گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: در روایتی آمده است «بالاتر از ارزش شهادت چیزی نیست...» زمانیکه هر خیر و هر ارزشی ملاحظه میشود، ارزش والاتری از آن وجود دارد، تا به ارزش شهادت میرسد.
به گفته فرماندهمان، «شهادت یک «مرگ تاجرانه» است و در این معامله، خداوند جان انسان را که ضایعشدنی و از بینرفتنی است، در مقابل سعادت ابدی خریداری میکند و شهید به مقامی میرسد که قدرت شفاعت پیدا میکند.»
در حقیقت شهادت بیشتر از آنکه چگونه مردن را نشان دهد، چگونه زیستن را نشان میدهد. شهادت وابسته به یک شغل و یا یک قوم نیست. شهادت برازنده هرکسی میشود، که لایق باشد. گاهی میشوند شهید دفاع از حرم، گاهی شهید آتش نشان، گاهی شهید خدمت، گاهی شهید ترور و گاهی شهید امنیت...
شهید «میثم کهندل» از جمله شهدای امنیت است که در سوریه در جستوجوی شهادت بود، اما در خیابانهای پایتخت آن را پیدا میکند. در ادامه بخش اول گفتوگوی خواندنی خبرنگار دفاعپرس با «فاطمه خانی» همسر شهید امنیت «میثم کهندل» میخوانید.
دفاعپرس: در ابتدا کمی از شهید بگویید؟
میثم متولد ۱۳ آبان سال ۱۳۶۰ در تهران بود. وی در یک خانواده مذهبی رشد یافت. پدر میثم حضور پررنگی در تمام سالهای جنگ تحمیلی در جبهه داشت و فعالیتهای ایشان سبب شد وی از همان ابتدا با فرهنگ ایثار و شهادت آشنا باشد. میثم فرزند اول خانواده بود و دو خواهر و یک برادر کوچکتر از خود دارد.
دفاعپرس: بارزترین خصوصیات اخلاقی شهید چه بود؟
میثم بسیار باادب و بامحبت بود. برای ادای احترام همیشه پیشقدم میشد. برای میثم تفاوتی نداشت که طرف مقابل کوچکتر باشد یا بزرگتر، او به همه احترام میگذاشت. هیچگاه جلوی پدر و مادر خود استراحت نمیکرد. حتی پاهایش را نزد آنها دراز نمیکرد. همواره جویای احوال اطرافیان و آشنایان بود و با پیش آمدن اولین فرصت به دیدارشان میرفت. همیشه اولین نفری بود که برای رفع گرفتاری دیگران داوطلب میشد.
دفاعپرس: معیار شما برای ازدواج چه بود؟
معیار من برای ازدواج ایمان و اخلاق بود. میثم بسیار خوش اخلاق، مهربان و خوش برخورد بود. من مطمئن بودم زندگی با میثم من را به آرامش و خوشبختی میرساند. مردادماه ۱۳۸۶ زندگی مشترک خود را آغاز کردیم. با تمام شرایط شغلی و روزهای سختی که تجربه کردم؛ اما اگر باز هم به گذشته برگردم، انتخاب من میثم خواهد بود.
دفاعپرس: از نقش شهید در زندگی بگویید؟
زمانیکه میثم در خانه حضور داشت، برای انجام کارها کمک میکرد. محیا متولد ۱۳۸۹ بود. پدر و دختر رابطه بسیار صمیمانهای با یکدیگر داشتند. میثم حتی در اوج خستگی، زمان بسیاری را صرف بازی با محیا میکرد. اگر خواب بود و محیا به سراغ پدر میرفت، من نباید او را دور میکردم؛ چرا که میثم میگفت، «اشکال ندارد. بگذار دخترم بازی کند.» میثم عاشق محیا بود.
دفاعپرس: از شیرینترین خاطرات زندگی مشترک خود بگویید؟
مدتی میثم دائما در ماموریت به سر میبرد. آن روز میخواست به اصفهان برود. من را به منزل پدرش برد و خداحافظی کرد. همان شب گفت، «حرکت کردیم.» نیمههای شب با صدای باز شدن درب از خواب بیدار شدم. میثم برگشته بود. با خوشحالی گفتم، «میثم، اصفهان نرفتی؟» گفت، «ماموریت منتفی شد و برگشتیم.» این اتفاق تنها یک مرتبه رخ داد؛ اما شیرینی آن هنوز درخاطرم مانده است.
دفاعپرس: شهید کهندل به کدام یک از اهل بیت (ع) ارادت داشت؟
میثم به تمام اهل بیت (ع) ارادت داشت؛ ولی دعای تعجیل در ظهور امام زمان (عج) و آرزوی سربازی در رکاب ایشان، پیوسته ورد زبانش بود. میثم از قبل ماه محرم پیراهن عزای خود را آماده میکرد و تا پایان ماه صفر آن را از تن خارج نمیکرد.
دفاعپرس: از خاطرات سفرهای زیارتیتان بگویید؟
سفر سوریه و مکه را با هم تجربه کردیم. برای هر دو، شرایط سفر نداشتیم. به خصوص در سفر سوریه، محیای یک ساله ما گذرنامه نداشت. یک هفتهای تمام کارها انجام شد و راهی یکی از به یادماندتیترین سفرهای زندگی مشترک هرچند کوتاه، اما عمیق خود شدیم.
دفاعپرس: تجربه سفر کربلا را نداشتید؟
خیر، متاسفانه. اگرچه میثم کربلایی شد، اما حسرت سفر کربلا بر دلش ماند. هنگامیکه از آخرین ماموریت خود بازگشت، به وی گفته بودند، «به منظور قدردانی از زحمات و تلاشهای بی وقفه شما، به زودی به همراه خانواده راهی سفر کربلا میشوید.» میثم گفت، «اگر راضی باشی، من نیت کردم، مادرهایمان را به جای خودمان برای زیارت بفرستیم. دوست دارم اول مادرها که بسیار زحمت ما را کشیدند، کربلایی شوند.» هرچند که قسمت نشد و میثم مدتی بعد به شهادت رسید.
دفاعپرس: از روزهای سخت زندگی مشترک بگویید؟
روزهای سختی را سپری کردیم؛ چرا که میثم بیشتر روزهای زندگی مشترکمان را در ماموریت حضور داشت. اختیار وی دست خود نبود. هر لحظه باید آماده ماموریت میشد. خود میثم نیز این میزان از سختی را برای شغل خود تصور نمیکرد. هنوز یک هفته از آغاز زندگی مشترک ما نگذشته بود که میثم به ماموریت رفت.
دفاعپرس: ولادت فرزندتان تاثیری در ماموریتها نداشت؟
شغل حساس میثم ایجاب میکرد که پیرامون ماموریتهایش از وی سوالی نپرسم. محیا چهار ماه بیشتر نداشت. برنامه ریزی کرده بودیم که برای تعطیلات عید به سفر برویم؛ اما چند روز بعد میثم گفت که نمیتواند همراه ما بیاید و خودمان برویم. من هم نرفتم. میثم گفت، «باید برای یک ماموریت طولانی مدت آماده باشد. به همین دلیل اجازه ندارد از تهران خارج شود.» بالاخره روز موعود فرا رسید. میثم عازم سوریه شد و از من خواست مقصد ماموریتش را به کسی نگویم. دو ماه از ما دور بود. زمانیکه برگشت، محیا شش ماهه شده بود. دیگر محیا پدر را نمیشناخت. هرچه میثم با او صحبت میکرد، فقط با تعجب پدرش را نگاه میکرد.
دفاعپرس: سختترین ماموریت برای شما کدام بود؟
به روزهای انتهایی سال نزدیک میشدیم. روزی که خریدمان برای عید نوروز به پایان رسید، میثم گفت، «دیگر خیالم راحت شد.» اضطراب وجودم را فرا گرفت. آرام پرسیدم، «بازهم ماموریت؟» سکوت کرد. دوست نداشتم سال جدید را دور از یکدیگر آغاز کنیم. یک هفته پیش از آغاز سال ۱۳۹۱ به لبنان رفت و انتهای تعطیلات نوروزی بازگشت. تنها سپری کردن تعطیلات نوروز بسیار سخت بود. میثم نیز از ماموریت خود هیچ مطلبی به ما نگفت. یک راز ماند تا پس از شهادت میثم هویدا شد.
دفاعپرس: چطور متوجه شدید؟
پس از شهادت میثم برای او در سوریه و لبنان مجلس بزرگداشت گرفتند و «سیدحسن نصرالله» رهبر حزبالله لبنان نیز لوح یادبودی به پاس زحمات میثم فرستاد. متوجه شدم که آن روزها میثم در لبنان در حال ساخت یک هواپیمای پهباد بوده که آن هواپیما پس از شهادت وی تکمیل میشود و به نام میثم «هواپیمای میثم» نامگذاری میشود.
دفاعپرس: گویا نسبت به بیتالمال حساسیت فراوانی داشتند. توضیح میدهید؟
میثم دفترچه یادداشتی داشت که تمام هزینههای منزل و محل کار خود را جداگانه داخل آن مینوشت. حتی مبالغ بسیار ناچیز محل کار را در کیف دیگری میگذاشت. وی همیشه من را از تمام حسابهای مالی خود آگاه میکرد. گویا نمیخواست مدیون کسی بماند.
ادامه دارد...
۷۱۱