سیاستمداری مجاهد و نترس

شهید سید فخرالدین رحیمی سیاستمداری مجاهد و نترس بود به‌طوری‌که بیش از 250 برگ سند محرمانه از فعالیت‌های آشکار وی در ساواک ثبت‌شده بود و صلابت و اقتدار او در برابر شکنجه‌های آنان سبب شد که رژیم شاهنشاهی لحظه‌ای از مبارزاتش غافل نباشد و ساواک و نیروهای نظامی شاه سعی می‌کردند ارتباط وی را با مردم قطع کنند.
کد خبر: ۳۵۲۱۵۱
تاریخ انتشار: ۰۸ تير ۱۳۹۸ - ۱۱:۲۶ - 29June 2019

سیاستمداری مجاهد و نترس

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از خرم‌آباد، تلاش و مجاهدت برای حفظ  و ترویج ارزش‌های ناب اسلامی سابقه‌ای به بلندای 14 قرن دارد. زیرا با طلوع انوار دین مبین اسلام، دشمنی‌ها و کینه توزی ها نسبت به این دین از طرف کسانی که منافع  دنیوی خود را در خطر می‌دیدند، آغاز شد و در طی تاریخ همواره جبهه حق و باطل در مقابل هم قرار داشته اند، از این میان علما و روحانیونی که بی‌محابا، در برابر دسیسه‌های فرومایگان دنیاطلب ایستاده اند، جایگاه ویژه ای دارند.

روحانیونی که آموزه‌های حسیینی‌شان از کنج حجره‌ها به درون سنگرها و میادین نبرد نفوذ کرد تا جایی که شوق کربلایی شدن قاموس زندگی شان را درنوردید و برای  به کرسی نشاندن حق و حقیقت از ارزشمندترین هدیه خداوند به خود که جان پاکشان بود گذشتند. شهید سید فخرالدین رحیمی بزرگمردی از خطه لرستان نمونه بارزی از این مجاهدان نستوه است که علم و عمل را  با چاشنی حماسه درهم آمیخت. که در ذیل خلاصه ای از زندگینامه و خاطراتی در خصوص وی آمده است:

از تولد تا شهادت

سید فخرالدین رحیمی در سال 1323 در خرم آباد به دنیا آمد. محیط رو حانی و معنوی خانواده، سید فخرالدین را در مسیر پویایی آموزه‌های عالی دینی قرار داد. پس از پایان تحصیلات متوسطه در سال 1339 راهی حوزه علمیه قم شد و کارهای سیاسی - اجتماعی و مبارزاتی خود را در سن 17 - 18 سالگی قبل از واقعه تاریخی و انقلاب آفرین 15 خرداد شروع کرد.

صدور غیابی حکم اعدام توسط مزدوران شاهنشاهی در نیمه 1357، تحمل شکنجه، تبعید و مبارزات پیدا و پنهان رحیمی علیه رژیم منحوس اراده او را در حرکت انقلابی مستحکمتر می کرد. شهید بعد از پیروزی انقلاب در کنار سایر رجال سیاسی و انقلابی اهداف متعالی بنیانگذار کبیر انقلاب را در اوج اخلاص و ایثار تبیین و ترویج کرده و از این رو در سنگر مجلس شورای اسلامی با حمایت مردم منشأ خیر و برکت برای حوزه انتخابیه و اقشار مختلف مردم شد.

سرانجام بعد از عمری مجاهدت و پافشاری بر اصول اصیل اسلامی و انقلابی توسط ایادی کفر در هفتم تیر 1360 همراه با سالار شهیدان انقلاب اسلامی، شهید مظلوم بهشتی و یارانش به آرزوی دیرینه‌اش، یعنی شهادت رسید.

شهید رحیمی در خاطره مقام معظم رهبری

در سال 56 زمانی که من در ایرانشهر در تبعید بودم، شهید سیدفخرالدین رحیمی هم در آنجا تبعید بود. من او را نمی‌شناختم اما او مرا می شناخت. پس از چند ماه رژیم تصمیم گرفت تا مجموع تبعیدی های ایرانشهر را به جاهای دیگر پراکنده کند. او را به اقلید فارس و مرا به جیرفت فرستادند و در آن شب دیجور که دژخیمان رژیم می‌آمدند تا ما را پراکنده کنند چند جمله شهید رحیمی  به آنها گفت که ترس بر پیکر آنان افکند. وی گفت: در این زمان شما با اولاد پیامبر و رسول خدا این چنین رفتار می کنید، اما بدانید خانه ظلم پا بر جا نیست، دیر یا زود از میان خواهید رفت.

در برابر این پیشگویی صادقانه شهید رحیمی، دژخیمان ترسیده و حتی جواب هم به شهید ندادند. من که شاهد این صحنه بودم با خودم گفتم سیدی از لرستان مبارز و مجاهد یعنی این.

اسارت ارث اجدادی ماست

حجت الاسلام و المسلمین «محمدمهدی روشن» در خاطرات خویش آورده است: هنگام ابلاغ حکم تبعید شهید رحیمی جمله ای از ایشان شنیدم که هنوز بعد از سال‌ها در جان من ظرافت آن جمله نهفته است. ایشان به مأمورینی که آمده بودند حکم تبعید را ابلاغ کنند، گفت: «اسارت و زندانی ارثی است که از اجداد طاهرینمان به ما رسیده است همین شهامت و شجاعتی که شهید رحیمی مأمورین ساواک را در زندان تحت تأثیر قرار داد.»

فخر لرستان

شهید سید فخرالدین رحیمی در تمام طول انقلاب در صف مبارزان نهضت امام راحل قرار داشت و در مقابل تهدیدات دشمنان ترسی به دل راه نمی‌داد و شجاعانه در برابر ظلم و ستم ایستادگی می‌کرد و به جهت دیانت و شجاعتی که داشت به «فخر لرستان» شهرت یافت و با درایت و تیزبینی در برابر توطئه‌های دشمنان هوشیار و مقاوم بود و چنان ترسی در دل دشمن انداخته بود که ساواک و نیروهای نظامی شاه به‌ شدت او را تحت کنترل داشتند.

شهید فخرالدین سیاستمداری مجاهد و نترس بود به‌طوری‌که بیش از 250 برگ سند محرمانه از فعالیت‌های آشکار وی در ساواک ثبت‌شده بود و صلابت و اقتدار او در برابر شکنجه‌های آنان سبب شد که رژیم شاهنشاهی لحظه‌ای از مبارزاتش غافل نباشد و ساواک و نیروهای نظامی شاه سعی می‌کردند ارتباط وی را با مردم قطع کنند.

عاشق شهادت

فرزند  شهید «سیدفخرالدین رحیمی» در خاطراتش آورده است: زمانی که کودکی بیش نبودم نیمه شب با فریادها و صداهای گوشخراش بیدار شدم. طبق معمول ساواک به منزل ما حمله کرده بود. با دیدن پدر که او را دست بسته بردند، به گریه افتادم. در آن لحظه پدر تفکر خویش و هدفش را به من گوشزد کرد که من نیز چون جدم موسی بن جعفر (ع) در بند می شوم و مشقات را تحمل می کنم.

روز قبل از شهادت، شهید روز نامه ای در دست داشت به شوخی گفت: «آیا می‌خواهید خبری را برایتان بخوانم و شروع به خواندن کرد: «اطلاعیه شهادت سیدفخرالدین رحیمی می‌باشد و ...» من از این اطلاعیه یکه خوردم و با اعتراض بچه گانه ای او را از ادامه کلام باز داشتم.

این لباس روزی به تنم غرق در خون می‌شود

مادر شهید «علیرضا حیدریان»  نقل کرده است؛ علی رضا در عروسی اش به مولا علی (ع) اقتدا کرد. او بدون هیچ گونه تجملاتی مراسم را بر گذار کرد. آن شب مهمانان هر کدام یکی پس از دیگری می‌آمدند و تبریک می‌گفتند در این میان حضرت حجت الاسلام و المسلمین سید فخرالدین رحیمی نیز تشرفت داشتند.

وقت نماز مغرب و عشا فرا رسید حاج آقا رحیمی آماده‌ی اقامه‌ی نماز جماعت شده بودند که علی رضا به حاج آقا گفت: سید این لباس زیبا به تن شما می‌آید حاج آقا رحیمی فرمودند: فرزندم این لباس روزی به تنم غرق به خون می‌شود. آن شب گذشت و پس از گذشت سه روز دفتر حزب جمهوری توسط منافقین کور دل منفجر شد و شهید رحیمی به خیل شهدا پیوست.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار