گفتگو با جانباز روشندل قدرات الله محمد خانی:

اگر جنگ صدها ماه هم طول می کشید می ماندم

در جبهه باید عاشق باشی تا بمانی باید چشم به روی تمام علایق و مادیات دنیوی ببندی تا بتوانی آنجا را زیبا ببینی و عشق، ایثارگری و فداکاری را با تمام وجود احساس کنی. آن وقت 97 ماه که سهل است، حاضری صدها ماه بمانی و حضور داشته باشی و از سرزمین و خاک خود دفاع کنی.
کد خبر: ۵۰۴۲
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۹۲ - ۰۹:۳۴ - 14November 2013

اگر جنگ صدها ماه هم طول می کشید می ماندم

خبرگزاری دفاع مقدس: جانباز روشندل قدرت الله محمدخانی یکی از یادگاران دوران دفاع مقدس است که حدود 97 ماه در جبهه های حق علیه باطل خدمت کرده و در عملیات های مختلفی چون فتح المبین، بیت المقدس (آزادی خرمشهر) ، والفجر مقدماتی، والفجر 8 (در منطقه فاو) و... که به تعبیر خودش حدود 23 بار از خط مقدم گذشته و به دشمن حمله کرده است. وی در این مسیر سبز افتخار 25 درصد جانبازی را دارد.

این جانباز روشندل در گفتگو با خبرنگار ما می گوید: در 13 فروردین 1321 در روستای آراسنج "بوئین زهرا" به دنیا آمدم. در همان کودکی از نعمت داشتن پدر محروم شدم. من درآن سال ها به سبب مشکلات زندگی، فقط توانستم تا سوم ابتدایی ادامه تحصیل بدهم تا اینکه در سال 41 به خدمت سربازی رفتم و پس از خدمت چند سالی در فروشگاه سپه کار کردم و همزمان در همان سال ها ادامه تحصیل دادم وششم ابتدایی را هم پشت سر گذاشتم.

به دلیل علاقه خاصی که به شغل پلیسی داشتم بعد از اخذ مدرک تحصیلی در سال 1347 به استخدام شهربانی در آمدم و به صورت درجه داری مشغول خدمت شدم. اما پس از آن در سال 50 پس از اخذ مدرک دیپلم بلافاصله در دانشگاه ملی (شهید بهشتی) در رشته دارو سازی پذیرفته و سرانجام در سال 53 موفق به اخذ مدرک کاردانی شدم. با توجه به نوع مدرکم و تخصصی که در زمینه مسائل دارویی و پزشکی پیدا کرده بودم . از آن زمان به بعد تقریبا بخش عمده خدمتم را در بهداری سپری کردم.

دارای یک خانواده جبهه ای و جهادی هستم که 3 فرزند دختر و دو پسر دارم. پسرانم از مجروحان جنگی بوده و دختران وهمسرم نیز در زمان جنگ از طریق پایگاه بسیج در پشت جبهه و در پشتیبانی رزمندگان اقدام های چشمگیری را انجام داده اند.

بنده که از جمله نخستین کارکنان عقیدتی سیاسی شهربانی سابق محسوب می شوم سه روز بعد از آغاز جنگ تحمیلی در سال 59 به طور داوطلبانه از شهربانی به جبهه رفته و تا دو سه ماه پس از پذیرش قطعنامه حضورم را ادامه دادم.

در طول این مدت دچار مجروحیت شیمیایی از ناحیه چشم واعصاب و روان شدم اما همچنان مشغول فعالیت های روز مره زندگی و نیز فعالیت های ورزشی هستم.

چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید

و اما از روز های جنگ و دلخوشی های ما رزمندگان هر چه بگویم کم گفته ام.

در جبهه باید عاشق باشی تا بمانی. باید چشم به روی تمام علایق ومادیات دنیوی ببندی تا بتوانی آنجا را زیبا ببینی وعشق، صفا، صمیمیت، یکدلی، ایثارگری و فداکاری را با تمام وجود احساس کنی. آن وقت 97 ماه که سهل است، حاضری صدها ماه بمانی و حضور داشته باشی و از سرزمین و خاک خود دفاع کنی.

اولین حضورم در جبهه درست زمانی بود که سه روز از آغاز جنگ گذشته بود، من به همراه عده ای دیگر از بچه های شهربانی به طور داوطلبانه به جبهه رفتیم. شش ماه بعد به خانه برگشتم برای من جبهه یک حال وهوای دیگری داشت هیچ گاه احساس ترس و دلتنگی نکردم چرا که در آنجا همه با دید عشق، ایثار، صبر واستقامت در کنار هم بودند و غریب بودن معنایی نداشت.

به جهت اینکه بیشتر اوقات در بهداری بودم و بعضی از درمان های سرپایی را انجام می دادم در جبهه به "آقای دکتر" معروف بودم.

 چون در بهداری بودم روزانه شاید ده ها پیکر پاک رزمندگان را می دیدم که آنجا می روند و یا در همانجا جان به جان آفرین تسلیم کرده ونفس های آخر را کشیده وشهید می شوند.بالغ بر 20 نفر از شهدا در میان دستانم جان دادند و همه موقع بستن چشمانشان فقط یک چیز از من می خواستند" امام وانقلاب را تنها نگذارید"

من با چشمان خود می دیدم کسانی که شهید می شوند خیلی کم سن بودند با این اوضاع واحوال چگونه می توانستم آنها را تنها بگذارم چگونه می توانستم به خواسته شهدایی که در آغوشم جان می دادند بی اعتنا باشم و امام و انقلابم را تنها بگذارم. البته اینها تنها بخش کوچکی از انگیزه ام برای ماندن بود هر چند که ما در درگاه قرب الهی، لیاقت همنشین شدن با شهدا را پیدا نکردیم.

جانباز روشندل قدرت الله محمدخانیکه بر اثر جراحات شیمیایی، بینایی یک چشمش را در جنگ از دست داده است چند سال پس از بازنشستگی در سال 72 بر اثر حادثه ای چشم دیگرش را نیز از دست داد و بدون اینکه این موضوع بر روحیه اش تاثیری گذاشته باشد همه کارهای روزمره را به خوبی انجام داده ودر کنار آن به فعالیت های ورزشی نیز مشغول است.

نظر شما
پربیننده ها