مسیح کردستان-۱۷/ بخش اول/ روایت سید مهدی حسینی؛

ماجرای روزی که بروجردی به جای یک سرباز نگهبانی داد

همرزم شهید بروجردی گفت: روزی شهید بروجردی برای دیدار با شهید کاوه به پادگان رفته بود که در پادگان به سربازی برخورد کرد، سرباز بدون اینکه بروجردی را بشناسد به او دستور داد برای نگهبانی به برجک برود.
کد خبر: ۳۴۶۹۳۵
تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۰:۳۳ - 20May 2019

ماجرای روزی که بروجردی به جای یک سرباز نگهبانی دادگروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: «سید مهدی حسینی» از دوستان شهید محمد بروجردی است که زمان مسوولیت این شهید در پادگان ولی عصر (عج) با وی آشنا شد. وی از اولین نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که شاهد تلاش‌های شهید بروجردی و دوستانش برای تشکل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سازماندهی نیروها برای مبارزه با ضد انقلاب در کردستان بوده است.

به مناسبت ایام سالگرد شهادت «محمد بروجردی» معروف به مسیح کردستان، با سید مهدی حسینی به گفت‌وگو نشستیم تا خاطرات وی از دوران همراهی‌اش با شهید بروجردی را بشنویم. در ادامه بخش اول این مصاحبه آمده است.

از زمان اعتراضات مردم علیه حکومت پهلوی تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 در جریان انقلاب بودم و با تاسیس کمیته انقلاب اسلامی در کنار برادرم که از زندانیان سیاسی و از دوستان شهید شاه آبادی بود به این نهاد پیوستم. بعد از چند ماه که زمزمه های تشکیل سپاه پاسداران شکل گرفت آقای شاه آبادی من را به پادگان ولی عصر (عج) معرفی کرد و من در اردیبهشت سال 58 وارد این پادگان شدم.

چون در پادگان کار خاصی وجود نداشت بیشتر به کار نگهبانی مشغول بودم. واحدی به نام عملیات سپاه پاسداران وجود داشت که مسوول آن فردی به نام ابوشریف، مسوول جذب نیروهای سپاه بود و بروجردی نیز از طریق ابوشریف به پادگان آمد.

آشنایی با بروجردی

محمد از مسوولان پادگان ولی عصر (عج) از آن تیپ‌های جذابی بود که من را به خودش جذب کرد چهره زیبا و موهای پری داشت که ژولیدگی موهایش او را جذاب‌تر می‌کرد. همیشه با یک دفتر توی دستش وارد پادگان می‌شد و جایش در واحد عملیات گوشه دفتر کنار پنجره بود. معمولا او را زمانی که وارد پادگان می شد می دیدم.

رفتار بروجردی در برخورد با یک نفوذی ساواک

روزی در حال نگهبانی بودم که دیدم یکی از مسوولین اعزام نیرو وارد پادگان شد، پشت بندش شهید بروجردی پشت یک وانت داخل پادگان آمد و پرسید آقای فلانی را ندیدی؟ گفتم چرا همین الان از این طرف رفت و به سمتی که مسوول اعزام رفته بود اشاره کردم. چند دقیقه بعد بروجردی پشت همان وانت برگشت در حالی که مسوول اعزام در کنارش در حال فحاشی بود. خیلی تعجب کردم که چه اتفاقی افتاده این آدم آرام اینطور به بروجردی پرخاش می‌کند، بعدا بروجردی برایم تعریف کرد که این فرد از ساواکی‌های زمان شاه بود که به عنوان نفوذی وارد سپاه پاسداران شد.

سازماندهی نیروها برای آرام کردن کشور

ارتباط من با شهید بروجردی در پادگان بیشتر شد. بعد هم به محمد ماموریتی دادند تا نیروهایی که در پادگان هستند و نیروهایی که برای ماموریت به شهرستان رفته‌اند را سازماندهی کند. فکر می‌کنم اصلا با همین هدف ابوشریف، بروجردی را از اوین به پادگان ولی عصر (عج) آورد. در آن برهه شرایط کشور بحرانی بود و همه شهرها حالت شورشی داشتند، هدف از سازماندهی نیروها نیز آرام کردن اوضاع متشنج شهرها بود، البته بین ابوشریف و شهید بروجردی اختلاف اندکی در نحوه سازماندهی وجود داشت، مثلا ابوشریف معتقد بود جوان‌ها را آموزش دهیم و به مرزها بفرستیم تا با ضد انقلاب درگیر شوند اما بروجردی این اعتقاد را نداشت و نگاهش این بود که ما نیروی دولت مستقر داریم و گروه‌های چریکی برای این کار مناسب نیست، باید یک سیستم نظامی درست داشته باشیم. لذا بروجردی نیروهایی که به شهرستان‌ها رفته بودند و نامشان هم ثبت نشده بود را در قالب سه گردان سازماندهی کرد. فرمی داشت برای تشکیل این گردان‌ها که به من و یکی از دوستان سپرد تا این فرم‌ها را پر کنیم.

چنان این کار موفق بود که هنوز اثرش را می‌بینیم. تا سال 61 این گردان ها در همه ماموریت‌ها حضور داشتند. بعد از این که تیپ 27 محمد رسول الله (ص) و 10 سیدالشهدا تشکیل شد کادر آن از همین گردان ها تامین شد.

عنصر مبارزاتی به تمام معنا

محمد یک عنصر مبارز انقلاب به تمام معنا بود. یکی از بنیانگذاران و شخصیت‌های محوری سپاه پاسداران که در زمان ورود امام به کشور مسوولیت امنیت ایشان را از فرودگاه تا محل استقرار برعهده داشت. زمانی که امام در مدرسه علوی مستقر شد یکی از عناصر حفظ امنیت امام بود. در قم هم مسوول پیگیری حفاظت ایشان شد و نیروهای ویژه‌ای را به قم فرستاد. در درگیری‌های 22 بهمن مرتب ایشان درگیر بود. در پاکسازی بسیاری از مراکزی که مقاومت نشان می‌دادند و تسلیم نیروهای انقلابی نمی‌شدند بروجردی نقش تاثیرگذاری داشت. اتکای شهید مهدی عراقی از افراد مورد اعتماد امام به بروجردی بود. ایشان به آیت الله مطهری پیشنهاد حفاظت از جان امام توسط محمد را داد و شهید بروجردی هم موافقت کرد. دورانی که محمد مسوول تامین امنیت امام بود من او را نمی‌شناختم اما بعدها تصاویری از او را در حالی که پشت ماشین امام نشسته بود دیدم.

نگهبانی شهید بروجردی از برجک به دستور یک سرباز

تیپ ویژه شهدا به فرماندهی کاوه تشکیل شده بود. روزی محمد برای دیدار با کاوه به پادگان رفت، زمانی که به پادگان رسید یکی از نگهبان‌های برجک‌ که پستش را رها کرده و خوابیده بود، تا محمد را در پادگان می‌بیند به او دستور می‌دهد برود بالای برجک و نگهبانی دهد، بروجردی هم بدون اینکه حرفی بزند و بگوید فرمانده است چند ساعتی بالای برجک رفت و نگهبانی داد. یکی که شهید بروجردی را می‌شناخت ماجرا را به کاوه گزارش داد و کاوه هم با آن سرباز برخورد کرد. برای بروجردی مقام و مسوولیت مهم نبود بلکه ماموریت مهم بود.

یکی از مهمترین خصوصیاتش روحیه آرامش بود که هم برای من و هم برای همه جذاب بود. اگر کاری انجام می‌داد سر و صدا نمی‌کرد. بسیار خوش برخورد بود. با آدم سطح پایین و سطح بالا برخوردش یک‌جور بود. پست و مقام روی شخصیتش تاثیر نداشت، انسان خودساخته‌ای بود که با پست و مقام روحیه‌اش تغییر نمی‌کرد. اگر مقام سرلشکری هم به او می‌دادند همین رفتار را داشت.

ادامه دارد...
141

نظر شما
پربیننده ها