نامه بسیجی شهید حسین نظری/ رزمندگان در جبهه خستگی‌ناپذیرند

بسیجی شهید «حسین نظری» در نامه خود شرح حالی از خستگی‌ناپذیری رزمندگان در جبهه و نیز شکست نیرو‌های رژیم بعث عراق را بیان می‌کند.
کد خبر: ۳۳۰۱۵۰
تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۶:۰۰ - 30January 2019

به گزارش خبرنگار ساجد، بسیجی شهید «حسین نظری» در تاریخ ۱۲ فروردین ۱۳۴۳ در تهران چشم به جهان گشود. وی در تاریخ ۲۲ مهر ۱۳۶۱ در عملیات کربلای ۵ منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

نامه بسیجی شهید حسین نظری/ رزمندگان در جبهه خستگی ناپذیرند

تصاویر نامه بسیجی شهید «حسین نظری»

نامه بسیجی شهید حسین نظری/ رزمندگان در جبهه خستگی ناپذیرند

نامه بسیجی شهید حسین نظری/ رزمندگان در جبهه خستگی ناپذیرند

نامه بسیجی شهید حسین نظری/ رزمندگان در جبهه خستگی ناپذیرند

نامه بسیجی شهید حسین نظری/ رزمندگان در جبهه خستگی ناپذیرند

نامه بسیجی شهید حسین نظری/ رزمندگان در جبهه خستگی ناپذیرند

نامه بسیجی شهید حسین نظری/ رزمندگان در جبهه خستگی ناپذیرند

متن نامه‌ای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه می‌خوانید:

«بسم الله الرحمن الرحیم
أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. باذکر نام خدا قلب‌ها محکم می‌شود.
سلام علیکم و رحمةالله

پس از عرض سلام و درود بی‌کران بر شما و مومنان خدا، سلامتی و ایمانی استوار برای همه از خداوند تبارک تعالی در خواست می‌کنم.

خوب، حال شما خوب است. ان‌شاءالله سلامت باشید حال من که خیلی خوب است. این جا روز‌ها مثل باد می‌گذرد مخصوصاً در جبهه خط مقدم اصلاً خستگی معلوم نمی‌شه. من در جبهه جنوب هستم آب و هوای اینجا خیلی خوب است. هوا نه گرم و نه سرد است ما را هنوز خط اول جبهه نبرده‌اند.

بابا، روزی که قرار بود بیایی پادگان و وسایل را بیاوری شب به ما گفتند ممکن است صبح به پادگان دیگری ببرند و از آنجا اعزام کنند من هم دیدم وسیله شخصی نداری سرگردان می‌شوی تلفن زدم رفته بودی، به عمه خواستم تلفن بزنم شماره تلفن را پیدا نکردم.

بعد به همسایه حمید تلفن زد که به شما بگوید نیایی این جا همه چیز بهمان می‌دهند، غذا صبح‌ها کره مربا داریم میوه هم می‌دهند. روزی که اعزام شدیم به هر نفری یک شورت، یک پتو، یک قاشق، یک بشقاب، یک کیسه بزرگ برای اثاث و قبلاً هم بلوز و شلوار و حوله و جوراب و دستکش و کلاه و نفری ۶۰۰ تومان پول دادند.

بعد از ظهر راه افتادیم با اتوبوس بردن راه آهن و ساعت ۷ قطار راه افتاد بسوی اهواز. لیوان و کاسه و چیز‌هایی که لازم داشتیم مجانی دادن، کاغذ و قلم لباس صابون. اینجا حمام دارد و هر وقت هم آزاد هستیم برویم.

اینجا پول خورد نداشتم که تلفن بزنم و نامه هم نفرستادم، چون نامه‌رسان اشتباه می‌برد. امروز چند تا گردان از جبهه آمده بودن تعریف می‌کردن که عراقی‌ها تا صدای ژ-۳ را می‌شنیدند زود تسلیم می‌شدن، چون از ژ-۳ خیلی می‌ترستند در عرض ۳ الی ۴ تا کشته داده بودند و همه‌اش در حال حمله بودن با اسلحه روسی دنبال تانک کرده بودن تا حالا چند تا حمله شده با پیروزی تمام و جنوب خیلی نزدیک مرز شده‌اند.

حداقل چهار تا شهر آزاد شده و چند هزار تا تانک سالم غنیمت گرفته شده، با کشته خیلی کم عراقی‌ها اصلاً روحیه نداردند یک مقدار کم بعثی توشون هست که آن هم خیلی کم روحیه دارند. چند روز دیگر ما را به نزدیک خط مقدم می‌برند برای شناسایی و بعد به خط مقدم.

به امید پیروزی بر کفر جهانی و نابودی منافقین و خیلی مواظب جو حاکم باشید که حزب الله پیروز است.

نماز جمعه یادتان نرود.

والسلام

۱۳۶۱/۱/۶»

انتهای پیام/ 900

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار