بخشی از وصیتنامه شهید «ابوالقاسم رنجبر»؛

تحمل دیدن شهدا و زخمی‌ها را نداشتم

شهید دوران دفاع مقدس در قسمتی از وصیتنامه خود نوشته است: من نمی‌توانستم به خود بقبولانم که برادرانم در مرز‌ها شهید شوند و من هر روز شاهد این باشم که فلان تعداد شهید و یا فلان تعداد زخمی شده‌اند.
کد خبر: ۳۴۴۰۶۳
تاریخ انتشار: ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۰:۱۳ - 30April 2019

تحمل دیدن شهدا و زخمی‌ها را نداشتم/ خوشحال باشید که شهادت حد نهائی تکامل من استبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «ابوالقاسم رنجبر» متولد یکم فروردین ماه سال 1341 بود که به عنوان نیروی داوطلب بسیجی در نوجوانی برای دفاع از کشور به جبهه‌های جنگ رفت و در 29 فروردین ماه سال 62 در فکه به شهادت رسید و پیکرش در گلزار شهدای امامزاده محمد به خاک سپرده شد. در ادامه قسمتی از وصیتنامه شهید را می‌خوانید.

یکی از ویژگی‌های انقلاب اسلامی ایران نقش حساس شهادت در پیروزی و تداوم آن است و این همان بعدی است که تاکنون برای ابرقدرت‌ها و دشمنان اسلام ما مجهول مانده است و آنان با جهان بینی مادی خود برای همیشه از شناخت واقعیت جهان آن عاجزند.

شهادت میراث ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعین و اولیاء خدا است که به امت مسلمان رسیده و برای انسان مرحله‌ای از فوز كمال وجود دارد که بدون شهادت امکان رسیدن به آن نیست و با دادن جان عزیز خود در راه خدا در حقیقت خود را در افقی وسیع از جلوه های نامحدود نور حق مشاهده می‌کند و خود دیگران را بدین وسیله از ظلمات خارج می‌سازد و با این شهود عینی دارای چنان درجه‌ای از حیات خواهد شد که دیگر مرگ ندارد و در محضر حق از همه‌ی نعمت‌ها و کمالات بهره‌مند خواهد شد.

در این موقعیت حساس که عاشورای حسین بار دیگر در ایران زنده شد و نشان داد حسینی‌ها هنوز هستند و تا حکومت الله را در سراسر جهان برقرار نسازند به پیکار علیه افراد ادامه می‌دهند و من بر حسب رسالت و مسوولیتی که حس نموده بودم در راه الله و برای پاسداری و حراست از انقلاب بزرگ اسلامی به رهبری روح خدا خمینی کبیر که خون بهای چندین هزار شهید و مجروح است به جبهه آمدم و به جنگ علیه ضد خدا پرداختم.

ما گام نهادن در این مسیر خدایی را یک فریضه می‌دانیم و در این راه اگر دشمن را شکست دهیم پیروزیم و اگر به ظاهر شکست بخوریم و کشته شویم پیروزیم بهر حال این مایه شکرگزاری پروردگار و افتخار برای من و شماست که در این راه به درجه شهادت می‌رسیم. شهادت، شربتی است که هر کس توان آن را ندارد که بنوشد مگر اینکه خود را از تمام قید و بند ظاهری اعم از مال و جان خود رها سازد و در راه حق علیه باطل فدا کند. بله این راه، راه سعادت و راه پیروزی است.

سخنی با پدر و مادر عزیز و گرامیم

پدر و مادر عزیزم از اینکه حس می‌کردم در مکانی راحت قرار بگیرم و در سنگر نباشم غمگین بودم، من نمی‌توانستم به خود بقبولانم که برادران خودم در مرزها شهید شوند و من هر روز شاهد این باشم که فلان تعداد شهید و یا فلان تعداد زخمی شده‌اند. پدر و مادر داغدارم، چگونه می‌توانستم مشاهده کنم که هر روز عده‌ای از بهترین جوانان ما کشته می‌شوند و من به کارهای روزمره مشغول باشم، می‌دانم که از دست دادن من شاید سنگین باشد ولی مگر غم از دست دادن حسين (ع) بر فاطمه زهرا سنگین نبود؟ مگر آنها نبودند که کشته شدند تا دین اسلام پا بر جا باشد. من هم به نوبه خود از آقا و سرورم حسین (ع) درس مبارزه و جهاد و درس شهادت را یاد گرفتم. من آموختم که زندگی مادی نکبت بار است و نباید منتظر باشم که مرگ ما را فرا گیرد بلکه ما باید سراغ مرگ برویم، مگر انسان یک دفعه بیشتر می‌میرد پس چه بهتر که آن یک دفعه هم در راه خدا باشد.

ای مادر جان گریه نکن، بخند و خوشحال باش زیرا در راه هدف مقدس گام برداشته و جان باخته‌ام و امیدوارم که برای از دست دادن من غصه و افسوس نخورید که شهادت حد نهائی تکامل یک انسان است و آماده از دست دادن بقیه فرزندان خود در راه خدا باشید.

ای برادران عزیزم، پیوسته در راه اعتلای اسلام عزیز کوشا و تمامی فرامین امام را به جان و دل پذیرا باشید که زمان حسين (ع) است و ایام عاشورا، هوشیار باشید و غیر اسلام و قرآن به چیز دیگری فکر نکنید هر چه خیر و صلاح انسان است در این کتاب نهفته است و شما نیز سعی کنید که دین خدا را ترویج نمایید و در این راه از بذل جان و مال خویش دریغ نفرمایید.

ای خواهران عزیزم می‌‎دانم که شما رنج فراوانی در طول زندگانی کشیده‌اید عفت و پاکدامنی را سر لوحه زندگی خودتان قرار دهید و همیشه فاطمه وار زندگی و مبارزه کنید و پیام شهیدان راه خدا را به گوش جهانیان برسانید و به راه به ادامه دهید.

سخنی با منافقین و ضد انقلابیون

شما ای منافقین خلق که پس از پیروزی انقلاب فقط اسم و شهرت و نام به عنوان کیش شخصیت به یدک ‌می‌کشید، از شما می‌پرسم آیا برای رضای خدا شب برای این خلق پاسداری کرده‌اید. به عنوان یک برادر دلم برای یک مشت جوان پاک و صادق که رهبران آنها را منحرف می‌کنند می‌سوزد. ای برادر و خواهر مسلمان تاکی واگن قطار می‌خواهی باشی به خود آی که خود انسان مستقل و با اراده‌ای هستی.

در خاتمه‌ی وصیت نامه‌ام این نکته را یادآور می‌شوم که این دعایی که همیشه امت حزب الله آن را سر می‌دهند فراموش نشود. خدایا خدایا تو را به جان مهدی تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا. رزمندگان اسلام را پیروزشان بگردان.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها