با صابران عاشق-۲۰ /امیر جواد محمدیان در گفت‌وگو با دفاع‌پرس:

هشت سال اسارت «حسین» در انفرادی/ رژیم بعث «لشگری» را برگ برنده خود می‌دانست

همرزم شهید حسین لشگری گفت: رژیم بعث گمان می‌کرد با وعده و وعید می‌تواند لشگری را راضی کند تا مقابل دوربین بیاید و بگوید که من ماموریت یافته بودم که خاک عراق را بمباران کنم. لشگری هشت سال در انفرادی ماند، ولی با آن‌ها همکاری نکرد.
کد خبر: ۳۵۷۳۴۵
تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۵ - 10August 2019

رژیم بعث لشکری را برگ برنده خود می‌دانست/ هشت سال اسارت در ویلاگروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: در میان نام‌های ماندگار تاریخ دفاع مقدس، نام شهید «حسین لشگری» ثبت شده است. او خلبانی شجاع و مؤمن بود که پس از تجاوز نیرو‌های عراقی به ایران، چند روز قبل از آغاز رسمی جنگ هنگام بمباران نیرو‌های دشمن که وارد کشورمان شده بودند، به اسارت درآمد. وی ۱۸ سال در زندان‌های بعثی مقاومت و ایستادگی کرد. پس از آزادی لقب «سیدالاسرا» را از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی دریافت کرد. وی سرانجام در ۱۹ مرداد ۸۸ به یاران شهیدش پیوست.

به مناسبت سالگرد شهادت حسین لشگری، خبرنگار ما به گفت‌وگو با امیر سرتیپ دوم جواد محمدیان از همرزمان این شهید بزرگوار پرداخت که در ادامه می‌خوانید.

شهید لشگری لیدر بود

من، امیر مشیری و شهید لشگری در دانشکده خلبانی هم دوره بودیم. به خاطر دارم که در تهران برای آموزش، ما را به پادگان قلعه‌مرغی می‌بردند. ما از دانشکده تا پادگان با اتوبوس می‌رفتیم. شهید لشگری همیشه اولین صندلی یا کنار راننده می‌نشست تا حواسش به همه بچه‌ها باشد که مشکلی برایشان پیش نیاد. از همان اول هم شهید لشگری لیدر بود.

هشت سال اسارت در یک ویلا

شهید لشگری از جمله نخستین کسانی بود که به مقابله با دشمن برخاست. وقتی نیرو‌های بعثی وارد خاک کشور‌مان شدند، وی مواضع آن‌ها در داخل خاک خودمان مورد هدف قرار می‌داد. در یکی از این عملیات‌ها، هواپیمای وی مورد هدف دشمن قرار گرفت و وی اجکت کرد. بر اثر این سانحه، وی اسیر شد.

رژیم بعث نام حسین لشگری را در صلیب سرخ ثبت نکرد. لشگری تا ۱۰ سال در کنار دیگر خلبانان اسیر نگهداری می‌شد، اما هشت سال باقی نحوه نگهداری از وی متفاوت بود.

وقتی لشگری وارد کشور شد، به دیدنش رفتم. از او پرسیدم که چرا مثل باقی اسرا لاغراندام و جای شکنجه بر بدنت نیست. او گفت که در هشت سال باقی اسارتش، رژیم بعث رفتار دیگری با وی داشته است.

او را به خانه ویلایی برده بودند و می‌گفتند که ما از تو مراقبت می‌کنیم تا ایران تو را نکشد. رژیم بعث گمان می‌کرد با وعده و وعید و دروغ‌هایی همچون اینکه ایران می‌خواهد تو را بکشد و یا خانواده‌ات از ایران رفته‌اند، می‌تواند لشگری را راضی کند تا مقابل دوربین بیاید و بگوید که من ماموریت یافته بودم که خاک عراق را بمباران کنم. این جمله به این معنی است که ایران شروع کننده جنگ است. لشگری راضی شد که هشت سال انفرادی را بپذیرد، اما با آن‌ها همکاری نکند. به همین خاطر او را تا هشت سال دیگر نگه داشتند.

پسرش به او بابا نمی‌گفت

من و لشگری بعد از آزادی با هم همکار بودیم. یک هفته قبل از شهادتش، به دفترش رفتم و دیدم که صندلی را بهم چسبانده و در حال استراحت است. گفتم اگر خسته‌ای چرا به خانه نمی‌روی؟ گفت: «اگر اسیر بودی لذت دراز کردن پا را می‌فهمیدی.»

در حال صحبت بودیم که تلفنش زنگ زد، پشت تلفن پسرش بود. وقتی تلفن را قطع کرد، می‌خندید. گفت: «پسرم عادت نکرده است که به من بگوید بابا. به من آقای لشگری می‌گوید.»

انتهای پیام/ 131

نظر شما
پربیننده ها