به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، تاریخ هشت ساله جنگ تحمیلی مملو از داستانهایی است که هنوز به تصویر کشیده نشده و بر صحنه نمایش جان نگرفتهاند. نوجوانانی در این برهه حساس از تاریخ جان شیرین خود را فدا کردند که بسیاری از عرفا به حالشان غبطه میخورند و مهمتر اینکه امام راحل یکی از همین نوجوانان را رهبر خویش و همه مردم انقلابی دانستهاند.
در شرایطی ذهن کودکان و نوجوانان ما از «اسپایدرمن»، «لاکپشتهای نینجا» و بسیاری از کاراکترهای تحمیلی غرب انباشته شده که قهرمانان شهید نوجوان دفاع مقدس به فراموشی سپرده شدهاند و تنها در معدود کتابهای دفاع مقدس و یادمانهای راهیان نور به آنها توجه مختصری میشود.
مگر شهید «بهنام محمدی» چه شاهکار دیگری باید انجام میداد که او را به عنوان قهرمان بپذیریم؟ در روزهای آتش و خون که بسیاری از مردان عافیتطلب، از دور نظارهگر جانفشانیها و ایثارگریهای جوانان بودند، نوجوانان بسیاری با دست بردن در شناسنامه خود و رها کردن دنیای شیرین نوجوانی خود را به خط مقدم جبهه میرساندند تا از کیان کشور و حیثت ایران اسلامی دفاع کنند.
چگونه با داشتن چنین قهرمانانی سینماگر ایرانی با تفاخر به ساخت آثار نازل کمدی و آثار سیاهنمای اجتماعی به طمع جوایز رنگارنگ غرب مباهات میکند؟ سینماگری به بهانه امکانات، شرایط سخت تولید، نبود زیرساختها، اکران، پخش و... به سمت سینمای دفاع مقدس و ضریب دادن قهرمانان نوجوان نمیروند، بیشتر از آنکه صدقنیت داشته باشند، ترس آن دارند که به «فیلمساز حاکمیت» متهم شوند. غافل از اینکه «فیلمساز حاکمیت» بودن بیشتر از آنکه اسباب شرمندگی باشد مایه افتخار است.
مگر همه شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و مدافعان حرم خود را سرباز حاکمیت نمیدانند و حتی با شکسته نفسی خود را در حدی نمیدانند که سرباز حاکمیت باشند. این حاکمیت در فردیت کسی خلاصه نمیشود، حاکمیت همان نظام اسلامی مقدسی است که بعد از ۱۴ قرن و به سایه کشاندن حکومت رسولالله (ص) در صدر اسلام، درخشیدن گرفته است و اگر هنرمندی نمیخواهد بخشی از این امت واحده باشد به خویش ستم کرده است.
نوجوانان ما نیازمند شناخت قهرمانی هستند که آنها را در برابر هجمههای فرهنگی غرب واکسینه کند. اگر اصحاب فرهنگ و هنر این قهرمانان را از نوجوانان دریغ کنند در آینده نمیتوانند پاسخگوی رخوت و کاهلی خویش باشند. نامهایی که در ادامه میآید اسامی معدودی از خیل قهرمانان نوجوان شهید دفاع مقدس است که باید به همسالان خود معرفی شوند.
«بهنام محمدیراد» که در بهمن ۱۳۴۵ متولد شد دلاوریهای خویش را در بحبوحه روزهای نخستین جنگ در ذهن مردم خرمشهر ماندگار کرده است. زمانی که خرمشهر زیر آتش گلوله و خمپاره دشمن میسوخت، بهنام محمدیراد برای حفظ شهر از شر دشمنان بعثی از جان مایه گذاشت تا جایی که بر اثر ترکش خمپاره در ۲۸ آبان ۱۳۵۹ به شهادت رسید. مادر این شهید میگوید: «بهنام در ایام جنگ میگفت: مادر دلم میخواهد بروم پیش امام حسین (ع) و بدانم که بود. او به من کاغذی داد که داخل آن درباره غسل شهادت نوشته بود که مرا غسل شهادت بده، تو هم از خرمشهر برو، اینجا نمان میترسم عراقیها اسیرت کنند».
«سعید طوقانی» یکی دیگر از شهدایی است که در سن ۱۵ سالگی در فکه به شهادت رسید. این نوجوان شهید، باستانی کاری بود که در عملیات «بدر» به فیض شهادت نائل شد و پیکر مطهرش پس از ۱۳ سال به کشور بازگشت.
شروع جنگ تحمیلی، اول حسرتهای سعید بود. نمیتوانست ببیند که برادران بزرگترش علی، محمد و حمید به جبهه بروند و او در خانه باشد. مجروحیت علی و به دنبال آن، مفقود شدن محمد در عملیات والفجر یک در بهار سال ۶۲، تصمیم سعید را برای این که جای برادرانش را در جبهه پر کند، دوچندان کرد. در قسمتی از کتاب «جاودانه ها» آمده است: «سعید با اصرار فراوان توانست همراه پدرش و گروهی از ورزشکاران باستانی برای اجرای ورزش برای رزمندگان اسلام، راهی جبهه شود؛ ولی به خوبی میدانست این رفتن تنها بهانهای است برای حضور در صفوف رزمندگان و بس.
در بازگشت از جبهه اگرچه جسمش به خانه بازگشت و ظاهرا در کلاس درس بود، اما روحش در جبهه جا مانده بود و همان شد که آنقدر اصرار ورزید و با دستکاری شناسنامه خود و بالا بردن سنش، توانست در بهار ۱۳۶۳ راهی جبههها شود. سعید با حضور در پادگان دو کوهه، به همراه شهید «عباس دائمالحضور» توانست رزمندگان را به ورزش باستانی جذب کند و با بهرهگیری از کمترین امکانات، زورخانهای نیز در اردوگاه برپا کند که بعد از شهادت او نیز ورزش باستانی در جبههها از جایگاه ویژهای برخوردار شد.»
خواهر شهید تعریف کرده است: یک روز سعید به منزلمان آمد. به او گفتم: جدی جدی میخواهی بروی؟ من میترسم اتفاقی برایت بیافتد. سعید گفت: ناراحت نباش. من آنجا سقا هستم و فقط آب به دست رزمندهها میدهم. بعد دو تا کتاب که همراهش آورده بود (چهل حدیث و تربیت کودک) را به من داد و گفت: این کتابها را بخوان و در تربیت فرزندانت از آن استفاده کن.»
«علی جرایه» اهل «سرابباغ آبدانان» نوجوانی از خطه استان لرستان بود که کمتر نامی از وی شنیده شده است و این سالها اول اسفند مهمانان ویژهای از سراسر کشور به زیارت مزار مطهرش میروند. علی کلاس اول راهنمایی بود که با شدت گرفتن جنگ تحمیلی، تصمیمش را گرفت. هرجوری بود خودش را به گردان ۵۰۵ محرم، تیپ ۱۱ امیرالمومنین (ع) رساند و راهی جبهه شد. اول اسفند سال ۱۳۶۲ و در جریان عملیات والفجر ۵ در منطقه عملیاتی مهران از ناحیه سر مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و به شهادت رسید.
«محمدحسین ذوالفقاری» بدون شک از قهرمانان نوجوانی است که هر نوجوان دیگری آرزو دارد جای او باشد، قهرمانی که میتواند به یک شخصیت سینمایی بینظیر تبدیل شود. شاید قدش به اندازه سلاحی بود که در دست میگرفت، اما مهارتش در تیراندازی، از او یک تکتیرانداز قابل ساخته بود. محمدحسین ذوالفقاری ۱۰ فروردین ۱۳۴۸ در «شهیدیه» میبد به دنیا آمد. با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، با کسب رضایت والدین برای گذراندن دوره آموزش نظامی به پادگان رفت. محمدحسین با اصرار زیاد در ۲۳ مهر ۱۳۶۰ به جبهه اعزام شد و ۱۸ آذر همان سال خبر شهادت برادرش در منطقه لالهزار بستان را شنید. محمدحسین، تکتیرانداز گردان عاشورا بود که ۲۸ دی سال ۱۳۶۰، وقتی فقط ۱۲ سالش بود به دلیل اصابت ترکش، به شهادت رسید.
«احمد دانشی» شهید ۱۶ ساله کرمانی اصرار فراوانی برای رفتن به جنگ داشت. هر چه مادرش به او میگفت: تو جثه کوچکی داری، گوشش بدهکار نبود. بالاخره مجوز اعزام به جبهه را گرفت، اما نمیدانستند با چه ترفندی این کار را کرده است! بعدها متوجه شدند که در شناسنامهاش دست برده است. به دلیل زخمی شدنش مرخصی آمده بود، بخیههای زخمش نه تنها خوب نشده بودند بلکه چرکی هم شده بودند. هر چه کردند که از رفتن دوبارهاش جلوگیری کنند نشد که نشد.
پدرش میگوید: «او را به ترمینال رساندم. موقع خداحافظی رو به من گفت: بابا این بار من شهید میشوم، خواهش میکنم فعلا به مادر چیزی نگویید. اشکم را درآورد. به او گفتم: این حرفها را نزن انشاالله به سلامت برمیگردی. رفت و در کربلای ۴ در حالی که بیسیم بر پشت داشت، بر اثر اصابت خمپاره به قایق، به قعر آب رفت و جسدش مفقود شد.»
این پنج شهید نوجوان تنها بخشی از خیل عظیم نوجوانان شهیدی هستند که به تاسی از حضرت عبدالله بن حسن (ع) و اقتدا به حضرت قاسم (ع) و برای تبعیت از امر ولی فقیه در حالی که ظاهرا تکلیفی بر عهده نداشتند راهی جبههها شدند و غریبانه و مظلومانه به خاک افتادند و با گذشت سه دهه از پایان جنگ تحمیلی هنوز تصویری از آنها چنان که باید بر پرده سینما نقش نبسته است.
در روزهایی که هیات انتخاب سی و دومین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان کار خود را آغاز کردهاند فرصت مناسبی است برای مرور تاریخ دفاع مقدس و شناخت نوجوانانی که حتی قدشان از سلاحی که بدست میگرفتند بلندتر نبود. بیتوجهی به این قهرمانان ظلم مضاعفی است در حق این شهیدان و نوجوانان امروزی که نیازمند و مشتاق دیدن آنها روی پرده نقرهای سینما هستند.
انتهای پیام/ 161