مادر شهید شکیبا درگفت‌وگو با دفاع پرس:

حمید تمام دارایی اش را صرف ساخت حمام در روستا کرد/ پدرش برایش شعر می سراید

حمید پس از گرفتن دیپلم ریاضی با معدل عالی به دانشکده افسری رفت و از همانجا به جبهه اعزام شد و در جبهه های جنوب حضور فعال و مستمری داشت تا اینکه در بهمن ماه 61 در منطقه بستان به دوستان و همرزمان شهیدش پیوست.
کد خبر: ۳۱۹۳۹۶
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۷ - ۱۰:۳۷ - 20November 2018

 گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: وقتی می بینید که یک جوان 20 ساله باتمام وجود جانش را در راه میهن فدا می کند و وصیت می کند که هر چه از دار دنیا دارد را وقف کنید، شاید درنگاه اول بسیار تعجب برانگیز باشد ولی آن زمان که به زندگی شهدا نگاه می کنید مشاهده می کنیم که همه آنها علقه خاصی به زندگی مادی نداشته اند و تمام هم و غم خود را بکار می گرفتند تا کمک حال دیگران باشند. نمونه بارزی از این دست شهدا، شهیدشکیبا است که علیرغم اینکه در شرایط بسیار مناسبی در زندگی کاری و تحصیلی قرار داشت ولی از هر تلاشی برای شاد کردن دیگران حتی یک خانواده روستایی چشم پوشی نمی کند. همچنین وصیت می کند که اموال من را برای ساخت گرمابه در روستا هزینه کنید. دفاع پرس با خانم «امیر صادقی» مادر «شهید حمید شکیبا» گفت وگوی کوتاهی انجام داده است که درادامه می خوانید:

جدیت در تحصیل علم

پسرم حمید در ششم آبان 1341 در تهران به دنیا آمد. در دوران کودکی بسیار باهوش و زرنگ بود و همیشه در دوران تحصیلش جز دانش آموزان ممتاز بود در مباحث درسی به دوستانش خیلی کمک می کرد. پس از تعطیلی مدارس، تابستانها به زادگاه پدری در من در شمال و آمل می رفت. حمید دارای فضائل اخلاقی بسیاری بود نسبت به فقرا بسیار دلسوز و مهربان بود و از هیچ كمكی به آنان دریغ نمی‌ کرد. بسیار متواضع بود. در یاری كردن به مستمندان واقعاً جدی و پیگیر بود. برای نمونه در یكی از تابستانها به ییلاقی كه پدربزرگ ‌من زندگی می‌كردند رفته بود هنگامی كه دید در همسایگی آنان زن فقیری برای سكونت مشغول ساختن اتاقی هستند فوراً به كمك او و فرزندانش  رفت و تا اتمام كار به آنها کمک کرد حتی زمانی که مادربزرگش به او گفت چرا با كار عملگی خودت را خسته می‌كنی؟ و در آفتاب تابستان به خود زحمت می‌دهی؟ در پاسخش گفت: «من در اینجا بیكارم واین بیچاره‌ها نیاز به كمك من دارند و اگر به آنان كمك نكنم دور از انسانیت و جوانمردی است.»

کمک به روستایی ها را برای خود افتخار می دانست

شمال که می رفت به افراد روستایی آنجا بخصوص در ساخت و ساز خانه کمک می کرد.کارگری و کار کردن  ‌‌و کمک به اهالی روستا را برای خودش افتخار می دانست. زندگی اش را وقف دیگران کرده بود و با وجود اینکه به لحاظ مالی شرایط خوبی داشتیم ولی حمید در عین سادگی، به خاطر رضای خدا و بدون هیچ چشمداشتی کارهای ساختمانی و بنایی اهالی روستا را انجام می داد. وقتی به مازندران به روستای كه پدربزرگ مادریش در آنجا زندگی می‌كرد می رفت مازنی سخن می‌گفت. به او می گفتند تو كلمات مازنی را درست تلفظ نمی‌كنی، چرا فارسی با آنان سخن نمی‌گویی؟ در پاسخ می گفت می‌ترسم با فارسی حرف زدنم گمان كنند كه من می‌خواهم خود را برتر از ایشان نشان دهم.

 حمید در دانشکده افسری

حمید پس از گرفتن دیپلم ریاضی با معدل عالی برحسب علاقه و انگیزه شخصی به دانشکده افسری رفت هرچند انتخاب های بهتری نیز می توانست برای ادامه تحصیل در دانشگاه های مختلف داشته باشد ولی این انتخاب را دوست داشت. از دانشکده افسری هم به جبهه اعزام شد و در جبهه های جنوب حضور فعالی داشت. باتوجه به اندام ورزشکاری و اینکه بسیاری از دوره های نظامی را با موفقیت طی کرده بود. انگیزه اش برای دفاع از آب و خاک کشور را افزونتر کرده بود. و ماهم مانع رفتنش نشدیم علیرغم اینکه بسیار برای من و پدرش و خانواده عزیز بود.

حمید تمام دارایی اش را صرف ساخت حمام در روستا کرد/ پدرش برایش شعر می سراید

نحوه شهادت افسرجوان

پسرم قبل از رفتن به جبهه قاطعانه از شهادت خودش خبر داده بود و آخرین باری که رهسپار جبهه ها شد، از بستگان و آشنایان بعنوان آخرین دیدارش خداحافظی كرد. حمید در 13 بهمن 61 براثر اصابت تركش به ناحیه سر و گردن در بستان به شهادت رسید و درقطعه 28 بهشت زهرا به خاک سپردیم. قبلا مرتب بهشت زهرا(س) می آمدم و به حمید سر می زدم ولی الان به خاطر اینکه سنم بالا رفته هر چند هفته یکبارمی آیم. سرمزار ‌حمیدخیلی سبک می شوم. حمید نه تنها برای ما بلکه برای همه اقوام، آشنایان و دوستان و هم محله ای ها که او را می شناختند عزیز و دوست داشتنی ‌بود. رفتار خوب و معاشرت با مردم را درست بلد بود. ‌به ‌کوچک و بزرگ احترام می گذاشت. پدرحمید دکتری ادبیات دارد و استاد بازنشسته دانشگاه است. گهگاهی شعر می گوید و شعرهای زیادی هم برای حمیدم سروده است.

وصیت شهید برای ساخت حمام

حمید همیشه در کارهای خیرخواهانه پیشگام و پیشقدم بود. تمام حقوق پسرم که ازمحل کار به او تعلق گرفت و تمام پس اندازی که داشت چیزی درحدود 200 هزار تومان می شد که درآن زمان پول قابل توجهی بود و حمید وصیت کرد که تمام این پول برای ساخت گرمابه در روستایی در آمل هزینه کنیم و به این وصیت حمید هم عمل کردیم.

انتهای پیام/

 

 

نظر شما
پربیننده ها