تولد دوباره کتاب «بمو» بعد از 18 سال

کتاب «بمو» نوشته اصغر کاظمی خاطرات شناسایی منطقه قصرشیرین و ذهاب با تغییر جلد به چاپ دوم رسید.
کد خبر: ۳۱۶۹۲۲
تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۳۹۷ - ۱۱:۵۵ - 04November 2018

تولد دوباره کتاب «بمو» بعد از 18 سالبه گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، کتاب «بمو» خاطرات شناسایی منطقه قصرشیرین و ذهاب حاصل پژوهش «اصغر کاظمی» درباره جزییات مقطعی از تاریخ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران (اسفند 1361 تا آبان 1362)، به‌ روایت 10 تن از فرماندهان و رزمندگان‌ ایرانی است که سوره مهر آن را روانه بازار کتاب کرده است.

این کتاب در پنج فصل تدوین شده و دربردارنده تعداد قابل توجهی ‌عکس و کروکی و نقشه‌رنگی مختلف از عملیات‌ها و مناطق عملیاتی ‌است.

احمد استادباقر، حسین الله‌کرم، محمد جوانبخت، احمد کوچکی، مصطفی موسوی، محرم قاسمی، جعفر جعفرولی‌زاد، حسین دمیرچی، علی‌صیادشیرازی و مهدیقلی رضایی کسانی هستند که این خاطرات را روایت کرده‌اند.

کاظمی درباره چگونگی نگارش این کتاب می‌گوید: روزهایی در یگانی بودم که اسمش ثبت وقایع جنگ بود و اعضای آن می‌خواستند حوادث مهم جنگ را ثبت کنند. ساده‌ترین راه ثبت وقایع به صورت شفاهی و ضبط آنها بر روی نوار کاست بود. آن زمان کاری که ما می‌کردیم این بود که می‌رفتیم با رزمندگانی که از عملیات‌های مختلف باز می‌گشتند در منطقه عملیاتی یا پادگان دوکوهه مصاحبه می‌کردیم؛ اما اساس کارمان این بود که یک عملیات یا حادثه جنگی را ملاک قرار می‌دادیم و از نیروهای مختلف شرکت کننده در آن مصاحبه تهیه می‌کردیم.

تلاش‌مان این بود که تمام گوشه و کنار آن عملیات را شکار کنیم. بعد هم این اسناد و مدارک را شناسنامه و تاریخ می‌زدیم؛ اما نکته در همین جا بود که ما یک حادثه را ملاک قرار می‌دادیم و شاهدان را به پای مصاحبه می‌کشاندیم، نه اینکه خاطرات صرفاً یک شاهد را ملاک قرار دهیم و با دید محدود به یک حادثه نگاه کنیم.

در بخشی از این کتاب آمده است:

«کوه بمو از دور بسیار مرموز به نظر می‌رسید. ارتفاع آن تا دو هزار متر می‌رسید. از دور شنیده بودم که راه‌های صعب‌العبور، صخره‌های دست‌نیافتنی و بن‌بست‌های فراوان دارد و غیره. مدتی پیش، حمید باکری، همراه ناصرزاده و عموحسن به بالای بمو رفته بودند. آن‌جا توانسته بودند از راه‌کار سوراخ بگذرند و خودشان را به این کوه سرکش برسانند. اگر بنا بود در فصل گرما منطقه را فتح کنیم، با کمبود آب مواجه می‌شدیم؛ مگر این‌که با تدابیری این معضل را حل می‌کردیم.

حدود دو ماه از زخمی شدنم می‌گذشت. به پادگان ابوذر (سرپل‌ذهاب) رفتم و به کمک بچه‌ها پایم را از گچ در ‌آوردم. فکر می‌کردم دیگر پایم خوب شده و سراشیبی و سربالایی مفهومی نخواهد داشت. چند روز بعد همراه مهدی باکری و دو نفر دیگر راه افتادیم برای عملیات شناسایی. خودم را برای دو شب و یک روز ‌آماده کرده بودم. شناسایی سخت و پیچیده‌ای نبود؛ ولی تردید داشتم که بتوانم طاقت بیاورم.

هدف، ‌ بررسی وضع دشمن در تیغه‌های بیشگان بود. بیشگان، دو رشته ارتفاع موازی هم دارد. دشمن در پشت تیغه‌ی دوم مستقر بود. آب و آذوقه برداشتیم و راه افتادیم. تمام شب را حرکت کردیم و قبل از سپیده‌ی صبح، بین صخره‌های تیغه‌ی اول پناه گرفتیم. شک‌ام به یقین مبدل شد. با این‌که تمام روز را استراحت کردم، خستگی از تنم بیرون نرفت. بی‌رمق و ناتوان، انتظار شب دوم را می‌کشیدم. نگران بودم.»

کتاب «بمو» در سال ۱۳۸۰ به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد.

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها