قوت جبهه‌هاست.
کد خبر: ۳۰۶۰۵
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۹۳ - ۰۸:۵۰ - 08October 2014

شکست حصر آبادان اعتماد به نفس را به جبهه‌ها آورد

 به گزارش دفاع پرس، پس از عملیات «فرماندهی کل قوا، خمینی روح خدا» که اولین عملیاتمان بعد از فرار بنیصدر بود، نیاز به عملیاتی بزرگتر برای کسب اعتماد به نفس رزمندگان ضروری به نظر میرسید. عملیات ثامنالائمه(ع) در مهرماه سال60 که منجر به شکست حصر آبادان شد اعتماد به نفس لازم را برای پیروزیهای دیگر به فضای جبههها دمید. حالا جانباز دکتر «محمد درخور» که در ثامنالائمه(ع) اولین حضورش در مناطق جنگی را تجربه میکرد از شکست حصر آبادان و نحوه انجام این عملیات میگوید.

نحوه ورود شما به جبهه چگونه و از چه سالی بود؟

اولین عملیاتی که من در آن شرکت کردم، سال 60 در سن 15 سالگی در عملیات ثامنالائمه(ع) بود که برای حضور در آن از خوزستان اعزام شدم. آن زمان هنوز تیپ و لشکر وجود نداشت و نیروها به شکل گروه و دستههای کوچک یا گروهان از شهرستان میآمدند و حداکثر در سطح گردان شکل میگرفتند و عازم مناطق جنگی میشدند. گروهان ما به دارخوین رفت و در خط شیر که سردار صفوی تشکیل داده بود مستقر شدیم و در گردانی سازماندهی شدیم که فرماندهاش شهید خرازی بود و بیشتر اعضایش بچههای اصفهان بودند. در انرژی اتمی مستقر شدیم و تمرین و آمادگی جسمانی را برای عملیات میدیدیم.

سالهای اول جنگ که نیروهای نظامی ما سازماندهی نداشتند وضعیت جبههها در آبادان و خرمشهر چگونه بود؟

سال اول ما انسجام خوبی نداشتیم و عراقیها توانستند پیشروی کنند. بعد که به خودمان آمدیم آنها را در هر جایی که بودند نگه داشتیم و تثبیت کردیم. مثلاً در قسمت جنوب نتوانستند آبادان را بگیرند و در ساحل غربی شهر ایستادند. از دارخوین عبور کردند و در ساحل شرقی ایستادند. در اهواز تا نزدیکی «دب حردان» آمدند. کار ما تثبیت آنها بود و نمیگذاشتیم جلوتر بیایند. سال 60 با توجه به مسائل سیاسی کشور بیشتر رویکردمان کلاسیک نظامی و توجه به نظرات خاص ارتش در تصمیمات مهم بود.

سازماندهی نیروهای مردمی به چه شکل بود؟

سازماندهی ما کلاسیک نبود و عموما نیروهای مردمی و ستاد جنگهای نامنظم با کارهای چریکی، پارتیزانی و شبیخون جلوی دشمن را میگرفتند. سعی بر ناامن کردن خطوط دشمن بود. سعی کردیم در حد مقدوراتمان با دشمن روبهرو شویم. تاکتیکهایمان بیشتر برگرفته از تفکر مردمی بود. بارقههای کار نظامی منسجم و سازمان یافتهمان از سال 60 زده میشود؛ آن هم زمانی که رویکردهای فرماندهی کل قوای وقت و بعضی از تاکتیکهای کلاسیک ارتش جواب نمیدهد. تغییراتی در سطح فرماندهی عالی جنگ رخ میدهد که همان تغییرات منجر به طراحی عملیات «فرماندهی کل قوا، خمینی روح خدا» در دارخوین میشود. گرچه در این عملیات چندان موفق نمیشویم اما تاکتیکهای روبهرو شدن با دشمن را شناسایی میکنیم و این تاکتیک در عملیات ثامنالائمه خودش را نشان میدهد. اعتماد به نفس لازم را پیدا میکنیم و میفهمیم چطور مقابل دشمن بجنگیم. اولین عملیات سازماندهی شده مشترک با ارتش مهر60 بر اساس فرمان امام برای شکستن حصر آبادان انجام شد.

محورها و طراحی عملیات ثامنالائمه چگونه بود؟

عملیات از سه جبهه طراحی شد. یکی از فیاضیه آبادان، دیگری نهر شادگان و یکی هم از شمال که تاکتیکمان آتش زدن کارون بود. ما در گردانی که شهید خرازی حضور داشت، بودیم و روز آخر در سوله بزرگ انرژی اتمی شهید باقری برایمان توضیح میداد که میخواهیم چه کار کنیم. شهید باقری تحت فشار بچهها که برای انجام عملیات عجله داشتند مجبور شد بگوید شب پنجم مهر عملیات میکنیم و قول گرفت که خبر از آنجا بیرون نرود. عراقیها در سنگرهایشان مغرور مستقر بودند و باور نمیکردند عملیاتی استحکامات آنها را دور بزند. محور عملیاتی ما نهر شادگان بود. نزدیکیهای غروب با لندکروز در محورها مستقر شدند. باز هم دشمن نتوانست تشخیص دهد این ستونکشی برای امشب است. در نهر فصلی شادگان که آن زمان خشک بود مستقر شدیم و بر اساس دستوری که آمد حدود ساعت 10 شب به سمت خاکریز اول عراقیها حرکت کردیم. گردان ما به فرماندهی شهید خرازی خطشکن بود. چون اولین بار به جبهه آمده بودیم خیلی چیزها را نمیدانستیم و در حال کسب تجربه بودیم. یکی از بچههای اصفهان قبل از عملیات برایمان صحبت کرد و گفت شاید خیلیهایتان اولین بار باشد به جنگ میآیید، میخواهم خیالتان را راحت کنم و در چهار واژه میگویم جنگ چیست: جنگ یعنی خون، گلوله، کشتن و کشته شدن. در ذهن ما جنگ با همین چهار واژه نقش بست. عملیات شروع شد، به خاکریز اول عراقیها رسیدیم. آنجا بچههای تخریبچی معبر باز کردند و فهمیدیم معبر چیست. ارتش آتش تهیه ریخت و فهمیدیم آتش تهیه چیست. بعد هم اللهاکبر را گفتند و به سمت خاکریز دشمن حرکت کردیم. عراقیها خیلی مقاومت کردند و تعدادی شهید شدند. به هر صورت آنجا را گرفتیم و پشت خاکریزشان رفتیم. آنقدر آنها آنجا راحت بودند و خیالشان جمع بود که بیرون خوابیده بودند و در سنگر نبودند.

فکر نمیکردند چنین اتفاقی بیفتد؟

از وضعیتشان مشخص بود باور نمیکردند خاکریزشان شکسته شود. بعد هم شکسته شد و ما هم به سمت جاده
اهواز ـ آبادان رفتیم و همان شب به جاده رسیدیم. تا صبح در جاده بودیم. بچههای فیاضیه هم تا مارد آمدند و روز بعد خودمان را تا ساحل شرقی کارون رساندیم و مستقر شدیم. عراقیها پلها را منهدم کردند تا جلوتر نرویم. رفتند آن سمت و کار تمام شد. هفتم مهر ما پشت ساحل شرقی کارون مستقر بودیم و برای همیشه عراقیها از شرق کارون به غرب کارون رفتند.

به نظرتان پیام امام چه تأثیری در روند عملیات و شکستن حصر آبادان داشت؟

پیام امام باعث انسجام و انگیزه شد و خیلی از اختلافات را حل کرد. همان روزها نیروهای جوان ارتش و سپاه سر کار آمدند. هر چند در این عملیات آقای رضایی هنوز فرمانده کل سپاه نشده بود ولی اثرات حضور نفرات جدید مثل آقای نامجو، فلاحی و صیاد مشخص شد و بعد از آن اینها فرماندهان جنگ شدند. این اولین عملیات بزرگمان بود که با موفقیت اجرا شد و تلفاتمان خیلی کم بود. هنوز در ساختار نظامی تیپ و لشکر نبودیم و حداکثر گردان بود. مثلاً یک گروهان ما با بچههای اصفهان یک گردان شدیم و یک محور به ما سپرده شد. گردانهایی از ارتش و نیروهای مردمی هم بودند. منظور امام چیزی دورتر از جریان آبادان بود. ایشان میخواستند رزمندگان اعتماد به نفس را در جبهه به دست بیاورد و در این کار موفق هم شدند. حصر آبادان شروع آزادسازی مناطق تصرف شده بود.

 

منبع:جوان

نظر شما
پربیننده ها