«نشانی» برای شناسایی پیکر شهید

شهید«حسین رضایی» یک ساعت مچی داشت که آن را به من هدیه داده بود اما چند روز بعد آن را از من گرفت و گفت: «بعد از شهادتم پیکرم در منطقه خواهد ماند و شما با این ساعت مرا شناسایی خواهید کرد.»
کد خبر: ۳۵۶۳۶۱
تاریخ انتشار: ۲۱ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۲:۴۰ - 12August 2019

بعد از شهادتم پیکرم در منطقه خواهد ماند و شما با این ساعت مرا شناسایی خواهید کرد

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از خرم آباد، شهید زیباترین واژاه ای است که بهشت را بهشت می‌کند. شهدا یا علی گویان عشق را آغاز کردند و کوله بار دلدادگی و مقاومت را بستند و برای رسیدن و پرکشیدن از دوست داشتنی ترین داشته های شان گذشتند.

شهدایی که قبل از عروج بوسه برخاک زدند  و  برای رسیدن به معبود سر از پا نشناختند. همان گنجینه های تمام ناشدنی که در جبهه طواف دل کردند و شیطان نفس را سنگسار ایثار و مردانگی خود نمودند.

و اکنون ماییم و ارزش‌های به جای مانده از بزرگ‌مردانی  که حماسه آفرینی‌هایشان زینت بخش برگ برگ تاریخ دفاع مقدس است. مرور خاطرات و زندگینامه شهدا  گامیست در راه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت که در این راستا  مختصری از زندگینامه، خاطرات و وصیت نامه شهید «حسین رضایی» در ادامه می آید.

خلاصه ای از زندگینامه

سردار شهید پاسدار «حسین رضائی» در 8 اسفند 1332 در روستای «افرینه» از توابع شهر «معمولان» به دنیا آمد. از آنجا که گویا از ازل مقرر شده بود این نوزاد عاشق و دلباخته و فدائی راه سرخ و خونین اربابش اباعبدالله الحسین (ع) خواهد شد، پدر و مادر نام زیبای «حسین»  را برای او برگزیدند.

در دوران جنگ تحمیلی از طرف سپاه در مناطق جنگی حاضر شد  و آخرین مسئولیت‌های وی، فرمانده مخابرات، فرمانده گروهان از ارکان گردان شهدا، فرمانده حفاظت اطلاعات تیپ شهید بروجردی، فرمانده مهندسی تیپ زرهی 72 محرم بود تا اینکه در 27 خرداد 1367 به شهادت رسید.

ایفای نقش درتظاهرات ضدرژیم طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی

«حسین» در عنفوان نوجوانی و جوانی و طی مراحل تحصيل  و درس خواندن  به كار و فعاليت كشاورزی مشغول بود و دوشادوش پدر برای امرار معاش خانواده كار و تلاش و زحمت می كشيد و قبل از پيروزی انقلاب اسلامی به همراهی برخی از جوانان روستا از جمله پسرعموی شهيدش «اميدعلی محمودوند» بارها به شهر «خرم آباد» رفته و در تظاهرات عليه رژيم پهلوی نقش عمده‌ای ايفا و در نشر ارزش‌های امام و انقلاب به عنوان يك نيروی فعال انقلابی و ولايتمدار فعاليت‌های زيادی بويژه در سطح روستا انجام می داد.

پیوند ازدواج با خانواده ای از جنس حامیان امام و انقلاب

«حسین» در تاريخ 25/9/1353 بنا به توصيه پدر با دختر عمويش كه از خانواده ای مذهبی بودند و اين خانواده نيز بعداً در طول جنگ تحميلی دو شهيد را تقديم اسلام و انقلاب كرده بود اقدام به ازدواج کرد كه  ماحصل اين ازدواج يك دختر و 5 پسر بود.

پوشیدن خلعت معنوی سبز سپاه پاسداران

«حسین رضایی» باتوجه به روحيه معنوی و طبع بالا و بصيرتی كه در مكتب جهاد و شهادت آموخته بود در تاريخ 10 آبان 61 به عضويت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نائل آمد و در جرگه پشتيبانان و مدافعان سبزپوش ولايت و نظام مقدس جمهوری اسلامی قرار گرفت.

در طول خدمت خود مسئوليت‌های زيادی را در سپاه پاسداران به عهده گرفت از جمله مسئوليت مخابرات گردان شهدا شهرستان پلدختر و فرمانده گروهان ارکان شهدا، مسئوليت تيم حفاظتی امام جمعه وقت پلدختر حجت الاسلام ايمانی، مشاركت و حضور فعال در سطح مناطق شهری و روستايی و تشكيل جلسات مختلف فرهنگی و اجتماعی بنا به وظايفی كه از دفتر امام جمعه و از طريق ناحيه مقاومت بسيج سپاه شهرستان به وی محول گرديده بود.

شهيد حسين رضايی بارها و بارها در طول 8 سال جنگ تحميلی از مناطق جنگی واقع در ارتفاعات آذربايجان غربی تا كردستان و كرمانشاه و خوزستان حضوری فعال داشته و بسیاری از رزمندگان اسلام به خوبی او را می شناختند.

وی چندين بار تا مرز شهادت رسيد از جمله درجبهه‌های غرب كشور، در كردستان و حتی در مقر سپاه پاسداران در شهر پلدختر كه مورد بمباران هوايی رژيم بعثی عراق قرار گرفت و به مقام والای جانبازی 25 درصد نایل شد.

عطش حسین برای شهادت و آمادگی همیشگی اوبرای رسیدن به مقام قرب الهی

«شهید حسین رضایی»  همواره شهادت را مايه افتخار وآرزوی ديرينه خود می‌دانست و بنا به اظهارات همرزمانش هميشه قبل از هر عملياتی غسل شهادت می كرد و در اوج سختیهای عمليات‌ها هرگز طبع شوخ خود را جهت روحيه دادن به دوستان و همرزمانش رها نكرد.

در يكی از خاطراتی كه برای همرزمانش كه از دوستان و هم ولايتی های خودش نيز بودند تعريف می‌كند عنوان می دارد كه شب خواب ديدم همسرم صاحب فرزند پسری شده و خانه اش نورانيت خاصی گرفته است به نحوی كه تمامی اهالی روستا از اين نورانيت به منزل وی می روند اما تنها كسی كه به منزل نرفته است خود ايشان بود. در طی این خواب از دوستان و اقوامی كه همرزمش بودند در كردستان می خواهد وقتی به روستا برگشتند احوالی از همسر باردارش بپرسند و خبرسلامتی اش را برايش بياورند اما آنهايی كه به روستا می آيند متوجه خواب صادقانه شهيد می شوند و همسرش دارای فرزند پسری بنام «مجتبی» می شود اما پس ازمدت كوتاهی و بی خبر از حال همسر و فرزندش در عملياتی كه گردان شهدا تيپ 57 حضرت ابوالفضل (ع) استان لرستان در منطقه قميش «ماووت» كردستان درتاريخ 27 خرداد 1367 انجام می دهد به درجه رفيع شهادت نائل و به دليل اينكه ارتفاعات محل شهادت آنها در دست رژيم بعثی عراق قرار گرفته بود جنازه شهيد بعد از سه سال در سال 1370 بدست خانواده رسيد و اكنون مزار وی در گلزار شهدای روستا زيارتگاه عاشقان ولايت و شهادت است.

چندین بار در قرعه کشی شهادت «حسین» برنده شد و ما بازنده

 «همت علی گنجی» از همرزمان شهید در خاطرات خود آورده است: به همراه شهید والا مقام حسین رضایی در خردادسال 67 در مقر سدبوکان بودیم، ایشان مسئول مادر مخابرات گردان شهداء «پلدختر» بودند حقیر به همراه دو نفراز برادران سرباز دریک چادربودیم شبی که فردای آنروزبنا شده بود به منطقه عملیاتی «قمیش» اعزام شویم درچادر نشسته بودیم و بحث شدکه قرعه بکشیم ببینیم کی شهیدوکی مجروح می‌شودکه هربار اسم «حسین» درمی‌آمد آن شب صبح شد بعد ازاذان صبح با آقای «رضایی» رفتیم حمام لشکرکه کمی بامقرگردان فاصله داشت بعدازاستحمام آمدیم کنار رودخانه که آب بسیار تمیزی داشت و از سد بوکان می‌آمد .

خوب یادم هست دوتایی داشتیم لباس‌هایمان را می‌شستیم که دیدم آقای «رضایی» با لحن خاصی ضمن پرت دادن زیر پیراهنی سفیدش، گفت: «من که دیگر برنمی‌گردم برای چه بشویمش» بعد که باهم داشتیم رو به چادر می‌رفتیم گفتم: «قضیه برنگشتن چیه؟»  گفت: «فلانی دیشب خواب دیدم خدا نوزاد پسری به من داده و مردم دسته دسته می‌آمدند منزل ما و من در صف ایستاده ام و به آنها خوش امد می‌گویم این به این معناست که حتما شهید می‌شوم».

شهید«حسین رضایی» یک ساعت  مچی داشت که آن را به من هدیه داده بود اما چند روز بعد «آن را از من گرفت وگفت: «بعد از شهادتم پیکرم  در منطقه خواهد ماند و شما با این ساعت مرا شناسایی خواهید کرد.» بعد از خداحافظی  من به مرخصی آمدم و بعد از آن شهید رضایی در پاتک تیپ 57 حضرت ابوالفضل (ع) لرستان در منطقه «ماووت» عراق  به درجه رفیع شهادت نایل آمد و همان طور که خودش گفته بود پیکرش در منطقه باقی  ماند  و 3 سال بعد  وقتی  برای شناسایی  پیکر شهدا به منطقه رفته بودیم با همان ساعت توانستیم  ایشان را شناسایی کنیم.

وصیت‌نامه شهید حسین رضایی

اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ.

خداوندا شفاعت حسین (ع) را درآن روز که بر تو وارد می‌شوم روزی ام فرما و مرا نزد خود با حسین(ع)و یاران حسین(ع) آنانکه جان‌هایشان را فدای حسین(ع)کردند به صداقت ثابت قدم بدار در مشكلات است كه انسان‌ها آزمایش می‌شوند. صبر پیشه كنید كه دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.

هر چه كه می‌كشیم و هر چه كه بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد .سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزی‌ها دارد .همه ما مكلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارسایی‌ها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی می‌جنگیم نه به قصد پیروزی تنها.

مطبوعات ما جنگ را درشت می‌نویسد، درست نمی‌نویسد. عرض سلام خدمت فرزند بزرگترم آقا «محمد»؛ امیدوارم  بدرگاه خداوند متعال که همیشه اوقات در کمال صحت و عین عافیت روزگاربوده باشید الحمدالله سلامتی حاصل و بدعاگویی شما مشغول می‌باشم.

شب گذشته خواب شهادتم رادیده ام ودراین عملیات شهید می‌شوم، یک نوارکاست ازحاج صادق آهنگران روی ضبط ماشین هست که خیلی آن را دوست دارم. وصیتم به شما این است که بعد ازشهادتم، این نوار کاست را ببری و درحجله ای که برایم برپامی کنند پخش کنی. در فکر من نباشید جایم خوب  است فعلا در سد بوکان هستیم. امیدوارم همگی اقوام و خویشاوندان در سلامت کامل باشند.

در ضمن خدمت پسر عزیزم «محمد رضایی».پس از تقدیم عرض سلام صمد و مصطفی و فریده و محسن را سلام برسانید.

با توجه به این اقوال از شما عزیزان و بازماندگانم (پدرم ، برادرانم و خواهرانم) تقاضامندم اگر کسانی ادعای طلب کردند استدعا می شود با کمال رضایت آن را بپردازید و از آنها برایم طلب بخشش وحلالیت کنید و بخواهید که برای من عاصی تا حد توان دعا کنند .  با سلام و درودی بی‌پایان بر پدر مهربانم که با کار‌های خودشان و نگهداری از این بنده حقیر توانستند من را به راه سعادت و نیکبختی رسانیده و امیدوارم که پدر و مادر گرامیم من را ببخشند و مرا حلال نمایند تا در تنهایی قبر کمک و یار من گردد و من از زحمات پدر مهربانم که با کار کردنش در دوران سخت زندگی برای من و برادران و خواهرانم کار کرد تا بتواند ما را در تمام اوقات زندگی در آسایش نگهدارد.

همچنین از زحمات مادر گرامیم که با شیر پاکش مرا به این سن و سال رسانید تا من بتوانم از آن به بعد در کارهایم موفق گردم و بعد از این مسائل صحبتی برای خواهرانم و برادرانم دارم. امیدوارم که برادرانم و سه خواهرم همیشه و در همه حال در سختی‌ها و مشقت‌ها پشتیبان خط امام باشند و از آن‌ها خواستارم که در زندگی روزمره خودشان به یاد خدا باشند که خدا همیشه نظاره‌گر اعمالشان می‌باشد و از دوستان و آشنایان به خصوص برادران مسجد محل سخنی دارم، سخنم بر این مبنا می‌باشد که به این زندگی بی‌ارزش دل نبندید، چون این زندگی زودگذر انسان را همیشه از راه بدر می‌کند پس چه بهتر همیشه در هر کاری با یاد و نام خدا روزگارتان را بگذارید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها