«درخونگاه» یک سیاهی علیه ارزش‌هاست

«درخونگاه» بیانیه‌ای علیه دفاع مقدس با طعم سیاهی و تباهی است که فیلمساز سعی کرده با نمادسازی‌های ساده‌انگارانه معناهایی را به مخاطب تحمیل کند.
کد خبر: ۳۳۰۶۵۱
تاریخ انتشار: ۱۲ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۴:۰۶ - 01February 2019

گر‌وه فرهنگ و هنر دفاع پرس - رسول حسنی؛ «سیاوش اسعدی» بعد از دو فیلم «جیب بر خیابان جنوبی» و «حوالی اتوبان»، با فیلمی به نام «درخونگاه» به جشنواره سی و هفتم آمده است. اثری که بر خلاف ظاهر حرفه‌ای، بازی‌های درخشان و فیلمبرداری اصولی «تورج اصلانی» در بن‌مایه به شدت مغرضانه است. اگر برخی از منتقدین فیلم «ابد و یک روز» را فیلم سیاه‌نمایی دانسته‌اند، هر چند که چنین نیست. باید «درخونگاه» را چگونه اثری بنامیم.

در سکانس پایانی «ابد و یک روز» با آمدن سمیه با لباس سفید و روشن کردن چراغ می‌توان نور امیدی در دل مخاطب ایجاد کرد اسعدی در فیلم «درخونگاه» همان چراغ را خاموش کرد و قهرمانش را کشت. اسعدی فیلمی در سیاهی و با نگاه سیاهی علیه روشنی ساخت. مهمترین کلید واژه فیلم «هشت سال» بود. کدام ذهن منصفی است که نداند منظور از این هشت سال کدام هشت سال است.

در این فیلم با دو برادر روبه‌رو هستیم اولی مهدی است که برای دفاع از حریم خانواده به جبهه رفته و بعد از گذشت سه از پایان جنگ تحمیلی هنوز برنگشته است. اسم مهدی نه در میان شهداست و نه در میان آزادگان. همه منتظر مهدی‌ای هستند که هرگز برنمی‌گردد. انتخاب نام مهدی و انتظار چنان واضح است که نیاز به توضیح ندارد. گویا اگر این مهدی به جنگ نمی‌‌رفت وضع خانواده بهتر از این بود.

«درخونگاه» یک سیاهی علیه ارزش‌هاست.

برادر دیگر رضاست که برای تامین معیشت خانواده به ژاپن رفته و بعد از هشت سال به خانه -ایران - برگشته اما بزرگترهای خانه - ایران - دسترنج او را به یغما برده‌اند. رضا در شبی بارانی وقتی متوجه خیانت اهالی خانه - ایران - می‌شوند، خسته و ناامید راهی کوچه‌ها سرد و باران زده می‌شود و در آخر شب به خانه زن معلوم‌الحالی می‌رود که چند روز پیش رضا او را از دشت ماموران کمیته انقلاب اسلامی نجات داده بود.

با همه نشانه‌هایی که فیلم ما را به هشت سال دفاع مقدس ارجاع می‌دهد کارگردان معتقد است فیلمش ارتباطی به دفاع مقدس ندارد. او مدام از هشت سال صحبت می‌کند و با لحنی معنا دار می‌گوید که این هشت سال ممکن است هر هشت سال دیگری باشد حتی سن فرزندش.

در فیلم پیرزنی ناتوان از حرکت را می‌بینیم که مادربزرگ خانواده است و به بیان دیگر مام وطنی است که به حال احتضار افتاده است، نه کاری نمی‌کند و نه حرفی می‌زند تنها یک نظاره گر خنثایی است که شاهد فروپاشی خانواده است. این پیرزن در کهن الگوها نشانه‌ای از گیس سفید مقتدر قبیله است که دیگر اقتداری هم ندارد.

این نمادها چنان به کارگرفته شده که گویا هیچ کس نمی‌تواند از آن رمز گشایی کند. در ادبیات بسیاری از کارگردانان مدام از واژه جنگ صحبت می‌شود نه جنگ تحمیلی. در حالی که هر کدام بار معنایی کاملا متفاوتی دارند. اسعدی معترف است فیلمی ضد جنگ ساخته است اما به این نکته توجه چندانی ندارد که مواجه ما با جنگ با دیدگاه آمریکاییان با جنگ کاملا تفاوت بنیادین دارد. تفاوت این دو نگاه در واژه تحمیلی آن نمود پیدا می‌کند.

«درخونگاه» یک سیاهی علیه ارزش‌هاست.

در کنار این اشارات عمقی فیلم سرشار از نمادهای ییرونی است. آسمان ابری و بارانی و تاریکی شب مدام در فیلم تکرار می‌شود، محله به خاطر ساختمان‌های کهنه‌اش ظاهر زیبایی ندارد. از طرفی اغلب سکانس‌های فیلم در خیابان با ریسه‌ای از پرچم ایران مواجه هستیم که رضا، قهرمان فیلم و شخصیت‌های فیلم از زیر آن عبور می‌کنند. این ریسه به ریسمان‌هایی است که نه فقط خانواده بلکه همه محله و ایران را به بند کشیده است. تنها را خلاصی از آن هم فقط مرگی است که رضا آن را تجربه کرد و از بند گریخت.

در فیلم هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که چرا باید این همه ریسه پرچم از در و دیوار کشیده شود. یا چرا باید بدون دلیل موجهی حجله شهید ببینیم در حالی که هیچ کارکرد درماتیکی در فیلم ندارند. اگر وجود این پرچم‌ها و حجله‌ها اهانت نیست پس چه معنایی می‌تواند داشته باشد. این نوع استفاده از پرچم در اثر سینمایی را قیاس کنید با استفاده پرچم در آثار هالیوودی که همیشه ابهتی از پرچم را در دل مخاطب ایجاد می‌کنند. چرا که پرچم آمریکا در فیلم، نماینده همه آمریکاست. حال آنکه در آثار سینمایی نه تنها این اتفاق نمی‌افتد که پرچم در بدتری حالت خود نمایش داده می‌شود.

«درخونگاه» یک سیاهی علیه ارزش‌هاست.

در فیلم می‌بینیم که رضا سراغ خواهرش ملیحه را می‌گیرد و مادر به دروغ می‌گوید که او به مجلس روضه رفته است. رضا برای جستجوی خواهرش به مسجد می‌رود و زنانی را می‌بینیم که در حال خواندن دعای توسل هستند. این مجالس مذهبی که در اغلب فیلم‌ها که بر حسب اتفاق مجلس دعای توسل است نه تنها بار معنایی ندارد که بیشتر القا کننده افیونی بودن مذهب است. مخاطب بیشتر از آنکه از این پلان‌ها لذت ببرد از آن بی‌زار می‌شود. مجلس دعای توسل در این فیلم بیشتر شبیه دورهمی زنانه‌ای است به بیهودگی می‌گذرد در حالی که کمی آن سوتر زنی برای نداشتن نان شب تن فروشی می‌کند و خانواده‌ای در حال فروپاشی است.

وقتی در جامعه‌ای که هر کسی به خود اجازه می‌دهد اظهار نظر سیاسی کند همه چیز سیاست زده می‌شود و هنرمند فیلم‌ساز ما نیز سعی می‌کند این سیاست‌زدگی را به مذهب و دفاع مقدس و انقلاب اسلامی نسبت دهد و بگوید همه این ماجراها ظاهر چیزی است که ما از آن غافلیم. هر چقدر که از سال‌های دفاع مقدس فاصله می‌‌گیریم با آثار وقیحانه بیشتری روبه‌رو می‌شویم که دفاع مقدس و همه دست‌آوردهایش را به انتقادی بی‌رحمانه می‌کشند و آن را به مضحکه می‌کشانند.

«درخونگاه» یک سیاهی علیه ارزش‌هاست.

درست است که جنگ تحمیلی ویرانی‌هایی بر ما وارد کرد اما باید این نکته را فراموش کرد که دست‌آوردهای جنگی که بر ما تحمیل شد بیش از چیزهایی است که از دست دادیم. چرا هیچ فیلمسازی به سمت این موضوع نمی‌رود تا آورده‌های دفاع مقدس را در اثر خود تبیین کند. آیا همه جنگ تحمیلی و دفاع مقدس را باید به نقد کشید؟ مهم‌تر از آن این انتقادهای مغرضانه به چه کار مخاطبانی می‌آید که شهدا همچنان برای شان خط قرمز است.

روزگاری قهرمان‌های ما در هویزه و شلمچه و طلاییه به خاک افتادند و برنخواستند و برخی با تفکرات نخ‌نما شده روح‌ قهرمانان را نیز مدفون می‌کنند و با تفکرات ارتجاعی و دگم خود دیگران را به جمودی متهم می‌کنند.  فیلمسازان بهتر است به جای زدن عینک روشنفکرانه و ترویج افکار مشعشعانه خود حرف زدن از دفاع مقدس را رها کنند و به سلبریتی‌ها و اسپانسرها و مافیای اکران و فروش فکر کنند.

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار