پیوند‌هایی که از زندگی امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) وام گرفته‌اند

شهدا عشق را با نگاه به زندگی حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) معنا کردند و زندگی زیبایی را ساختند که الگوی پیوند‌های ساده و عاشقانه است.
کد خبر: ۳۵۶۴۵۶
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۶:۰۸ - 03August 2019

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، اولین روز ذیحجه در تقویم‌ها به نام پیوند آسمانی حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا‌ (س) نام‌گذاری شده، روزی که خیلی‌ها آن را روز عشق حقیقی بهترین‌های خلق خدا می‌دانند، روزی نه فقط به نام عشق بلکه در باور بسیاری روز پیوند پاک‌ترین و والاترین انسان‌های هستی. در طول تاریخ کم نبودند انسان‌هایی که عشق‌شان شرح قصه‌ها شد و نامشان بر سر زبان‌ها افتاد، داستان‌های عاشقانه همیشه از جذاب‌ترین داستان‌های زمان خود بودند و هر دوره به فراخور فرهنگ و منطقه داستان‌های عاشقانه به نظم و نثر نوشته و سروده شده‌اند تا این پدیده بی‌مثال هستی را به یکی از زیباترین اتفاقات زندگی تبدیل کنند.

لفظ عشق با همه معنای واحدی که دارد پر است از تفاوت. همین معنای واحدی در فرهنگ‌ها و کشورهای مختلف معنای متفاوتی دارد و هرکس با نگاه و اندیشه خود به آن هویت می‌بخشد. عشق می‌تواند ابعاد و جایگاه مختلف داشته باشد، یکی آن را در محبت مادر و فرزندی می‌بیند و یکی در پیوند 2 انسان، یکی آن را تعمیم می‌دهد به دوست داشتن زندگی و یکی فراتر از آن عشق حقیقی را تنها در رسیدن به خدا می بیند و فنا شدن در او، دیگری آن را با ارزش‌ترین اتفاق می‌داند و فردی دیگر بی‌تفاوت از کنار آن می‌گذرد، هرچه هست این واژه زیبا در طول تاریخ با هزاران معنی بیان شده است.

زندگی‌هایی که از زندگی علی (ع) و زهرا (س) وام گرفته‌اند

تاریخ چند هزار ساله ایران را هم که ورق بزنید به انواع و اقسام عشق برمی‌خورید. از عشق‌های آتشین که در اساطیر و داستان‌های کهن آمده تا عشق‌های خدایی که در اشعار و نوشته‌های عرفا و درویشان حق بیان شده است. همه از یک چیز سخن دارند، عشق‌ها گاه به شور، شیرین و فرهاد می‌رسد که در ازای آن کوه سخت را به کندن وا می‌دارد و گاه چنان ساده اما عمیق می‌کند که انگار در پس زندگی‌های همه ما جریان دارد و قسمتی از روزمره ما شده است بدون آنکه با دقت به آن نگاه کنیم.

زندگی‌های چند دهه قبل را که مرور کنیم لابه لای آن عاشقانه‌هایی را می بینیم که اگرچه پر سوز و گداز نیستند و آوازه آن دهان به دهان و گوش به گوش بین مردم نچرخیده است اما پر از محبت و جاودانگیست. ازدواج‌های به ظاهر ساده و پیوندهای آسمانی بین 2 نفر که فراتر از همه قراردادهای عرفی و اجتماعی سرشار از معنویت و زیبایی‌های معنویست.

با نگاهی به زندگی شهدا می‌شود رد پای عشق‌های ساده را که وام گرفته از پیوند آسمانی حضرت علی (ع) و حضرت زهراست پیدا کرد. زندگی‌هایی که اولین خشت های آن با عشق به خدا بنا نهاده شده.

«منیژه ساغرچی» همسر شهید «ناصر کاظمی» روایت کرده است: آینه و شمعدان برنداشتم، فقط یک آیینه کوچک برای روشنایی، یک حلقه هزار تومانی برداشتم که مادرش گفت «اگه این رو بردارین باید یه انگشتر نگین دار هم بردارین» گفتم «چرا؟» گفت «ناصر گفته روی هرچی منیژه دست گذاشت شما چند برابرش را بردارین، برایش سنگ تمام بذارین.» گفتم «من یه دونه بیشتر برنمی‌دارم» هرچه من گفتم قبول نکردند بالاخره یک انگشتر برداشتم که نگینش برلیان و یاقوت کبود بود، دلم می‌خواست چون خودش خواسته زیباترین حلقه باشد، شد سه هزار تومان ولی بعد از آن دیگر سراغ چیزی نرفتم. وقتی ناصر خریدها را دید کلی پکر شد و به خواهرش گفت «مگه من نگفتم اینجوری خرید نکنین؟» چند رو بعد مادر برایشان پیغام داد که «به آقا ناصر بگین یه روز بیان باهم بریم خرید» نیامد، گفت «من خریدی ندارم، کت و شلوار است که من هیچ وقت نمی‌پوشم حلقه هم دستم نمی‌کنم، پس دیگه خرید نداریم»

«مهین پور سرپرست» همسر شهید «کمیل رضوان خواه» از ازدواجش اینطور تعریف کرد: «لباس دامادی‌اش همان لباس جبهه بود. البته نه لباس خودش که کمی کهنه شده بود، یک دست نوتر را از دوستش قرض گرفته بود. رسیدیم به مراسم حلقه. تا این جای کار حسن کلی شوخی می‌کرد و می‌خندید، اما به حلقه دادن که رسیدیم، خجالتش را هم دیدیم، آن هم چه خجالتی! وقتی حلقه‌ها را آوردند، می‌خواست همه را از اتاق بیرون کند تا حلقه را دستم کند. اصرار می‌کرد، اما هیچ کس بیرون نمی‌رفت. آخرش سرش را برگرداند آن طرف و آن قدر حجب و حیا به خرج داد تا حلقه را دستم کرد. همان لحظه مادرش هم دلسوزانه خجالت پسرش را جدی گرفت و گفت «پسرجان اگه نمی‌تونی بده من دست عروس گلم بندازم».

«طیبه دُرری سرولایتی» همسر شهید «نورعلی شوشتری» درباره شروع زندگی‌اش این‌طور می‌گوید: «تمام خرید زندگی ما شامل سه عدد پیش دستی، یک سماور کوچک، شش عدد استکان، یک دست قاشق و چنگال برنجی زردرنگ بود. هیچ چیز دیگری هم نداشتم، نه فرشی و نه حتی وسایل دیگر... یک قالیچه کوچک مادر شوهرم برای خودش بافته بود که وقتی دید فرش نداریم آن را داد به ما. در خانه پدری حنابندان را گرفتیم و با همان اثاث مختصر و ساده، زندگی مشترک‌مان را توی خانه پدر نورعلی شروع کردیم. یک اتاق پدر و مادر او زندگی می‌کردند و یک اتاق هم ما.»

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها