همراه با «نفیسه صادق»، دختر نیجریه‌ای که تحت تأثیر تعلیمات شیخ «زکزاکی» شیعه شد؛

روایت دلدادگی؛ از «زاریا» تا «تهران»

یک هزار و 100 روز! به شمارش هم آسان نیست. امروز، سه سال و چند روز از دستگیری «شیخ زکزاکی»، رهبر شیعیان نیجریه می‌گذرد، اما همه آنان مثل «نفیسه صادق»، که برای تحصیل به ایران آمده، به پیروزی در این مسیر ایمان‌دارند.
کد خبر: ۳۲۴۰۰۸
تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۳۹۷ - ۱۲:۰۶ - 19December 2018

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، عجیب، به‌نظر آشنا می‌آیند. هم‌صحبتشان که می‌شوی، حس می‌کنی از سال‌ها قبل می‌شناسی‌شان. جهان‌بینی، باور‌ها و روحیه انقلابی‌شان، می‌بردت به 40 سال قبل؛ به روز‌های درخشان و سراسر شور و هیجان انقلاب سال 1357. کمی که می‌گذرد، معلومت می‌شود که این‌همه شباهت، بی‌دلیل نیست؛ آن‌ها پرورش‌یافته شخصیت تأثیرگذاری هستند که افتخارش، شاگردی مکتب «پیر جماران» بوده است. از شیعیان نیجریه می‌گویم که ردّ نوری را که شیخ «ابراهیم زکزاکی» نشانشان داد، گرفتند و رفتند و رفتند تا همسایه خورشید شدند. مردان و زنان آگاهی که به درستیِ راهی که انتخاب کرده‌اند، ایمان‌دارند و حاضر نیستند قدمی عقب بنشینند؛ حتی اگر جان و مالشان تهدید شود یا بیش از سه سال باشد از دیدار رهبر خستگی‌ناپذیرشان محروم شده‌باشند. پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره)، حجت موجه آن‌هاست بر اینکه پایان این راه، روشن است.

سومین سالگرد اسارت شیخ زکزاکی، بهانه خوبی است برای یاد کردن از جوانان حق‌جوی نیجریه‌ای که بعد از تحول زندگی‌شان به‌واسطه تعلیمات آن مرد بزرگ، راهی ایران شده‌اند تا با تحصیل در دانشگاه «مذاهب اسلامی»، خود را به علوم دینی مجهز کنند و در برگشت به کشورشان بتوانند راه رهبر محبوبشان را ادامه دهند. «نفیسه صادق»، یکی از این جوانان سرشار از انگیزه و امید است که 21 سال در دنیای دیگری روزگار گذرانده‌بود و در «زاریا» مسیر زندگی‌اش تغییر کرد.

اگر ایران نبود...

چند وقت است به ایران آمده‌ای؟

سه ماه است برای ادامه تحصیل به ایران آمده‌ام و در دانشگاه مذاهب اسلامی در رشته علوم قرآنی مشغول تحصیل هستم.

چرا ایران؟

اگر ایران نبود، در هیچ‌کجای دیگر نمی‌توانستم علم و دانش موردعلاقه‌ام را کسب کنم و اسلام واقعی را بشناسم و یاد بگیرم.

چه شد که تصمیم به تغییر مذهب گرفتی. داستان این تغییر مسیر، باید جذاب و شیرین باشد.

این ماجرا یک داستان طولانی دارد، اما من برای شما خلاصه‌اش می‌کنم. بله، من سنی و صوفی بودم. اما سؤال‌های فراوانی در سرم بود. می‌خواستم بدانم چه فرقی میان شیعه و سنی است. به همین دلیل یک روز به زاریا، محل زندگی شیخ زکزاکی رفتم. آنجا 3 خانم که چادر مشکی سرکرده‌بودند، توجهم را جلب کردند. تا قبل از آن، خانمی را با آن پوشش ندیده‌بودم. با خودم گفتم: یعنی چه؟ چه معنی دارد که سرتاپایشان سیاه است؟! از خاله‌ام پرسیدم: این‌ها کی هستند؟ خاله‌ام گفت: «هیس! اصلاً درباره این‌ها حرف نزن! این‌ها شیعه هستند. چرا می‌پرسی؟ اصلاً نگاهشان نکن!»، اما من با این حرف‌های خاله، بیشتر کنجکاو شدم. گفتم: این چه حرف‌هایی است که می‌زنید؟ من می‌خواهم آن‌ها را بشناسم. درباره افکار، حرف‌ها و رفتارشان بپرسم تا ببینم چه فرقی با ما دارند.

حرف‌های خاله‌ام را که با خودم مرور می‌کردم، زیر لب گفتم: «إهدنا الصراط المستقیم* صراط الذین أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین». یک حسی در قلبم ایجاد شده‌بود که مرا ترغیب می‌کرد بپرسم و بفهمم چرا خاله‌ام آن حرف‌ها را درباره شیعیان زد. از خدا خواستم راه درست را به من نشان دهد.

برای پیدا کردن جواب سؤال‌هایت چه کردی؟

پیش یکی از دوستانم که او هم صوفی بود، رفتم. او یک عالم شیعه به من معرفی کرد. با همه سئوال‌هایم پیش آن عالم که اسمش شیخ «حارث» بود، رفتم و یکی‌یکی از او پرسیدمشان. او هم به تمام سؤال‌هایم جواب داد، جوری که انگار لال شدم! حالا نوبت او بود که از من سؤال بپرسد، سؤالی که در نتیجه آن فهمیدم بله، یک تفاوتی وجود دارد.

شیخ گفت: «شما می‌دانید قوم حضرت موسی (ع) به 71 فرقه تقسیم شدند و قوم حضرت عیسی (ع) به 72 فرقه و قوم پیامبر اسلام (ص) به 73 فرقه تقسیم خواهند شد؟» گفتم: بله. این حدیث را در کتاب‌های اهل سنت خوانده‌ام. گفت: «مطمئنی خوانده‌ای؟» گفتم: بله. دوباره پرسید: «آیا فکر می‌کنی این حدیث فقط در همین حد است؟ و با گفتن همین که مسلمانان به 73 فرقه تقسیم می‌شوند، تمام می‌شود؟» سکوت مرا که دید، ادامه‌داد: «این حدیث، اینجا تمام نمی‌شود و در انتهایش یک توضیح تکمیلی دارد که می‌گوید: بین آن 73 فرقه، فقط یک فرقه به بهشت می‌رود.»

در زاریا زندگی‌ام زیر و رو شد...

تعجب کردم! تا آن‌موقع، چنین چیزی در کتاب‌ها نخوانده‌بودم. فکرم مشغول شد. با خودم می‌گفتم: یعنی آن فرقه، کدام است؟ از همان‌موقع، تحقیقاتم شروع شد. از شیخ حارث خواستم کتاب‌هایی برای مطالعه به من معرفی کند و او مرا به خواندن 3 کتاب تشویق کرد؛ «آنگاه هدایت شدم»، «مراجعات» و «پنجشنبه سیاه». همان حدیث را که در کتاب‌های اهل سنت مثل «صحیح مسلم» و «صحیح بخاری» خوانده‌بودم، در این کتاب‌ها دیدم، با این فرق که در کتاب‌های اهل سنت، هیچ توضیحی درباره این حدیث وجود نداشت. شرح حدیث را در این کتاب‌های پیشنهادی شیخ خواندم. خواندم و به‌اصطلاح «مثل میخ در مغزم فرورفت.» گفتم: باید بیشتر بخوانم. آن‌قدر مطالعه کردم تا بالاخره به آن چیزی که باید برسم، رسیدم.

و آن نتیجه مهم، چه بود؟

در ادامه آن حدیث نوشته‌بود: رسول اکرم (ص) در پایان حدیث به امام علی (ع) اشاره کردند و فرمودند: «أنتَ علیّ و شیعتُک»؛ یعنی علی و شیعیانش همان کسانی هستند که به بهشت می‌روند. اما برای اینکه به این جمله اعتقاد پیدا کنم، تصمیم گرفتم بیشتر درباره حضرت علی (ع) و شیعیانش بدانم. مطالعه کردم و چیز‌های جدیدی آموختم. کمک و راهنمایی خداوند متعال هم شامل حالم شد و به نتیجه رسیدم؛ و آن نتیجه، این بود که شیعه، همان راه راست است و یک روشنایی دارد؛ بنابراین تصمیم گرفتم از آن پیروی کنم.

یکی از مسائلی که مرا تحت‌تأثیر قرار داد، داستان برخورد امام حسن مجتبی (ع) با یک فرد یهودی بود که به پدر ایشان یعنی امیرالمؤمنین (ع) بی‌احترامی کرده‌بود. اگر خود من بودم و کسی به پدرم بی‌احترامی می‌کرد، من هم مقابله‌به‌مثل می‌کردم. شاید حتی با او برخورد فیزیکی هم می‌کردم. اما امام حسن (ع) این کار را نکردند و فقط برایش دعا کردند که: «خدایا او را هدایت کن.» آن جوان یهودی که انتظار چنین رفتاری را نداشت، تحت‌تأثیر قرار گرفت و گفت: «من متوجه شدم شما قلب پاک و روشنی دارید. این رفتار شما مرا تکان داد. حالا دلم می‌خواهد پیرو آیین شما باشم.» وقتی این داستان را خواندم، با خودم گفتم: آن غیرمسلمان، با تأثیرگرفتن از این موقعیت، مسلمان شد ها... واقعیت این بود که قلب من هم بسیار حساس و آماده شده‌بود. این‌طور بود که دلم خواست و تصمیم گرفتم شیعه شوم.

چند سال از این تصمیم بزرگ می‌گذرد؟

پنج سال. دیدار با پیروان شیخ زکزاکی و مطالعه درباره ایشان، تحقیقات خودم و کمک‌های شیخ حارث، مرا به این تصمیم رساند.

او عاشق مردم و مردم هم عاشق اویند

در صحبت‌هایت چند بار از شیخ زکزاکی نام بردی. کمی برایمان درباره شخصیت ایشان بگو. چه دلیلی باعث شده ایشان در میان مسلمانان و به‌ویژه شیعیان نیجریه، یک چهره محبوب باشد؟

دلیل اول، این است که شیخ زکزاکی، یک رهبر روحانی و معنوی است. اما فقط این نیست؛ او پیرو سنت اهل‌بیت (ع) است و خودش هم از دوران کودکی به همان روش زندگی می‌کند. وقتی مردم نیجریه با او آشنا شدند، او با درست‌ترین دلایل به تک‌تک افراد اثبات کرد که اهل‌بیت (ع)، تنها افرادی هستند که شایسته‌اند از آن‌ها پیروی شود. او حتی این موضوع را برای برادران و خواهران اهل سنت هم اثبات کرد. به خاطر همین عشق، شخصیت و اخلاق، ما از شیخ زکزاکی پیروی می‌کنیم و به حرف‌هایش گوش می‌دهیم.

زندگی بزرگان، همیشه زیر ذره‌بین و برای مردم، جذاب است. سبک زندگی شیخ زکزاکی چگونه است؟

شیخ زکزاکی مثل هر انسان عادی دیگری که می‌بینید، زندگی می‌کند. اما آنچه او را از دیگر افراد متمایز می‌کند، اخلاق‌گرایی او و صداقتش است. شیخ، انسان بسیار بسیار خوبی است و بسیاری از مردم در نیجریه، ایشان را به‌عنوان یک رهبر معنوی قبول دارند. افرادی که طرفدار وحدت مردم نیجریه هستند - حتی مسیحی‌ها - به‌واسطه اخلاق‌گرایی او و تلاشی که برای اتحاد و برادری مردم می‌کند، احترام بسیار زیادی برای ایشان قائل‌اند.

مهم‌ترین آموزش‌ها و توصیه‌های شیخ زکزاکی به مردم نیجریه چه بوده؟

شیخ زکزاکی از 40 سال قبل، فعالیت و تبلیغشان را برای آگاه‌سازی مردم شروع کرد. آنچه ایشان به ما یاد داد، نکاتی فقط برای دانستن نبود؛ مثل ایستادگی برای راستی و درستی و عدالت. ما از ایشان یاد گرفتیم که این آموزه‌ها را باید به‌صورت عملی در زندگی‌مان انجام دهیم؛ همان‌طور که امام حسین (ع) ایستادگی کرد و رشادت نشان داد. ما هم به‌تبعیت از شیخ زکزاکی، هرکجا پای حق و حقیقت در میان است، مقاومت و ایستادگی می‌کنیم و شجاعت به‌خرج می‌دهیم.

شیخ زکزاکی ما را شیفته امام خمینی (ره) کرد

در زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شیخ زکزاکی دیداری با امام خمینی (ره) داشتند. آیا ایشان درباره آن دیدار و ویژگی‌های انقلاب ایران با مردم نیجریه صحبت می‌کردند؟

حتماً، بدون شک. من در مطالعاتم دیده‌ام که شیخ زکزاکی درباره دیداری که با امام خمینی (ره) داشت و انقلابی که در ایران اتفاق افتاده‌بود، صحبت کرده‌بود. شیخ گفته‌بود که امام (ره) در آن ملاقات، یک جلد قرآن به ایشان هدیه کرده‌بودند. او با تعاریفی که از امام خمینی (ره) می‌کرد، باعث شد ما بیش‌ازپیش شیفته امام (ره) شویم.

شیخ زکزاکی بعدازاینکه از ایران به نیجریه برگشت، در شهر زاریا شروع به تحصیل و تحقیق کرد و به‌مرور تلاش کرد مذهب شیعه را در آن منطقه گسترش دهد. او به مردم درباره انقلاب اسلامی ایران و مکتب جعفری گفت و به‌واسطه همین تلاش‌ها، بسیاری از مردم نیجریه شیعه شدند.

شیخ زکزاکی را بنیان‌گذار هفته وحدت در نیجریه می‌دانند. ایشان درخصوص وحدت میان شیعه و سنی چه توصیه‌هایی به مردم می‌کرد؟

بله. شیخ زکزاکی همیشه درباره وحدت صحبت می‌کرد، چون معتقد بود اگر متحد باشیم، دنیا برای همه انسان‌ها جای زیبایی خواهد شد و انگیزه جنگ و هرچه زشتی و بدی است، از قلب‌هایمان بیرون خواهد رفت. درواقع، این همان چیزی است که امام مهدی (عج) از ما می‌خواهند. یکی از ویژگی‌های شیخ زکزاکی این است که عاشق امام زمان (عج) است. ایشان به ما آموخته است که امام مهدی (عج) از ما می‌خواهند متحد شویم و همدیگر را دوست داشته‌باشیم.

شهادت چهار فرزند شیخ زکزاکی و زندانی شدن خود ایشان چه تأثیری بر مسلمانان و شیعیان نیجریه داشته‌است؟

این اتفاقات واقعاً سخت و سنگین بود، اما آن چیزی که باعث شد ما به زندگی ادامه دهیم و قوی‌تر شویم، امام حسین (ع) بود. وقتی امام حسین (ع) همه زندگی‌اش را در راه خدا فدا کرد، این سختی‌های ما در مقابل آن چیزی نیست. ما همچنان‌که دعا می‌کنیم خداوند شیخ زکزاکی را آزاد کند و شهادت فرزندانش را قبول کند، با الگو قرار دادن امام حسین (ع)، سعی می‌کنیم استوار بمانیم؛ و در این راه، جز صبر و عبادت خداوند، هیچ‌چیز نمی‌تواند به ما کمک کند.

بهترین پایان برای این گفت‌وگو، بیان یک خاطره شخصی از شیخ زکزاکی است. آیا خاطره‌ای از ایشان داری؟

بله. من شیخ زکزاکی را در خانه‌اش ملاقات کردم. در آن دیدار، احساس کردم در مقابل یک شخصیت فروتن، محترم و روحانی قرار گرفته‌ام. در سخنرانی‌های شیخ هم همین روح معنویت جاری است، معنویتی که هیچ‌کس قادر به توصیف آن نیست جز کسانی که واقعاً حقیقت را درک کرده‌باشند؛ بنابراین شیخ زکزاکی، یک شخصیت معمولی نیست. او شخصیتی است که به خداوند و اهل‌بیت (ع)، عشق عمیقی دارد.

منبع: فارس

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار