«محمود باغبانی» پدر شهید مدافع حرم «هادی باغبانی»، در حاشیه ششمین یادواره این شهید والامقام که با سخنرانی سردار «سناییراد» در تهران برگزار شد، در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، در واکنش به اظهارات برخی افراد مبنی بر اینکه مدافعان حرم برای پول میروند و میجنگند، اظهار داشت: کسانی که میگویند مدافعان حرم برای پول میروند، بروند و فقط یک بند انگشت خود را بدهند و پول آن را بگیرند و برگردند، آیا حاضرند این کار را بکنند؟ چه کسی حاضر است که برای پول برود و جان خود را بدهد؟
وی به اهداف این شهید مستندساز برای اعزام به سوریه اشاره کرد و گفت: رسانههای غربی، آنچه که واقعیت است را درباره اسلام منتشر نمیکنند و هدف اصلی «هادی» از رفتن به سوریه، این بود که واقعیتهای جنگ سوریه را به تصویر بکشد و در سطح جهان منتشر کند و برای همه آشکار کند که در سوریه واقعا چه میگذرد.
پدر شهید مدافع حرم «هادی باغبانی»، با اشاره به خصوصیات اخلاقی و رفتاری فرزند شهید خود، تصریح کرد: «هادی» از همان کودکی ولایی بود؛ بهطوری که وقتی میخواست به کودکستان نیز برود، به مادر خود میگفت که عکس امام خمینی (ره) را به سینه من بچسبان؛ وگرنه نمیروم.
وی ادامه داد: فرزندم از هفت یا هشت سالگی مکبر مسجد و عضو بسیج بود و در هیئتهای مذهبی نیز حضور پیدا میکرد و در همین هیئتها مداحی هم میکرد.
«محمود باغبانی» با تأکید بر اینکه فرزندش بسیار به حلال و حرام مقید بود، گفت: بعد از شهادتش، همکارانش به ما گفتند که مواقعی در سرکار حاضر بود؛ اما ممکن بود تلفن شخصی یا کاری شخصی داشته باشد؛ لذا ساعتها و دقیقهها را جمع میکرد و وقتی که جمع آن هشت ساعت میشد، به مسئول خود میگفت که یا یک روز از حقوق من، یا اینکه یک روز از مرخصی من کم کن.
وی ادامه داد: «هادی» خوش اخلاق و خوش برخود بود و به نماز اول وقت و مسائل شرعی خود نظیر خمس و زکات و... بسیار اهمیت میداد.
پدر شهید مدافع حرم «هادی باغبانی» با اشاره به لحظه اعزام فرزند خود به سوریه، بیان داشت: زمانی که «هادی» میخواست به سوریه برود، من «کرمان» بودم که یک پیامک به من داد و گفت که میخواهم دوباره به سوریه بروم و خداحافظی کرد. تقریبا نوزدهم مرداد رفت و ۲۸ مرداد هم شهید شد.
وی در تشریح نحوه شنیدن خبر شهادت فرزند خود، گفت: وقتی «هادی» شهید شد من در کرمان بودم که برادرم با من تماس گرفت و گفت: «بیا به تهران»؛ اما اصل مطلب را به من نگفت؛ برای همین با «اسماعیل» فرزند دیگرم تماس گرفتم، که وی گفت: «ظاهرا برای هادی اتفاقی افتاده؛ اما نمیدانم که چه شده است»؛ لذا از کرمان حرکت کردم و وقتی صبح به تهران رسیدم، فهمیدم که «هادی» شهید شده است.
انتهای پیام/ 113