سنگرسازان بی‌سنگر 4/

شهیدی که کمک به جبهه را از جهیزیه خواهرش واجب‌تر می‌دانست

شهید محمد نایب‌زاده خطاب به مادرش گفت: «تامین جبهه‌های جنگ و رسیدگی به امور جنگ زدگان از خرید جهیزیه واجب‌تر است.»
کد خبر: ۳۱۴۸۵۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۳ - 22October 2018

شهیدی که کمک به جبهه را از جهیزیه خواهرش واجب‌تر می‌دانستگروه حماسه و جهاد دفاع پرس: جهادگران جهاد سازندگی سربازانی بودند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دنبال پیام حضرت امام (ره) مبنی بر «برای مرحله سازندگی، ما دستمان را پیش ملت دراز می‌کنیم و از ملت می‌خواهیم که همه در این نهضت شرکت کنند و همه دست برادری به هم بدهند و این سازندگی و جهاد سازندگی را شروع کنند» احساس تکلیف کردند و با لبیک به فرمان امام و با بردن پیام انقلاب اسلامی به روستاها به کمک مردم محروم روستاها شتافتند تا با توکل بر خداوند، در ساختن خرابی‌ها و جبران کمبودها آنان را یاری کنند.

جهادگران با ارائه خدمات در زمینه‌های فرهنگی، عمرانی، کشاورزی، دامداری، بذر عشق به انقلاب و امام و نور امید را در قلب‌های روستائیان کاشتند. تلاش‌های خالصانه و شبانه‌روزی جهادگران در زمینه‌های برق رسانی، آبرسانی، راه رسانی، ساخت مدرسه، حمام، مراکز بهداشتی، لایروبی و تعمیر قنوات، امور درمانی، کمک به بهبود کشاورزی و دامپروری، آشنا سازی با فرهنگ انقلاب اسلامی و عزت بخشیدن به روستائیان و محرومین، تحولاتی در مناطق روستایی و محروم ایجاد کردند که موجبات رضایت خداوند کریم و امام امت و مردم را فراهم آورد.

با توجه به حضور درخشنده جهادگران در میدان‌های جنگ در نظر داریم به معرفی شهدا، جانبازان و رزمندگان «سنگرسازان بی‌سنگر» بپردازیم. در ادامه برشی از زندگی جهادگر شهید «محمد نایب زاده» را می‌خوانید:

محمد در تاریخ 29 اسفند 1338 در شهر یزد در خانواده‌ای مومن و مذهبی دیده به جهان گشود. او فرزند چهارم خانواده بود. دوران کودکی را زیر سایه پر محبت پدر و در دامن پر مهر مادر مومنه‌اش گذراند. قرآن را نیز در همین دوران نزد مادر بزرگوارش آموخت تا اینکه به سن تحصیل رسید. او دوره دبستان را در مدرسه شیخ حسن کرباسی و راهنمایی را در مدرسه جیحون و دبیرستان را در هنرستان شهید رجایی با موفقیت به پایان رسانید.

او انسانی آرام و مودب، خوشرو، بی‌ریا، مهربان و دلسوز بود. او به فرائض دینی پایبند بود. نمازش را اول وقت می‌خواند و بیشتر اوقات روزه می‌گرفت. اهل قرآن بود و زیاد آن را می‌خواند و معمولا در خدمت و دور از انظار به دعا و راز و نیاز با خدا مشغول بود. کم حرف و بی ادعا بود و همواره نمی‌خواست از کارهای خیر و عبادت‌ها و دعاهایش کسی خبردار شود. او به مجالس حضرت اباعبدالله الحسین (ع) علاقه وافر داشت و در جلسات مذهبی و هیات‌های سینه زنی شرکت می‌کرد. بیشتر ارتباطش با مسجد روضه محمدیه (حظیره) بود. وی قبل از انقلاب با حضرت آیت الله صدوق سومین شهید محراب ارتباط داشت و در جریان مبارزه مردم علیه شاه در توزیع اعلامیه‌های حضرت امام (ره) به صورت مخفی از جمله بین نمازگزاران مسجد همکاری می‌کرد. وی به امام خمینی (ره) علاقه فراوانی داشت و همواره مطیع فرمان ایشان بود.

نایب زاده از شاگردان منظم و درسخوان و خودجوشی بود که بدون نظارت و تذکر دیگران و نگرانی خانواده‌اش این مراحل را طی کرد و با قبولی در رشته مهندسی برق وارد دانشگاه شد. او تا سال سوم، دانشگاه را به راحتی و با موفقیت گذراند تا اینکه با وقوع جنگ تحمیلی و احساس ضرورت حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل، دانشگاه را رها کرد. بعد از این، مدت کوتاهی همراه پدرش در یکی از کارخانه‌های نساجی یزد مشغول کار بود. او وصیت کرده بود پول این دوره را به علت اینکه احتمالا درست کار نکرده است به صاحب کارخانه باز گردانند که بعد از شهادتش این اقدام صورت گرفت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در حین تحصیل برای انجام وظیفه انقلابی خود با جهادسازندگی ارتباط برقرار کرد و برای خدمت به مردم محروم از جمله کردستان بارها به آن مناطق اعزام شد. با شروع جنگ تحمیلی همواره فکرش جبهه بود. اگر درآمدی کسب می‌کرد به پدرش می‌داد و می‌گفت: اگر نیاز ندارند آن را برای جبهه تقدیم کنند. او هیچ چیزی را برای خودش نمی‌خواست و همواره سفارش می‌کرد هزینه‌های زندگی را کم کنید و به فکر انقلاب و جبهه‌های جنگ باشید. در زمانی که مادرش مشغول تهیه جهزیه برای خواهر بود می‌گفت: «الان تامین جبهه‌های جنگ و رسیدگی به امور جنگ زدگان واجب تر است.» وی در این مدت با بسیج و پایگاه مقاومت محل نیز ارتباط داشت و در تدریس قرآن مجید با آن ها همکاری می کرد.

مادر شهید روایت کرد: «علیرغم آنکه مقدمات ازدواجش را فراهم کردیم و از طرف همسر برادرش دختری از یک خانواده مومن برایش در نظر گرفتیم و قرار بود به خواستگاری برویم، اما محمد پیش از خواستگاری به شهادت رسید.

او همیشه به فکر جبهه بود. به توصیه‌های ما و حتی نامه دانشگاه که از او دعوت کرده بودند برای ادامه تحصیل مراجعه کند توجه نکرد. محمد هیچ وقت آشکارا از شهادت حرف نمی‌زد. اما هرگاه که یکی از دوستانش شهید می‌شدند از چهره و برخوردش می‌شد فهمید ناراحت است که چرا او به جای آن‌ها نبوده است.

یکی از دوستان محمد در عملیات خیبر در مورخه 18 اسفند 62 به شدت مجروح شد. دقایقی بعد گلوله‌ای از ناحیه دشمن به او اصابت کرد و او نیز در کنار دوستش پروانه وار به دیدار معبودش می‌شتابد. جنازه‌اش برای مدت طولانی مفقود بود، اما پس از 17 سال یک روز از طرف جهاد سازندگی یزد عده ای به خانه ما آمدند تا راجع به محمد صحبت کنند. همان موقع من شهادت قطعی فرزندم را فهمیدم. پدرش که امید به بازگشت او داشت خیلی ناراحت شد، ولی خود را کنترل کرد.

من از روز اول که محمد به جبهه رفت دل از او کنده بودم و می دانستم که روزی شهید خواهد شد. از این رو آمادگی بیشتری برای قبول شهادتش داشت و امروز نیز افتخار می‌کنم فرزندم در این راه قدم گذاشته است. خوشحالی بیشترم این است که خداوند به من نوه‌ای داد که نامش را محمد گذاشته‌ایم. او کارهایش بسیار شبیه عموی شهیدش است.»

انتهای پیام/ 131

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۲
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۲۶ - ۱۳۹۸/۰۵/۲۲
0
0
من دوره ابتدایی رو درمدرسه ای گذراندم که نام شهید برآن گذاشته شده ولی هیچ وقت به ذهنم هم خطور نکرد که درباره این بزرگوار تحقیقی انجام بدم تا امروز که برای تهیه گزارشی از روستای محل تولدم لازم بود زندگی نامه شهید مطالعه کنم قطعا مایه افتخار تحصیل در مدرسه ای که نام این عزیز بر اون ثبت شده ، از خدا ،طلب صبر میکنم برای مادر این بزرگ مرد
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار