شناخت شخصیت بزرگ دکتر چمران در قالب الفاظ و عبارات نمی گنجد

دکتر چمران در تاریخ انقلاب اسلامی به عنوان الگو و نمونه ایمان و اعتقاد واقعی، پاکی نفس، فداکاری و مظلومیت شناخته می شود و به حق هم شایسته این القاب است.
کد خبر: ۵۴۵
تاریخ انتشار: ۰۱ تير ۱۳۹۲ - ۰۷:۵۹ - 22June 2013

شناخت شخصیت بزرگ دکتر چمران در قالب الفاظ و عبارات نمی گنجد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، انسان گاه گاهی خود را فراموش میکند، فراموش میکند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است، فراموش میکند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمیپاید، فراموش میکند که جسم مادی او نمیتواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت میکند، سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود، بی خبر از حقیقت تلخ و واقعیت های عینی وجود، به پیش میتازد و از هیچ ظلم وستم رو گردان نمیشود.


آری درد آدمی را به خود میآورد، حقیقت وجود او را به آدمی میفهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درک میکند و دست از غرور کبریایی برمیدارد، و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را میفهمد و به آن  توجه نمیکند تمامی این موارد تنها جزئی از خصوصیات کبریای شهید چمران است.


دکتر چمران در تاریخ انقلاب اسلامی به عنوان الگو و نمونه ایمان و اعتقاد واقعی، پاکی نفس، فداکاری و مظلومیت شناخته می شود و به حق هم شایسته این القاب است. شناخت شخصیت بزرگ دکتر چمران در قالب الفاظ و عبارات نمی گنجد. همچنان که بحث، بررسی و تحقیق بر افکار این بزرگ مرد نیز تنها خوشه چینی از درخت تنومند اعتقاد و علم و دانش اوست .


فرازی از نیایش های شهید چمران:


خدایا عذر می خواهم از اینکه در مقابل تو می ایستم و از خود سخن می گویم و خود را چیزی به حساب می آورم که تو را شکر کند و در مقابل تو بایستد و خود را طرف مقابل به حساب آورد! خدایا آنچه می گویم از قلبم می جوشد و از روحم لبریز می شود.


خدایا دل شکسته ام، زجر کشیده ام، ظلم زده ام، از همه چیز ناامید و از بازی سرنوشت مأیوسم، در مقابل آینده ای تیره و مبهم و تاریک فرو رفته ام، تنها ترا می شناسم ، تنها به سوی تو می آیم، تنها با تو راز و نیاز می کنم


من فریادم! که در سینه مجروح جبل عامل در خلال قرنها ظلم و ستم محفوظ شده ام


من ناله دلخراش یتیمان دل شکسته ام که درنیمه های شب از فرط گرسنگی بیدار می شوند و دست محبتی وجود ندارد که برای نوازش آنها را لمس کند، از سیاهی و تنهایی می ترسند


آغوش گرمی نیست که به آنها پناه بدهد. من آه صبحگاهم که از سینه پر سوز بیوه زنان سرچشمه می گیرم و همراه نسیم سحری به جستجوی قلبها و وجدانهای بیدار به هر سو می روم و آنقدر خسته می شوم که از پای می افتم


نا امید و مأیوس به قطره اشکی مبدل می شوم و به صورت شبنمی در دامن برگی سقوط می کنم
من اشک یتیمانم که دل شکسته در جستجوی پدر و مادر به هر سو می دوند، ولی هر چه بیشتر می دوند کمتر می یابند


وای به وقتی که یتیمی بگرید که آسمان به لرزه در می آید.


شنیدن چنین جملاتی از شهید چمران انسان را به کمی تامل وا می دارد تا شاید لحظه ای چنان درگیر افکار خود شویم، از خود بپرسیم آیا می شود راه این عزیزان را ادامه داد، آیا می توان قطره ای از اهداف و افکارشان را در این شلوغی ها پیدا کرد و به آن رسید یا لااقل راهی یافت تا ادامه دهنده ی راه آن ها شد!


دیگر سخنی با ما خاکیان نداشت  


سخنانش تمام شد، با همه  رزمندگان خداحافظی و دیده بوسی کرد، به همه سنگرها سرکشی نمود و در خط مقدم، در نزدیکترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیر مسلح دیده میشد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثهای جانکاه بودند که خمپارهها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپارههای صدامیان، یکی از نمونههای کامل انسانی که مایه مباهات خداوند است، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت، یکی از ارزشمندترین انسانهای انقلاب اسلامی و یکی از یاران با وفای امام خمینی(ره) به ملکوت اعلی پیوست.


ترکش خمپاره دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و ترکشهای دیگر صورت و سینه دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهره ملکوتی و متبسم و در عینحال متین و محکم و موقر آغشته به خاک و خونش، با آنکه عمیقاً سخنها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگاه نکرد. شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو کرده بود، حسین(ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین(ع) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملکوت اعلی، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار