بخش چهارم/ مقتل امام حسن (ع)

شمشیرهایی که هموراه علیه امامان شیعه بودند

امام حسن (ع) درباره صلح با معاویه فرمودند: خلافت را به معاویه ندادم مگر وقتی که دیدم یاوری ندارم. من تلون اهل کوفه را می‌دانم و آن‌ها وفایی ندارند با هم اختلاف دارند و به زبان به ما می‌گویند که دل‌های ما با شما است ولی شمشیرهایشان علیه ماست.
کد خبر: ۳۱۶۸۶۲
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۷ - ۰۲:۲۰ - 05November 2018

شمشیرهایی که هموراه علیه امامان شیعه بودند.گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس ـ رسول حسنی؛ ماجرای شهادت امام حسن علیه‌السلام از مصائب بزرگ و قابل تامل تاریخ اسلام است. حزن و اندوه این مصیبت بر امام حسین علیه‌السلام چنان سنگین و گران و بود که تا آخرین لحظه حیات پربارشان در کربلا آن را از یاد نبردند.

شهادت سبط اکبر پیامبر زمینه‌ای شد برای قیام سیدالشهدا علیه‌السلام، اگر بگوییم که امام مجتبی علیه‌السلام سردار گمنام حادثه عاشوراست سخنی به اغراق نگفته‌ایم.

در ایام شهادت آن امام همام طی سلسله یادداشت‌هایی به بازخوانی مقتل امام حسن بن علی علیه‌السلام پرداخته‌ایم. این یادداشت‌ها ماجرای شهادت، حوادثی که در تشییع آن حضرت واقع شد و حوادث بعد از تدفین آن بزرگوار را شامل می‌شود. قسمت اول را از اینجا، قسمت دوم را از اینجا، سوم را از اینجا و قسمت چهارم را در ادامه می‌خوانید:

طبرسی در کتاب احتجاج از سالم بن ابی‏ الجعده از امام حسن (ع) روایت کرده که فرمود:

به من خبر رسیده که معاویه به پادشاه روم نامه‏‌ای نوشته و خواسته است تا زهری کشنده برای او بفرستد، و پادشاه روم در پاسخ او نوشته:

دین و آیین ما چنین اجازه‏‌ای به ما نمی‏‌دهد که در کشتن کسی که با ما نمی‏‌جنگد کمک کنیم! و معاویه در پاسخ او نوشته: این مردی را که من می‏‌خواهم بکشم فرزند همان مردی است که در سرزمین تهامه خروج کرد، و او اینک قیام کرده، می‏‌خواهد سلطنت پدر خود را بازستاند و من می‏‌خواهم دسیسه‏‌ای کرده و این زهر را به وسیله‏ کسی به خورد او بدهم و بندگان و شهر‌ها را از او آسوده سازم! و همراه این نامه هدایایی نیز برای پادشاه روم فرستاده، و پادشاه روم و نیز تحت شرایطی این سم را برای او فرستاده است.

از مروج الذهب نقل شده که معاویه آن سم کشنده را برای مروان بن حکم فرستاد و به او دستور داد آن زهر را به جعده بدهد، و وعده‏ همسری یزید و یک صد هزار درهم پول نیز به او داد تا این جنایت را انجام دهد.

جعده زهر را در شیری ریخت، و امام حسن (ع) در آن روز روزه بود، و روز گرمی هم بود، و، چون به خانه بازگشت و هنگام افطار شد، جعده آن شربت شیر مسموم را نزد آن حضرت آورد، و امام (ع) آن را نوشید و، چون احساس زهر را کرد فرمود:‌ ای دشمن خدا مرا کشتی، خدایت بکشد! و به خدا سوگند پس از من بدانچه می‏‌خواهی نخواهی رسید و خدا تو را خوار خواهد کرد.

چون امام (ع) احساس درد شدید در امعاء خود کرد گفت: همه از جانب خدا آمده و به سوی خدا باز می‏‌گردیم، سپاس خدای را بر دیدار سرور رسولان و پدرم آقای اوصیا، و مادرم بانوی زنان جهانیان و عمویم جعفر طیار و حمزه سیدالشهدا.

در کتاب کافیه به سند معتبر از جناده بن ابی‏امیه روایت کرده است: در آن بیماری حضرت امام حسن (ع) که به آن از دنیا رفت به خدمت او رفتم، در پیش او طشتی گذاشته بود و پاره‌پاره جگر مبارکش در آن طشت می‏‌افتاد.

پس گفتم:‌ ای مولای من چرا خود را معالجه نمی‏‌کنی؟

گفت:‌ ای بنده‏ خدا مرگ را به چه چیز علاج می‏‌توان کرد؟

گفتم: انا لله و انا الیه راجعون.

پس به جانب من ملتفت شد فرمود: خبر داد ما را رسول خدا؟ که بعد از او 12 خلیفه و امام خواهند بود یازده کس ایشان از فرزندان علی و فاطمه‏‌اند و همه ایشان شهید می‏‌شود به تیغ یا به زهر.

پس طشت را از پیش حضرت برداشتند حضرت گریست.

گفتند: یابن رسول الله ما را موعظه کن.

فرمود: مهیای سفر آخرت شوید و توشه آن سفر را پیش از رسیدن اجل تحصیل نمایید، بدان که تو طلب دنیا می‏‌کنی و مرگ تو را طلب می‏‌کند، بار مکن اندوه روزی را که هنوز نیامده است بر روزی که در آن هستی، بدان که هر چه از مال تحصیل نمایی زیاده از قوت خود در آن بهره نخواهی داشت، خزینه‏‌دار دیگری خواهی بود، بدان که در حلال دنیا حساب است و در حرام دنیا عقاب، مرتکب شبهه‏‌های آن شدن موجب عقاب است.

پس دنیا را نزد خود به منزله مرداری دان و از آن مگیر مگر به قدر آن چه تو را کافی باشد که اگر حلال باشد زهد در آن ورزیده باشی و اگر حرام باشد در آن وزری و گناهی نداشته باشی، آنچه گرفته باشی بر تو حلال باشد چنانچه میته حلال می‏‌شود در حال ضرورت و اگر عتابی باشد عتاب کمتر باشد. برای دنیای خود چنان کار کن که گویا همیشه خواهی و برای آخرت خود چنان کار کن که گویا فردا خواهی مرد.

اگر خواهی که عزیز باشی بی‏ قوم و قبیله و مهابت داشته باشی بی‏ سلطنت و حکمی، پس بیرون رو از مذلت معصیت خدا بسوی طاعت خدا. هرگاه تو را حاجتی داعی شود و مضطر شوی، یا که با مردم مصاحبت کنی، پس مصاحبت شو با کسی که مصاحبت او زینت تو باشد و اگر او را خدمت کنی تو را محافظت نماید اگر از او یاری طلب کنی تو را یاری کند، اگر سخنی بگویی تو را تصدیق کند، اگر بر دشمنی حمله کنی تو را تقویت کند، اگر دستی دراز کنی به احسان او نیز دست دراز کند.

اگر رخنه‏‌ای در احوال تو ظاهر شود آن را سد نماید، اگر نیکی از تو ببیند آن را بشمارد و ظاهر کند، اگر سؤالی کنی از او عطا کند، اگر ساکت شوی و سؤال نکنی ابتدا کند، اگر بلایی به او وارد شود تو آزرده شوی، باید که کسی باشد که از او به تو نرسد مصیبت‌ها و به سبب او بر تو وارد نگردد بلیت‌ها، در وقتی که حقوق ضروریه لازم شود تو را وانگذارد، اگر در قسمتی با یکدیگر نزاع کنید تو را بر خود اختیار کند.

چون سخنش اعجاز نشانش به اینجا رسید، نفس مبارکش منقطع شد و رنگش زرد شد، پس حضرت امام حسین (ع) از درآمد با اسود بن ابی‏‌الاسود و برادر بزرگوار خود را در برگرفت، سر مبارک او را و میان دو دیده‏‌اش را بوسید، نزد او نشست راز بسیار با یکدیگر گفتند.

پس ابوالاسود گفت: انا لله و انا الیه راجعون، گویا که خبر فوت امام حسن (ع) به او رسیده است.

پس حضرت امام حسین (ع) را وصی خود گردانیده، اسرار امامت را به او گفت، ودایع خلافت را به او سپرد، روح مقدسش به ریاض قدس پرواز کرد، در روز پنجشنبه در آخر ماه صفر در سال پنجاه هجرت، عمر مبارکش در آن وقت چهل و هفت سال بود و در بقیع دفن شد.

«سالم بن جُعد» می‌گوید: وقتی به خدمت آن حضرت رفتم، گفتم:‌ ای پسر پیغمبر تو ما را ذلیل کردی و ما جمعیت شیعه را بنده دیگران نمودی و حتی یک نفر از دوستانت برای تو باقی نمانده است.

امام مجتبی (ع) در آن حال کسالت فرمود: چرا؟

گفتم: بخاطر اینکه خلافت را به معاویه تجاوزگر واگذار نمودی.

فرمود: به خدا قسم من خلافت را به او ندادم مگر وقتی که دیدم یار و یاوری ندارم و اگر یاوری می‌داشتم با او شب و روز جنگ می‌کردم تا آن که خدا بین من و او حکم فرماید، ولی من تلون اهل کوفه را می‌دانم و می‌دانم که آن‌ها وفایی ندارند و عهده‌دار عمل کردن به قول و فعل‌شان نیستند آن‌ها با هم اختلاف دارند و به زبان به ما می‌گویند که دل‌های ما با شما است، ولی شمشیرهایشان از غلاف علیه ما بیرون آمده است.

وقتی امام مجتبی (ع) کلامش به اینجا رسید حالش بهم خورد از حلقوم مبارکش خون فوران زد و دستور داد طشتی در مقابلش گذاشتند که در میان آن طشت خون حلقش ریخت.

گفتم:‌ ای پسر پیغمبر این چه حالت است که من مشاهده می‌کنم؟!

فرمود: معاویه مرا مسموم کرده و این سم بر جگرم نشسته است.

عرض کردم: چرا خودتان را مداوا نمی‌کنید؟

فرمود: 2 مرتبه دیگر او مرا مسموم کرد و این بار سوم است که دیگر دوایی ندارد.

منابع

زندگانی امام حسن مجتبی (علیه السلام)/ سید هاشم رسولی محلاتی

جلوات ربانی در شناخت دوازده امام به مقام نورانیت/ محمد رضا ربانی

جلاء العیون/ محمد باقر مجلسی

تاج الموالید فی الموالید ائمه و وفیاتهم. (خلاصه زندگی چهارده معصوم علیهما السلام)/ ابوالعلی فضل بن حسن طبرسی/ سید ابوفاضل رضوی اردکانی

امام مجتبی/ سید حسن ابطحی

آمال الواعظین/ سید ابراهیم حسینی لیلابی

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها