روایتی از جنگ تن‌به‌تن جوان‌ترین شهید «بروجرد»

داغی شعله‌پوش اسلحه‌ دشمن را روی پیشانی‌ام حس کردم، ماشه را چکاند ولی خشابش خالی بود. در حال تعویض خشاب بود که مغزش متلاشی شد و به هوا پاشید لحظه‌ای بعد جنازه‌اش روی من افتاد. به هر زحمتی بود جنازه را از خودم دور کردم. متوجه شدم «علی» نیروی عراقی را هدف گرفته است.
کد خبر: ۳۵۱۳۳۸
تاریخ انتشار: ۰۲ تير ۱۳۹۸ - ۱۲:۳۹ - 23June 2019

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس به نقل از «ایسنا»، «جعفر کماسی» از جانبازان دوران هشت سال دفاع مقدس و برادر شهید «علی کماسی» روایت می‌کند: برادرم «علی» متولد مهرماه سال ۵۱ بود. با آغاز جنگ تحمیلی او هم دوست داشت همچون سایر جوانان در جنگ علیه دشمن بعثی حضور داشته باشد؛ اما به دلیل سن کم با حضورش در جبهه موافقت نمی‌کنند. در نهایت برای آن‌که بتواند به جبهه بیاید شناسنامه‌اش را دست‌کاری می‌کند. «علی» کوچک‌ترین شهید دوران دفاع مقدس در «بروجرد» است.

«علی» در روز ۲۸ مهرماه سال ۱۳۶۷ در منطقه «قمیش» عراق به شهادت رسید. یکی از همرزمانش به نام «منصور شهبازی» در رابطه با آخرین دقایق زندگی برادرم می‌گوید: «در منطقه‌ای که ما حضور داشتیم درگیری تن‌به‌تن شده بود. پسرخاله‌ام در درگیری با دشمن به شهادت رسیده بود. برای همین اسلحه را پشت کتفم انداختم و دستم را خالی کردم تا با پیکر او پرش کنم که به عقب منتقل شود.

سرم را بالا آوردم دیدم یک عراقی جلویم ظاهر شد، تا آمدم اسلحه را بردارم، یک گلوله به پایم شلیک کرد. روی زمین افتادم به سمتم آمد و پایش را روی سینه‌ام گذاشت و مجدد گلوله دیگری به دستم شلیک کرد. چند لحظه بعد داغی شعله پوش اسلحه‌اش را روی پیشانی‌ام حس کردم، ماشه را چکاند ولی خشابش خالی بود. در حال تعویض خشاب بود که مغزش متلاشی شد و به هوا پاشید لحظه‌ای بعد جنازه‌اش روی من افتاد. به هر زحمتی بود جنازه را از خودم دور کردم. متوجه شدم «علی» نیروی عراقی را هدف گرفته است.

«علی» بعد از آن، چهار پنج نفر از نیروهای عراقی اطراف‌مان را با دو سه عدد نارنجکی که همراهش بود از پا در آورد. باهمان جثه کوچک ١٥ساله‌اش دست من را گرفت و پشت یک تخته سنگ کشیدم. خیالش از من که راحت شد تیربار را برداشت و بلند شد. پیاپی شلیک می‌کرد و بارانی از آتش گلوله را سمت عراقی‌ها گشوده بود؛ اما چند لحظه بعد تمام بدنش پر از گلوله شد، آخرین گلوله به پیشانی‌اش اصابت کرد و افتاد.

روایتی از جنگ تن‌به‌تن جوان‌ترین شهید «بروجرد»

این آخرین تصویر از آن لحظات است. پس از آن بی‌هوش شدم و وقتی چشمانم را باز کردم درون آمبولانس بودم. پرسیدم: «علی و پسر خاله‌ام کجان؟؟» جواب دادند که به دلیل هجوم نیروهای بعثی، پیکر «علی» و پسرخاله‌ات همان جا باقی مانده است.

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار