هشت خاطره کوتاه از سیره رضوی شهدای خراسانی؛

شهدایی که بعد از شهادت به آرزویشان رسیدند

همرزم شهید «محمد ارغیانی» در خاطرات خود آورده است: شهید با دوست همرزمش که اهل شیراز بود، تصمیم گرفتند، پس از پایان مأموریت با هم به زیارت امام رضا (ع) در مشهد و شاهچراغ در شیراز بروند. هر دو نفر قبل از رفتن به مرخصی در «سوسنگرد» شهید شدند. هنگام انتقال پیکر‌های مطهر این شهدا به زادگاهشان، پیکر شهید «ارغیانی» به اشتباه به «شیراز» و پیکر همرزمش هم به «مشهد» منتقل شد.
کد خبر: ۳۵۳۵۸۹
تاریخ انتشار: ۲۸ تير ۱۳۹۸ - ۰۲:۴۰ - 19July 2019

به گزارش خبرنگار دفاع‌­پرس از مشهد، از روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی تا پایان آن، حرم مطهر رضوی برای رزمندگان خراسانی نقطه ثقل بود. رزمندگان خطه خورشید با حضور در حرم حضرت رضا (ع) از آن حضرت اذن می­‌گرفتند و در قالب فرستادگان رضا رهسپار جبه‌های حق علیه باطل می­‌شدند.

پیکر مطهر رزمندگان خراسانی نیز که به فیض شهادت نائل می‌­آمدند بعد از تشییع، در حرم حضرت ثامن الحجج (ع) طواف داده می‌شدند و آخرین وداع صورت می­‌گرفت و برای خاکسپاری به گلزار شهدای بهشت رضا، خواجه ربیع و یا شهرستان­‌ها منتقل می ­شدند.

رزمندگان خراسانی در جبهه‌­های غرب و جنوب به دلیل همین تقرب و همجواری با حضرت رضا (ع) از محبوبیت خاصی برخوردار بودند و در مرخصی­‌هایی­ که به مشهد می‌­آمدند حامل پیغام رزمندگان دیگر استان­‌های کشورمان به «غریب‌­الغربا» بودند.  

به مناسبت فرارسیدن سالروز ولادت حضرت علی­‌ ابن موسی‌­الرضا(ع) به خاطرات کوتاهی از شهدای استان اشاره خواهیم داشت که نشان از دلدادگی آنها به امام رئوف دارد.

حريم حرم

راوی: «سید غلامرضا حسینی» همرزم سردار شهید «محمدمهدی خادم الشریعه»

برای تشرف به حرم و زيارت حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) برنامه داشت. هفته‌ای 2 نوبت به حرم مشرف می‌شد. اگر خارج از اين برنامه عازم حرم می‌شد متوجه می­‌شديم كه مشكلی دارد و برای تسكين روحی و كسب آرامش به حرم پناه برده است.

گاهی با او به حرم می‌رفتم. نزديك بارگاه حضرت رضا (ع) كه می‌رسيد چهره‌اش باز می‌شد و من از نزديك تحول روحی او را می ديدم.

خاكسار درگاه رضوی بود

راوی: «عبدالله امینی» همرزم سردار شهید «سیدعلی حسینی»

زيارت كردنش مثل ديدار عاشق با معشوق بود. خيلی از روی اخلاص و عشق و عاميانه زيارت می‌كرد. بارها با «سيدعلی» به حرم حضرت رضا (ع) مشرف شدم.

وقتی وارد حرم می‌شد با اينكه وضو داشت برای تبرك با گرد و غبار فرش‌های حرم تيمم می‌كرد. در مقابل ضريح می‌ايستاد عارفانه و با سوز و گذار گريه می‌كرد. او حتماً می‌بايست خود را به ضريح مطهر می‌رساند و آن را می‌بوسيد. وقتی از حرم بيرون می‌آمد در يكی از رواق‌ها دو ركعت نماز به روح اموات هديه می‌‍‌‌‌كرد.

زيارت كردن و حالاتش در حريم رضوی برايم عجيب بود. وقتی با او به زيارت امام رضا (ع) می‌رفتم كاملاً سبك می‌شدم.

اجازه پرواز

راوی: همسر شهيد «عبدالرسول خردادی»

برای رفتن به جبهه توانست رضايت پدرش را جلب كند سپس احساس كرد به امضای ديگری نياز دارد و آن صاحب اصلی امام رضا (ع) بود. با عشق و علاقه‌ای خاص راهی مشهد شد.

از كوی طلاب تا حرم مطهر را با پاي پياده و بدون كفش طی كرد تا به اين صورت از تاخيری كه در زيارت آقا داشته عذرخواهی كند و از درگاه امام رئوف برای پرواز ملكوتيش كسب اجازه کند.

شما را به امام رضا(ع) سپردم

راوی: همسر سردار شهید «عبدالحسین برونسی»

زينب آخرین فرزندم که 20روزه شد شهید برونسی گفت ديگر نمی‌توانم بمانم و بايد به جبهه برگردم. شب تمام بچه‌ها را به حرم برد. يكی يكی را دور حرم چرخاند. نوبت به زينب كه رسيد او را بغل كرد و دور ضريح می‌چرخاند و اشك می‌ريخت و با امام رضا (ع) صحبت می‌كرد.

وقتی از حرم بر می­‌گشتيم گفت: «بچه‌ها را دست كسی سپردم كه اگر سرشان را هم زير سنگ كنند نمی‌میرند. هر وقت كاری داشتيد پيش امام رضا(ع) برويد. من سفارش شما را به امام رضا(ع) كردم.»

يا امام رضا(ع) راضی هستم

راوی: مادر سردار شهید «حسن آقاسی­‌زاده»

در تشييع جنازه شهيد «رضوی» با حسن شركت كرده بوديم. او گفت: «مادر ببين چه جمعيتی آمده‌اند، حالا راستش را بگو، از همه اينها گذشته اين مُردن و تشييع را می‌پسندی يا این كه چهار نفر زير تابوت را بگیرند و به طرف حرم امام هشتم (ع) ببرند.» گفتم: «معلوم است اين بهتر است.»

حسن در ادامه گفت: «تازه اين ظاهرش است. در آن دنيا می‌دانی شهيد چه درجه و مقامی دارد؟ شما را به همين حضرت رضا(ع) از من راضی باش و رضایت خود را به زبان جاری کن تا من شهيد بشوم.»

گفتم: «نه مادر، هيچ مادری نمی‌تواند اين را بر زبانش جاری كند كه الهی بچه‌ام شهيد بشود.»

او در پاسخ گفت: «من آرزوی شهادت دارم، اگر راضی باشی می‌دانی چقدر اجر داری؟ شما در ثواب من شريك خواهی بود. خلاصه آنقدر اصرار کرد تا دست آخر گريه‌ام گرفت و همين طور كه روبروی حضرت رضا (ع) بودم، با حضرت نجوا کردم که يا امام رضا راضی هستم به رضای خدا.» بعد از اين ماجرا مدت زيادی طول نكشيد كه حسن به آرزويش رسيد.  

 زيارت

راوی: همرزم شهید «محمد ارغیانی»

شهيد با دوست همرزمش كه اهل شيراز بود، تصميم گرفتند، پس از پايان مأموريت با هم به زيارت امام رضا(ع) در مشهد و شاهچراغ در شيراز بروند. هر دو نفر قبل از رفتن به مرخصی در «سوسنگرد» شهيد شدند. هنگام انتقال پيكرهای مطهر این شهدا به زادگاهشان، پیکر شهيد «ارغيانی» به اشتباه به «شيراز» و پیکر همرزمش هم به «مشهد» منتقل شد.                     

سلام آخر

راوی: «خلیل آهنی» همرزم شهید «کاظم خائف»

خائف روی تپه زخمی شده بود. كنارشم رفتم تا او را بلند كنم. در همین بین کاظم گفت: «برو و من را اينجا تنها بگذار.»

من در پاسخ گفتم: «می‌خواهم تو را به بهداری منتقل کنم!»

او در جواب پاسخ داد: «آقا در مقابل من نشسته‌اند!»

شهید در حالی که «السلام عليك يا علی­‌ابن موسی رضا(ع)!» را آرام زمزمه می‌كرد به سوی معبودش شتافت.

پیمانی که در حرم رضوی بسته شد

راوی: همسر سردار شهید «خلیل نیازمند»

همه مراسم عروسی‌مان همان عقدی بود كه در حرم امام رضا(ع) خوانده شد. او فرمانده كاشمر بود و من مسئول بسيج خواهران كوهسرخ بودم.

خليل مدت‌ها در حرم ايستاده بود و زيارت می‌خواند و اشك می‌ريخت. تماشايش می‌كردم. متواضع و خاشع بود. بعد از زیارت با هم رفتيم دو تا حلقه خريديم. برگشتيم حرم حلقه‌­ها را داخل ضريح انداختيم و به سپاه كاشمر برگشتيم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار