معرفی کتاب/

«این بی‌بی بزرگوار»

کد خبر: ۳۴۳۰۸۳
تاریخ انتشار: ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۲:۱۴ - 26April 2019

«این بی‌بی بزرگوار»به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، کتاب «این بی‌بی بزرگوار» نوشته «سعید عاکف» مروری است کوتاه بر زندگی شهید «عباس کریمی» به روایت «زهرا منصف» همسر شهید. این کتاب بخشی از مجموعه «هاجر در انتظار» بوده که در 62 صفحه تالیف و تدوین شده است.

در ابتدای این کتاب آمده است:

«شهید حاج عباس کریمی، یک نظامی تمام عیار بود شنیدن اسمش، لرزه بر اندام از افسران رژیم بعث می‌انداخت. بعضی از آنها وقتی اسیر می شدند، خیلی دوست داشتند این فرمانده - از نگاه خودشان - اعجوبه و خشن را از نزدیک ببینند و می‌دیدند؛ این دیدار کافی بود فقط چند دقیقه باشد؛ همین چند دقیقه، نگاه آنها را به کلی عوض می‌کرد.

هر کس که برای یک بار هم حاج عباس کریمی را دیده باشد به افت و مهربانی و سعه صدر و شهادت می دهد. حتی برخی از عناصر کلیدی ضد انقلاب به این خصوصیت احتراق کرده‌اند. همان‌هایی که حاج عباس با مدد گرفتن از نیروی ایمان و شجاعت خودش آنها را به آغوش ایران و اسلام بازگرداند.

بسیاری از دشت‌ها و کوه‌های سر به فلک کشیده کردستان شاهد پیاده روی‌های شبانه روزی و طاقت فرسای حاج عباس بوده‌اند.

او اعتقاد داشت که خیلی از این عناصر ضد انقلاب نمی‌دانند حرف حساب ما چیست و برای همین از جانش مایه می‌گذاشت و می‌رفت بین آنها نفوذ می‌کرد. حرف حسابش را به آنها می‌زد و هیچ وقت هم نشد که از این سفر‌های پرخاطره دست خالی برگردد.

کتاب حاضر به بخش‌هایی از زندگی خانوادگی این شهید بزرگوار از نگاه همسرش می‌پردازد.»

قسمتی از متن کتاب:

«به حاج احمد متوسلیان فکر می‌کرد و به حاج همت و به اینکه مسئولیت اطلاعات عملیات تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) به عهده‌اش است. حال و روزش شده بود مثل حال و روز یک پرنده گرفتار توی قفس. پایش اگر خوب می‌شد یک روز هم نمی‌ماند کاشان، ولی تو دارتر از این حرف‌ها بود که بگذارد از احساسش باخبر شود حتی اگر آن کس مادرش باشد. مادر وقتی از خواستگاری برگشت روی پایش بند نبود. باشد با آب و تاب شروع کرده بود به تعریف کردن از دختر. ظاهراً نگاهش به او بود ولی دلش جای دیگری بود، هنوز ماجرا را جدی نگرفته بود. از نگاهش می‌شد به راحتی، حس و حال بی‌تفاوتی را حدس زد.

این بی‌تفاوتی تا وقتی بود که ما در لابه‌لای حرفاش اسم دختر و گفت. عباس همین که کلمه زهرا را شنید، تکان خورد. خیر شد به مادر. جور خاصی پرسید:

گفتی اسمش چی بود؟

مادر گفت: زهرا.

عباس یک آن احساس کرد آن حالت قبضی که به خاطر دوری از جبهه گرفتار شده بود تمام شد. احساس کرد تمام درهای بسته آسمان به رویش باز شده‌اند.»

«این بی‌بی بزرگوار» در 62 صفحه به قلم «سعید عاکف» تالیف و توسط انتشارات «ملک اعظم» در دو هزار و 200 نسخه منتشر شده است.

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار