نخبه شهید افغانستانی:

نهضت امام‌خمینی ما را با تفکر انقلاب اسلامی آشنا کرد/ گوانتانامو کارخانه افراط‌سازی بود

شهید سید محمدعلی شاه موسوی از مبارزین افغانستانی بود که سال‌ها در راه مبارزه با دشمنان اسلام ناب در افغانستان جنگید و همچنین در دوران جنگ تحمیلی نیز به یاری برادران مسلمانش در ایران آمد و خدمات بی‌نظیری ارائه داد.
کد خبر: ۳۰۸۶۷۴
تاریخ انتشار: ۲۱ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۴:۲۴ - 12September 2018

نخبه شهید افغانستانی: نهضت امام‌خمینی ما را با تفکر انقلاب اسلامی آشنا کرد/گوانتانامو کارخانه افراط‌سازی بودبه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، شهید دکتر سید محمدعلی شاه موسوی از مبارزین افغان بود که سال‌ها در راه مبارزه با دشمنان اسلام ناب در افغانستان جنگید و همچنین در دوران جنگ تحمیلی نیز به یاری برادران مسلمانش در ایران آمده و خدمات بی نظیری ارائه داد.

او رئیس ضد حوادث پکتیا از جمله شهدای مسجد شهر گردیز افغانستان بود که سال‌ها علیه ظلم و ستم خارجی‌ها و تکفیری‌ها در افغانستان مبارزه کرد و با دانش پزشکی‌اش نیز جان هزاران نفر را نجات داد. او در هشت سال دفاع مقدس نیز در جبهه‌های جنگ حق علیه باطل شرکت داشت و در سال‌های 61، 62 و 63 راهی هویزه، شلمچه، فکه و مناطق جنگی خوزستان شد.

دکتر محمدعلیشاه در سال 1381 به افغانستان برگشت و با نامزدی در مجلس نمایندگان افغانستان، به نمایندگی از مردم گردیز به مجلس راه یافت. این نماینده‌ مردم افغانستان، نیمه شب 22 تیر 1382 خورشیدی به اتهامات واهی در خانه‌اش دستگیر و به زندان آمریکایی‌ها در بگرام و سپس گوانتانامو انتقال یافت. دکتر سید محمدعلی شاه موسوی گردیزی، 40 ماه از عمر خود را در زندان‌های آمریکایی‌ها در بگرام افغانستان و گوانتاناموی کوبا گذرانده است. کتاب «از گردیز تا گوانتانامو» دربردارنده خاطرات وی از زندان گوانتانامو است.

او طی حمله تروریستی گروهک داعش در مرداد ماه سال جاری در مسجد امام زمان(عج) شهر گردیز افغانستان به شهادت رسید. در این حمله انتحاری 120 نفر شهید و مجروح شدند. حالا در آستانه اربعین شهادت این مجاهد افغانستانی، گفت‌وگویی با او چند صباحی پیش از شهادتش منتشر می‌شود. بخش اول این گفتگو در ادامه می‌آید:

بگذارید به عنوان سوال اول این مورد را بگویم که شما بعد از سال‌های تحصیل و جهاد در افغانستان و جهاد در دفاع مقدس ایران به افغانستان برگشتید و برای کمک پزشکی به منطقه محروم گردیز رفتید و در همان محل هم مستقر شدید و در این بین بود که توسط نیروهای آمریکایی به شکل غیرانسانی به زندان گوانتانامو منتقل شدید. لطفا در مورد این موضوعات روایت خودتان را به ما بگویید.

به امید خدمت به کشورم، تحصیل را آغاز کردم

واقعیت این است که با توجه به فعالیت‌های رسانه‌ای گسترده آمریکا و هم‌پیمانانش اصلا تصورش را نمی‌­کردم که بتوانم تحصیل کنم. در ابتدا با این انگیزه که دوران اختلاف با طالبان به اتمام رسیده است و دیگر می‌توانیم به کشور خود خدمت کنیم، آغاز به تحصیل کردیم. آرزوی ما این بود که حتی در روزنه‌ای کوچک نیز به کشورمان خدمت کنیم و با این امید و آرزو بسیج شدیم و تصمیم به تحصیل گرفتیم. در سال اول که به افغانستان برگشتم به این دلیل که نیروهای آمریکایی جدیدا وارد افغانستان شده بودند، زیاد هراس نداشتیم و مردم نیز ترسی از آنان نداشتند چرا که به جز عملیات‌هایی که با طالبان داشتند تقریبا جنگ دیگری وجود نداشت. در حقیقت آنان هنوز نتوانسته بودند که در افغانستان مستقر شده و پایگاه ایجاد کنند.

فکر می‌کردیم سربازان آمریکایی برای حفاظت از ما آمده‌اند اما برای دستگیر کردن من آماده بودند

در همان سال‌ها مردم دولت موقت را در کشور تعیین کرده بودند و من نیز به عنوان نماینده منتخب آنان در این دولت مشغول به کار شدم. سال بعد نیز قانون اساسی افغانستان تصویب شد. در همین زمان تصمیم گرفتیم که با جمع بیشتری از متخصصین فعالیت‌های جدیدی را شروع کنیم. بنابراین تصمیم گرفتم که همراه با برادرها و پسرعمویم یک فعالیت قوی را در افغانستان شروع کنیم چرا که یکی از برادرهایم پزشک است و دیگری نیز مهندس است. البته پسرعمویم هم داروساز است. بنابراین برای گسترش فعالیت خود به روستای کده رفتیم. خاطرم هست که در دومین شب اقامت ما در آن روستا، ناگهان صدای سربازان آمریکایی را از بیرون محل اقامت خود شنیدیم. ساکنین روستا از آن‌ها می‌ترسیدند اما ما تصور می‌کردیم که آنان برای حفاظت از ما در این روستا حضور پیدا کرده‌اند. بنابراین گشتی می‌زنند و خواهند رفت.

اما آنان همراه با اسلحه‌های خود وارد خانه شدند، اسم مرا صدا زدند و پرسیدند که «آیا او این‌ جا حضور دارد؟» خودم را به آنان معرفی کردم و علت این جست‌وجو را پرسیدم. با تشر بهشان گفتم که: «شما به چه اجازه­ای وارد خانه شده­‌اید؟ مجوزتان کجاست؟» مترجم، حرف فرمانده آن سربازان آمریکایی را ترجمه کرد و گفت: «من خودم قانون هستم و این اسلحه هم حکمش است». آنان برای بردن من آمده بودند اما در ابتدا مخالفت کردم. فرمانده آمریکایی به مترجم گفت: «بگو که اگر او را نبریم، خودش و خانواده­‌اش را کتک می‌­زنیم». من هم دیدم ما که اسلحه نداریم و مجبور شدم که قبول کنم. نمی­‌دانم آن‌ها برای چه آمده بودند ولی دیدم که با مرکز تماس گرفتند و گفتند اینجا چیزی وجود ندارد.

در کشور خودمان ما را زندانی کردند/ گوشه‌های از شکنجه‌های وحشتناک سربازان آمریکایی

سربازان آمریکایی، مرا در حالتی تحت فشار از خانه بردند به شکلی که در عمرم دیگر آن صحنه وحشتناک، خشن و نزدیک به مرگ را ندیدم و شاید تا زمان مرگم نیز آن صحنه پیش نیاید. همواره سعی می‌کنم که جزئیات شکنجه‌های آمریکایی‌ها را بیان نکنم چرا که برای خودم و اطرافیانم فشار روانی به وجود می­‌آورد. آن‌ها ابتدا دستان و چشمان من را بستند و دو نفر با لگد بارها من را کتک زدند. در حالی که دست‌هایم بسته بود، صورتم به زمین کشیده می‌شد. البته بعدا صورتم را نیز با پتو و پارچه‌ای بستند به شکلی که دیگر نمی‌توانستم نفس بکشم. در آن شرایط با این‌که از مرگ این‌چنینی هراس داشتم، از خدا آرزوی مرگ می‌کردم.

مدتی گذشت تا اینکه بالاخره ما را به مکانی در افغانستان منتقل کردند. تا صبح دست‌ها و پاهایمان بسته بود و هنگام صبح فقط پاهایمان را باز کردند در حالی که هنوز دست‌ها و چشم‌هایمان بسته بود. صدای اذان می‌آمد، به برادرم گفتم چه کنیم؟ گفت نماز بخوانیم. گفتم دست­‌هایمان بسته است و نمی‌­توانیم تیمم کنیم. گفت به همین حالت می‌­خوانیم. آنجا بود که نماز بدون وضو را تجربه کردیم. جالب است که با این وضعیت حدود 20 روز در شهر خودمان بودیم، آنجا اصلا بازداشتگاه نبود، فقط یک سنگری بود که دو طرفش با خاک و گونی پر شده بود و اطراف آن را سیم خاردار کشیده بودند. در آن 20 روزی که در آنجا بودم لباس سفید رنگ‌مان زرد شده بود. هیچ آبی وجود نداشت و خبری از بهداشت نبود. حتی کسانی را در آن‌جا دیدم که دست­‌هایشان شب و روز از پشت بسته بود و دراز کشیده بودند و یا روی پاهایشان نشسته بودند. سپس از آنجا به بگرام منتقل شدیم. بگرام بدتر از آنجا بود.

بگرام کدام بخش است؟

بخش ایالتی افغانستان است که اکنون نیز پایگاه آمریکایی­‌ها شده است. البته در گوانتانامو جایی بدتر برای ما ترسیم شده بود. 36 ساعت پرواز داشتیم و مانند یک جسد چشم، گوش و دست‌ و پای ما را بسته بودند. یک کولر نیز روشن کرده بودند و تا آنجا تمام بدنمان از سرما بی­‌حس شده بود.

تا قبل از اینکه شما به گوانتانامو منتقل شوید هیچ گروه بین‌­المللی نبود که نام شما را یادداشت کنند؟ یا جزء قوانین بین‌­المللی که آمریکایی­‌ها ادعا می­‌کنند قرار بگیرید؟

شاید پنج روز به انتقال ما به گوانتانامو باقی مانده بود که گروه صلیب سرخ به بگرام آمد. در آن دیدار صحبت‌هایی کردند. حتی به من گفتند که شاید شما به گوانتانامو منتقل شوید پس هرچه می‌خواهی می‌توانی برای خانواده‌ات بنویسی. در جوابشان گفتم که مگر چه کاری کرده‌ام که باید آنجا بروم؟ فکر می­‌کردم که آن‌ها ما را تهدید می­‌کنند. جالب است که یک گروه به نام صلیب‌سرخ به بگرام آمده بود اما خودش یک بازجو بود که کارت نیز داشت.

به دنبال چه اطلاعاتی بودند؟

از ما می‌خواستند که سرگذشت خود را از کودکی تا به امروز تعریف کنیم

ما در نهایت هم نفهمیدم آن ها دنبال چه هستند. از ابتدا تا انتها می­‌گفتند که باید ثابت کنید بی‌­گناه هستید. این کار خیلی سخت است که ثابت کنید بی­‌گناه هستید چرا که هر سخنی می‌­گفتیم، می‌­گفتند بگویید برای چه شما را بازداشت کرده‌­ایم؟ بی­‌گناه که بازداشت نمی‌شود. علاوه بر این، هر بار تهدید می­‌کرد و می­‌گفت سرگذشت خودت را از کودکی تعریف کن. او از این اتفاقات برای من اتهام درست می­‌کرد و به من اتهام می‌­زد. برای مثال برای من افتخار بود که در جهاد افغانستان مجاهد بودم و با روس‌ها جنگیدم اما در دادگاه فرمایشی آنان، متهم بودم که علیه روس‌ها جنگیدم و سلاح داشته‌ام.

آمریکایی‌­ها که در آن زمان که با شوروی جنگ بود، از جنگ با شوروی حمایت می­‌کردند اما همین که شما در مبارزه با شوروی بودید، این برای شما حتما دردسرساز بوده است؟

درست است. در آخر هم سعی می­‌کردم از این‌که جهاد کردم سرسری بگذرم چرا که این جهاد برای ما مصیبت بود. جالب است که تمام بازجوها، از ابتدا به یقین می‌­رسیدند که ما گناهی نداریم چرا که آن چیزی که به او گزارش داده بودند، با آن چیزی که در واقعیت وجود داشت، در تضاد بود اما به خاطر این‌که از مسئولیت فرار کنند می‌­گفتند که به نتیجه نرسیده‌­ایم و در نهایت بعد از یک ‌سال، در زندان گوانتانامو به من گفتند که شما هیچ مشکلی ندارید.

فضای گوانتانامو چگونه است و چه تفاوتی با بگرام دارد؟

ماجرای ترس سرباز آمریکایی از یک افغانستانی

وقتی به من گفتند که مشکلی ندارید گفتم پس برای چه در زندان مانده‌ام؟ در جواب گفتند که شما براساس سابقه‌تان و این‌که گفتید مخالف حضور خارجی‌ها در افغانستان هستید، در زندان خواهید ماند. می‌­گویید که در زمان شوروی هم با خارجی‌­ها جنگیدید و بنابراین با خارجی­‌ها مخالف هستید. پس تو برای آمریکا فرد خطرناکی هستی. گفتم اکثر مردم افغانستان این شرایط را دارند و او نیز گفت که ما شما را زندانی کرده‌­ایم و مردم افغانستان را نگرفته‌­ایم.

اما در مورد فضای گوانتانامو باید بگویم که بهترین موضوع راجع به آن این است که گوانتانامو زیر نظر ارتش است در حالی که بگرام زیر نظر نیروهای ویژه آمریکا بود. نیروهای ویژه آمریکا نیروهای خودسری هستند که در صحنه عملیات، فعال و آزاد هستند. از آن‌جا که خط اول هستند، هیچ مسئولیتی ندارند و تمام کارهایی که انجام می‌دادند، خودسری بود. بسیاری از سربازان آمریکایی، کارهای زیادی را برای عقده‌گشایی شخصی انجام می‌دادند. جالب است بدانید که اکثر سربازان آمریکایی پرورشگاهی بوده و در جامعه آمریکا منزوی هستند و کار و شغلی ندارند.

بسیاری از آنان، یا از تحصیل باز مانده‌­­اند و به یا دنبال این هستند که بعد از دوران سربازی‌شان، بیمه شوند تا هزینه تامین بعضی از نیازهایشان رایگان شود. در حقیقت، بسیاری از آنان دنبال این هستند که بیایند 2، 3 سالی را به عنوان سربازی اجباری طی کنند. بسیاری از آنان کسانی هستند که به دنبال منافع این دوره و اهداف بعد از گذراندن آن هستند. در حقیقت آنقدر در جامعه آمریکا به آن‌ها ظلم شده است که عقده‌ای شده‌­اند و حال می‌خواهند این عقده­‌ها را تلافی بکنند. آنان وقتی یک زندانی را آزار می‌دادند، در درونشان احساس خوشی و شادکامی می­کردند. جالب است که بسیاری از آنان خیلی ترسو نیز بودند مثلا به آن‌ها گفته بودندکه افغانی‌ها گلوله‌های عجیب و غریبی دارند که می­‌توانند با هر یک از آن 10 نفر را بکشند. خاطرم هست کسانی که تازه به افغانستان آمده بودند و هنوز آموزش ندیده بودند، وقتی می­‌خواستند دست ما را ببندند، دستشان می­‌لرزید و وقتی زنجیرها را باز می‌­کردند عرق می­‌کردند و می­‌لرزیدند.

من یقین داشتم که به آن‌ها تفهیم شده بود که این‌ها آدم‌­های بسیار خطرناکی هستند که همه جهان از آنان می­‌ترسند و شاید در تبلیغات‌شان هم از این موضوع استفاده می‌کردند. البته در واقعیت چنین نبود چرا که بیش از 90 درصد افرادی که در گوانتانامو همراه با ما بودند، هیچ مشکلی نداشتند و فقط برای پر کردن زندان گوانتانامو به آن‌جا آورده شده بودند. شاید در میان آن افراد، تنها کسی که با روس‌ها جنگیده بود، من بودم و بقیه حتی از جهاد و جنگ چیزی نمی‌­دانستند، از روستا به شهر آمده بودند و آمریکایی­‌ها آن‌ها را دستگیر کرده و به گوانتانامو آورده بودند.

این‌ها این همه هزینه کرده بودند که آدم‌های عادی را بیاورند، این کار چه دلیلی داشت؟

بیش از 90 درصد زندانیان گوانتانامو بی‌گناه هستند

خوراک جهانی برای آن‌ها مهم بود. این‌که بگویند ما این‌ها را نگه داشته­‌ایم و اگر آزادشان کنیم، آدم‌های خطرناکی وارد جهان می‌شوند و آن را نابود می‌کنند. موضوع دیگری که من آنجا متوجه شدم، مربوط به اتفاقی بود که برایم رخ داد. خاطرم هست که وقتی یک ژنرال پاکستانی ما را تسلیم نیروهای آمریکایی می‌­کرد، گریه می‌­کرد و اشک­‌هایش جاری بود. از او پرسیدم که چرا گریه می‌کنی و ناراحت هستی؟ در پاسخ گفت: «به این دلیل که شما را تسلیم آمریکا می­‌کنیم.» به او گفتم خب این کار را نکنید! گفت مجبوریم. سپس از او پرسیدم که چرا مجبورید؟ در پاسخ گفت: «اگر شما را تسلیم نکنیم باید سروان شما را تسلیم کنیم. شما بعد از چند وقت دیگر بی‌گناهی‌تان ثابت می‌شود و آزاد می‌­شوید ولی آن سروان باید در جایی حفظ شود.» شاید تعمدی در کار بود که ما را به جای آن سروان‌ها در آنجا نگه دارند و سران القاعده آزاد باشد.

در طرف مقابل، مشکل بسیار مهمی نیز در گوانتانامو حاکم بود و آن این بود که آمریکا نمی‌خواست این موضوع افشا شود که همه افرادی که در گوانتانامو هستند، بی‌­گناه‌اند. به همین دلیل همیشه تلاش می‌کرد تا جلوی تبلیغات این موضوع گرفته شود. من اطمینان دارم که زمانی که گوانتانامو از بین برود، موضوع بی‌گناهی زندانیان به ویژه در مورد افغانی‌ها حتماً ثابت می‌­شود. من یقین دارم بیش از 90 درصد آن افراد بی­‌گناه بودند، یعنی حتی با طالبان رابطه نداشتند چه برسد به القاعده و ... جالب است که تعدادی از افراد طالبان را آزاد کرده بودند و افراد بی‌گناه را در زندان گوانتانامو نگه داشته بودند.

* تسنیم: آمریکایی‌ها هزینه‌ بسیاری برای این زندانیان می‌پردازند، آیا آن‌ها دنبال این نبودند که بر روی زندانی‌ها تاثیرگذاشته و بعد از خروج از زندان، از آن‌ها آدم‌ها خشن‌تری بسازند؟

زمینه ایجاد افکار افراطی در گوانتانامو به شدت فراهم شده بود

موضوع بسیار جالبی را مطرح کردید. در حقیقت اصل موضوع همین است. من معتقدم نه تنها در گوانتانامو، بلکه ظلم و تعدی که در جامعه اسلام رخ می­‌دهد، به خاطر همین هدف است. یعنی می­‌خواهند یک‌سری انسان­‌های عقده­‌ای و خشن را تربیت کنند. اکثر کسانی که در گوانتانامو زندانی بودند همان‌هایی بودند که پیش‌تر راجع به آنان صحبت کردم. آنان این‌قدر تحت فشار و شکنجه آمریکایی­‌ها قرار گرفتند که علیه آنان عقده‌­ای شده بودند. البته در این طرف قضیه نیز موضوع مهمی وجود داشت و آن هم این بود که در این زندان، زمینه ایجاد افکار افراطی به شدت مساعد بود چرا که بسیاری از کتب وهابیت در آن‌جا آزاد بود.

یعنی کتاب توزیع می­‌کردند و شما دسترسی به کتاب داشتید؟

بله. از کتا­ب‌­های فارسی انگشت­ شمار گرفته تا کتاب‌هایی که اصلا ارزش خواندن نداشت را در اختیار ما گذاشته بودند. برای مثال رمان هری­‌پاتر که به فارسی ترجمه شده بود را در اختیار ما می‌گذاشتند تا بخوانیم.

قرآن هم داشتید؟

بله همه داشتند. من یک حافظ نیز داشتم، کتاب تفسیر کبیر نیز در آنجا بود. این کتاب‌­ها را افراد مبلغ وهابیت تبلیغ می‌­کردند. در آن‌جا افراد به راحتی به این سمت گرایش پیدا می‌­کردند و به وهابیت می­‌پیوستند. جالب است که آن‌ها بین خودشان تشکیلات خاصی نیز داشتند که خیلی ماهرانه کار می‌کرد. برای مثال، یک اقدامی انجام می‌دادند که یک کمپ تنبیه شود تا به یک کمپ دیگری فرستاده شوند و بدین واسطه اخبار این کمپ را به کمپ دیگر منتقل می­‌کردند.

یعنی بعضی از این بازداشتی­‌ها زندانی نبودند در اصل یک نیرو بودند؟

بله برای اینکه نیرو تربیت کنند، این کار را می‌کردند. به همین دلیل افرادی که آزاد می‌شدند، تا سال‌ها تحت تعقیب بودند. من افراد زیادی را می‌­شناسم که به افغانستان رفتند و در آن‌جا رئیس شدند. زمانی که داعش به وجود آمد، رهبر آن در افغانستان، مسلم‌دوست بود. او شخصی است که در گوانتانامو با ما بود. 3-4 نفر از فرماندهانی که همراه با او در افغانستان بودند نیز جز کسانی هستند که با ما در گوانتانامو زندانی بودند. آنان آدم­‌های افراطی نبودند ولی به این سمت کشیده شدند.

یعنی به نوعی می­‌شود گفت گوانتانامو تربیت­ کنندۀ افراد افراطی است؟

گوانتانامو کارخانه افراط‌سازی بود/ یک توطئه دوطرفه برای کشتن مسلمانان

بله یک کارخانۀ افراطی­‌سازی بود و نه تنها گوانتانامو، بلکه همه زندان­‌ها، چنین شرایطی داشت. من شاهد دارم که کسانی که در بگرام آزاد شدند، جز مرگ برای آمریکا هیچ آرزوی دیگری در زندگی نداشتند. در حقیقت در این طرف قضیه نیز یک نیروی متراکم خشم علیه آمریکا وجود دارد اما مدیریت آن را چه کسی در دست می‌­گیرد؟ اگر مدیریت آن در دست جهان اسلام بود یک نیروی بالقوه و قوی از اسلام وجود داشت اما مدیریت آن را به صورت غیرمستقیم خودشان در دست گرفتند و آنان را وادار کردند تا کارهای دیگری انجام بدهند. برای مثال وقتی کسی را در افغانستان می‌کشند، نمی‌گویند که ما مسلمانان را می‌کشیم بلکه می‌گویند ما چشم، گوش، دست و پای آمریکا را قطع می­‌کنیم. آنان معتقدند که کسانی که با آمریکا همکار هستند، در ادارات کار می­‌کنند و در واقع چشم و گوش آمریکا هستند و باید آن‌ها را قطع کرد. به همین بهانه، مسلمانان را می‌کشند. پس من حرف شما را نه تنها تایید می­‌کنم بلکه شواهدی دارم که این کار یک توطئه دو طرفه برای ساختن افراطی­‌گری بوده است.

چه شواهدی؟

بسیاری از فرماندهان آنان.کسانی که در گوانتانامو یا در بگرام با ما بودند، اکثراً کسانی هستند که افراطی هستند. البته نمی‌گویم تکفیری هستند اما در عملیات‌های انتحاری و خطرناک سهیم بودند. دولت افغانستان و دولت پاکستان مطیع آمریکا هستند، بنابراین کسانی هم که از این دولت­‌ها حمایت می­‌کنند، مطیع آمریکا محسوب می‌­شوند و باید کشته شوند؛ وقتی که ما از لفظ تکفیری استفاده می‌کنیم، منظورمان همین است. یعنی کسانی که مردم را می­‌کشند و می­‌گویند که آنان معاون و همکار یهود و نصارا هستند که باید کشته شوند.

چنین دیدگاهی در بین تروریست­‌های سوری هم وجود دارد، آن‌ها همکاری خوبی با رژیم صهیونیستی دارند؟

در هر جایی یک نظر خاصی وجود دارد. شاید آنجا هم نظر افراد این باشد که عربستان و قطر به ما کمک می‌­کنند، شاید بگویند چون منافع آمریکا در تضاد با فلان کشور است، فلان موضوع نیز غلط است و ... در حقیقت توجیه‌هایی برای خودشان دارند. باید بگویم که نیرویی که عملیات انتحاری می­‌کند، به هیچ­ وجه خودش را سرباز آمریکایی نمی­‌داند. او خودش را مسلمانانی پاک که وارد بهشت می‌­شود، می‌داند چرا که می‌خواهد یهود و نصارا را بکشد.

چگونه با تفکر انقلاب اسلامی و تفکر امام آشنا شدید؟

ماجرای حضور داوطلبانه در جهاد سازندگی ایران

ما چند ویژگی داشتیم که ماندیم. خاطرم هست وقتی ما می­‌خواستیم آزاد شویم یک آمریکایی از من پرسید: «با این همه فشار که دیده‌­اید برای چه هنوز شاد هستید؟ آیا آن فشارها بر روی شما اثر نگذاشته است؟» در پاسخ به او، دو چیز را بیان کردم. یکی از آن دو این بود که ما از جوانی با نهضت اسلامی آشنا شدیم. مبارزه ما در زمان جوانی در دورانی بود که وارد دانشگاه شدیم. ما بچه مسلمان و نمازخوان هستیم. وقتی که وارد دانشگاه شدیم با یک‌سری عقاید کمونیستی روبرو شدیم که یا باید آن عقیده سنتی را و اعتقادات را حفظ می­‌کردیم و یا کمونیست می­­‌شدیم. خدا را شکر که بر من منت گذاشت و من مکتب تشیع را انتخاب کردم. این حرف را در گوانتانامو به سرباز طالبان گفتم و به او توضیح دادم که اگر راه دیگری وجود داشته باشد که من به خدا نزدیک‌تر شوم آن راه را انتخاب می­‌کنم و هیچ مشکلی ندارم.

همزمانی انتخاب مذهب و نهضت امام خمینی(ره) باعث شد تا ما در افغانستان با تفکر انقلاب اسلامی که در آن زمان معلمین آن شریعتی و مطهری بودند و معمار آن امام خمینی(ره) بود، آشنا شویم. ما با کتاب‌های آنان آشنا شدیم. علت آمدن ما به ایران در آن سال‌ها دو موضوع بود. یکی فرار از کمونیست­‌ها بود، چرا که در آنجا همه را می­‌کشتند، یعنی حتی کسی که یک ته‌­ریش داشت نباید زنده می­‌ماند. هر کمونیست بدون محاکمه حق داشت هر کسی را بکشد. دلیل دوم و سوم نیز این بود که ما به ایران آمدیم تا برای جهاد علیه آنان آماده شویم. ما می‌‌خواستیم که با این کار به نظام اسلامی کمک کنیم.

کمونیست‌های افغانستان اعتقاد داشتند که باید مرزهای شوروی را تقویت کنند تا این کشور قدرتمند شود و در جهان حکومتی جهان بسازد. در حالی که ما اعتقاد داشتیم که باید ام‌القری جهانی تقویت شود و به همین دلیل ما ایران را انتخاب کردیم. خاطرم هست که در زمان فراغت، همراه با جمعی از دانشجویان، وارد جهاد سازندگی شدیم و فعالیت خود را از روستاهای قزوین و طالقان و مناطق محروم آغاز کردیم. وقتی هم که به جبهه رفتیم، از همین طریق آموزش نظامی دیدیم. باید بگویم که ما آموزه‌هایی داشتیم که ما را تقویت کرد تا در این مسیر ثابت‌قدم باشیم و علیه مواضع افراطی، موضع داشته باشیم.

منبع: تسنیم

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار