سومین سالروز شهادت «عمار بهمنی»؛

دوست داشتم مرگم را خودم انتخاب کنم/ شهیدی که قرار بود داماد شود

«عمار بهمنی» ممکن بود در دوران کودکی بر اثر ابتلا به یک بیماری نادر، جان خود را از دست دهد، اما تقدیر برای او این‌گونه رقم خورد که در نبرد با ترویست‌های تکفیری و در راه دفاع از حرم اهل بیت (ع) به شهادت برسد.
کد خبر: ۳۴۱۶۰۱
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۱:۳۲ - 13April 2019

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس به نقل از میزان، امروز شنبه ۲۴ فروردین، سومین سالروز شهادت شهید مدافع حرم «عمار بهمنی» در سوریه است؛ شهیدی که در هنگام شهادت ۳۱ سال داشت و مادرش قصد داشت پس از بازگشت از سوریه، او را داماد کند.

شهید بهمنی که اواخر اسفند سال ۱۳۹۴ به صورت داوطلبانه برای مبارزه علیه تروریست‌های تکفیری عازم سوریه شده بود، حدود یک ماه بعد در روز ۲۴ فروردین سال ۱۳۹۵ در راه دفاع از حرم اهل بیت (ع) با گلوله‌ای که از سوی تکفیری‌ها به سر وی اصابت کرد، در منطقه حلب سوریه به شهادت رسید.

پیکر این شهید مدافع حرم که دو روز بعد وارد میهن اسلامی ما شد، پس از تشییع باشکوه در شهرک شهید محلاتی تهران، در زادگاه خود یعنی شهرستان فسا استان فارس به خاک سپرده شد.

«عمار بهمنی» ممکن بود در دوران کودکی بر اثر ابتلا به یک بیماری نادر، جان خود را از دست دهد، اما تقدیر برای او اینگونه رقم خورد که در نبرد با ترویست‌های تکفیری و در راه دفاع از حرم اهل بیت (ع) به شهادت برسد.

در بخشی از وصیت‌نامه شهید بهمنی آمده است: از مادرم می‌خواهم که خبر شهادت من را شنید هرگز از پدرم دلخور نباشد که رضایت داد در این راه قدم بردارم. چون میل خودم بود و خیلی دوست داشتم مرگم را خودم انتخاب کنم و چه مرگی بهتر و بالاتر از شهادت و جهاد در راه حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، از پدرم و مادرم عاجزانه می‌خواهم که مرا حلالم کنند و دعایم کنند... پدر و مادر و خانواده عزیزم؛ اگر خبر شهادت من را شنیدید صبور باشید و بر من گریه نکنید و بر حسین (ع) و حضرت زینب (س) و اهل بیت و مصیبت هایشان گریه کنید، بنده جان ناقابلی در راه اسلام داده‌ام، اما حسین (ع) نه تنها جان خود بلکه تمام اهل بیتش را فدای دین و جهاد در راه خدا کرد. دعا کنید و شاد باشید که خداوند پسرتان عمار را انتخاب کرده و خوشحال و سربلند باشید.

کتاب «قرعه‌ای از آسمان» گوشه‌های از خاطرات خانواده، نزدیکان و همرزمان شهید مدافع حرم «عمار بهمنی» را روایت می‌کند. در بخشی از این کتاب به نقل از یکی از همرزمان شهید بهمنی آمده است: «مهاجمان از جبهه النصره در نزدیکی ما یک خمپاره زدند که موجش ما را گرفت. چند ساعتی گذشت تا اینکه از بچه‌ها خبر گرفتم و پرسیدم؛ نیرو‌های ما کدام سمت هستند؟ جانشین گردان گفت؛ «عمار فلان جا افتاده!» به سرعت دویدم جایی که عمار بود. بالای سرش که رسیدم، دیدم غرق در خون است و صورتش زخمی است. ترکش به قسمت گیجگاهش اصابت کرده بود و صورت خونینش محل دقیق برخورد ترکش را نشان نمی‌داد».

انتهای پیام/ 112

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار