گزارش دفاع پرس از شهدای محوری سال راهیان نور؛

لاله هایی از عراق تا مکه؛ 7 شهیدی که سال جدید مزین به نام آنها شد

شهیدان رقیه رضایی، شهید جهادگر خلیل پرویزی، شهید سردار حاج حسین همدانی، شهید حجت الاسلام عبدالکریم هاشمی نژاد، شهید هوشنگ وحید دستگردی، شهید محمد منتظر قائم و شهید خلبان سید علی اقبال دوگاهه از شهدایی محوری راهیان نور سال 96 هستند.
کد خبر: ۷۱۵۱۳
تاریخ انتشار: ۰۴ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۴ - 23February 2016

لاله هایی از عراق تا مکه؛ 7 شهیدی که سال جدید مزین به نام آنها شد

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، روز یکشنبه دوم اسفندماه بود که سردار ادیبی دبیر ستاد راهیان نور کشور در نشست خبری راهیان نور سال 95 از تمثال 7 شهید محوری راهیان نور رونمایی کرد.

این تمثال مزین به تصویر 7 تن از شهدای کشور شهیده رقیه رضایی، شهید جهادگر خلیل پرویزی، شهید سردار حاج حسین همدانی، شهید حجت الاسلام عبدالکریم هاشمی نژاد، شهید هوشنگ وحید دستگردی، شهید محمد منتظر قائم و شهید خلبان سید علی اقبال دوگاهه از شهدایی هستند که در ادامه به مختصری از زندگی این شهدا اشاره می شود.


رقیه رضایی، شهیده ی حج خونین

شهید رقیه رضایی در 22 فروردین سال 1344 در قزوین متولد شد. سال های نوجوانی رقیه با سال های مبارزات ملت ایران علیه رژیم شاهنشاهی مصادف شده بود و او که از طریق خانواده  پشتوانه فرهنگی  و معنوی خوب و قوی  برای درک خواسته های ملت ایران تحت رهبری امام خمینی(ره)داشت علاوه بر تلاش و جدیت در تحصیل گام های انقلابی و جهادی خود را در مبارزه علیه مظاهر فساد و بی بند باری نظام شاهنشاهی برداشت.

رقیه رضایی که در سال های 56.57 و در دوران نوجوانی علی رغم اینکه جزء شاگردان ممتاز دبیرستان برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم رفت. خانواده اش در خصوص منش و طرز فکر رقیه درباره مسائل فرهنگی می گویند: "در رقیه با افکار خداگونه ای که در سر داشت نمی توانست شاهد فقر فرهنگی در مناطق محروم کشور باشد از این رو بار سفر به استان کردستان بست  تا بتواند به عنوان معلم تربیتی  برای مردم مظلوم آن دیار قدیمی خیر خواهانه بر دارد."

سال 1366  رقیه با همسرش آشنا شد وی علاوه بر  اینکه در دبیرستان به شغل مورد علاقه خود یعنی معلمی  می پرداخت هنوز انگیزه ها و خواسته های خود را با عضویت و فعالیت در حزب جمهوری اسلامی  و اداره یکی از کانون های حزب دنبال می کرد.

ماه ذی حجه 1366 رقیه رضایی با خانواده و به نیابت از مادرش به سفر حج واجب مشرف شد. حسرت آرزو شهادت را داشت و از این رو به خانواده گفته بود "باید با آب زمزم غسل شهادت کنم" در روز برائت از مشرکین با سایر حاجیان زائران بیت الله الحرام در راهپیمایی شرکت کرد تا بار دیگر انزجار خود را از ظلم و ستم ایادی استکبار جهانی نشان دهد که به دست عمال رژیم آل سعود به شهادت رسید.



حاج خلیل پرویزی، جهادگر مهندس شهید

شهید حاج خلیل پرویزی از فرماندهان تیپ مهندسی جنگ و از جهادگران استان فارس بود. شهیدی که به واسطه آشناییش با ماشین های سنگین توانسته بود سازه های مهم و تاثیرگذاری را در جنگ مستقر کند. یکی از همرزمانش راجع به خصوصیات شهید پرویزی میگوید:"حاج خلیل در همان اوایل جنگ از محلة سعدی شیراز که منطقهای بسیار مستضعف و رنج کشیده بود، به ما ملحق شد. در واقع باید گفت که استاد خلیل پرویزی. زیرا ما در اوایل جنگ نیرویی که قبلاً در رابطه با لودر و بلدوزر و کاربرد این دستگاهها مهارت لازم را داشته باشد، نداشتیم. وقتی که حاج خلیل به واحد ما رسید در واقع یک نعمت بزرگ الهی بود. به هرحال افرادی بودند که در رانندگی لودر و بلدوزر حرفهیی بودند ولی در پشت جبهه به فعالیت مشغول بودند، اما حاجخلیل به معنای واقعی یک حزباللهی و مؤمن بود و من به خاطر ندارم شبی از شبها این برادر ما، در خط مقدم و اغلب اوقات جلو خط مقدم نباشد.

شهید پرویزی در ابتدای فعالیتشان با لودر و بلدوزر و با ماشینهای مهندسی آشنا بود. در جبههها کار میکرد و این یک مسئلة قابل توجه بود که در منطقة آبادان با توجه به کمبود نیرو و سازماندهی، معمولاً رانندگان خودشان میرفتند و در محور با نیروهای رزمی کار میکردند. بعد از سازماندهی که در جهاد شد ایشان به عنوان مسؤول محور انتخاب شده و با رانندگان لودر و بلدوزر کار میکرد."

شهید پرویزی برای شناسایی منطقة ای در فاو به اتفاق تنی چند از برادران اطلاعات عملیات سپاه به راه میافتد که در بین راه گلولة توپی نزدیک حاج خلیل به زمین اصابت میکند و وی از ناحیه سر به شدت مجروح  و به خون مطهر خویش گلگون میشود.



حبیب دفاع مقدس و سردار سوریه، شهید حاج حسین همدانی

حسین همدانی که در سال ۱۳۳۳ دیده به جهان گشوده است، در عنفوان جوانی با تفکرات حضرت امام (ره) آشنا شد و از محضر درس مکارم اخلاق و احکام شهید محراب آیتالله مدنی که در همدان تبعید بودند، بهرهای بسزا برده است.

شهید سردار سرتیپ حسین همدانی از اعضا و بنیانگذاران سپاه همدان و کردستان است و از سال 1359 در جنگ ایران و عراق شرکت داشت.

وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی پایهگذاری و تأسیس سپاه پاسداران استان همدان را آغاز و خود نیز به عنوان یکی از ارکان اصلی شورای عالی فرماندهی سپاه استان همدان، فعالیتش را آغاز کرد و با کمک همرزمان و پاسداران آن خطه، به پاکسازی عناصر طاغوت و عوامل فساد و نفاق برآمده و از آنجایی که چندین بار به دست ساواک دستگیر شده و مورد تعقیب بود، عوامل طاغوت را به خوبی میشناخت.

با آغاز جنگ تحمیلی، لحظهای درنگ نکرده و راه کردستان را در پیش گرفت و از آنجا که پیش از جنگ نیز به کمک مردم محروم کردستان شتافته و با دیگر دوستان و همرزمان در آنجا نیز گروهکهای ضدانقلاب را میشناخت، دیری نپایید که به صف دشمنستیزان پیوست و فرماندهی عملیاتهای مطلعالفجر را با پیروزی کامل تجربه کرد. فرماندهی جبهه میانی سرپل ذهاب هم از دیگر گامهایی بود که در راستای مبارزه با دشمن بعثی برداشته و پس از مدتی کوتاه به همراه حاج احمد متوسلیان و شهید همت و شهید شهبازی در تشکیل و سازماندهی لشکر 27 محمد رسول الله (ص) نقش بسزایی داشت. عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس آن هم با مسئولیت فرماندهی محورهای عملیاتی، تجربهای نو در قالب هدایت تیپ و لشکر بوده که از فاتحان خرمشهر، سهمی را از آن خود کرد و سپس از تشکیل یگانهای رزم سپاه به عنوان بانی و نخستین فرمانده لکشر 32 انصارالحسین (ع) استان همدان، وارد میدان نبرد علیه دشمن بعثی شد.

دیری نپایید که هدایت و فرماندهی لشکر 16 قدس گیلان را به او واگذار کردند و عملیاتهای مهم و حیاتی همچون کربلای 4 و کربلای 5 را با شیرمردان گیلکی به سرانجام رساند. معاونت اطلاعات و عملیات قرارگاه عملیاتی قدس که چندین لشکر و تیپ مستقل را تحت امر داشت، از فرماندهای زبده همچون دیگر فرماندهان سپاه اسلام آماده ساخت و تا آخرین عملیات موفق سپاه اسلام با منافقین کوردل که با نام مرصاد به نتیجه رساند، لحظهای آرام نگرفت و پس از دفاع مقدس به دانشگاه فرماندهی و ستاد رفته و تحصیل تئوریک و آکادمیک هدایت یگانها را هم به تجربیات ارزندهاش افزود و با انتصاب به عنوان فرمانده قرارگاه نجف اشرف و لشکر 4 بعثت در غرب کشور، کارنامهای موفق از خود به جای گذاشت.

معاون هماهنگکننده نیروی زمینی و جانشینی نیروی مقاومت بسیج در دو دوره و فرماندهی لشکر 27 محمد رسولالله و به همراه آن، جانشینی قرارگاه ثارالله، از دیگر مسئولیتهای ایشان بود و معاون مرکز راهبردی سپاه و مشاور عالی فرمانده کل سپاه و جانشینی سازمان بسیج مستضعفان از او فرماندهای کهنهکار با کولهباری تجربه و شناخت ساخته که سبب شده است تا حساسترین و مهمترین سپاه کشور که دارای ویژگیهای خاص است، بر عهده ایشان گذاشته شود.

سردار سرتیپ همدانی، مفتخر به دریافت دو نشان فتح از دستان مقام معظم رهبری  و فرمانده کل قواست که به خاطر هدایت و فرماندهی موفق لشکرهای تحت امر در دوران دفاع مقدس بوده است. سردار همدانی 16 مهرماه در عملیاتی مستشاری در حومه شهر حلب سوریه به شهادت رسید.


 شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد، شهید کینه ی منافقین

ترور سید عبدالکریم هاشمی نژاد روحانی برجسته قبل و بعداز انقلاب در سلسله ترورهای سازمان تروریستی مجاهدین خلق (منافقین)که در سال 1360 به شمار می رفت،کینه مجاهدین خلق از وی به آشنایی قبل از انقلاب و در دوران زندان برمی گشت.

هاشمی نژاد در سال 1353 و 1354 فعالیت های سیاسی خود را به شکل علنی و با بی پروایی خاصی دنبال کرد و به همین دلیل به اتفاق آقای طبسی در مشهد دستگیر شد.

وی 2 سال در زندان بود و در این مدت (اواخر سال 1355) با تفکرات انحرافی گروهکهایی چون مجاهدین خلق آشنا شد.ضمن اینکه آنها نیز به خوبی از تفکرات هاشمی نژاد اطلاع یافتند.

در حقیقت کینه های مجاهدین خلق از ایشان به همین دوران زندان برمی گردد، زیرا از نزدیک و درنتیجه همراهی در زندان با نوع و طرز تلقی آنها از اسلام آشنا شده بود. در واقع وی ازنزدیک انحرافات فکری آنها را لمس کرده بود.

وقتی هاشمی نژآد از زندان آزاد شد ضمن آگاهی از انحرافات فکری سازمان مجاهدین خلق همواره سعی می کرد با ملاطفت ، ملایمت آنها را نصیحت کرده و به راه راست هدایت کند.

در کنار شناخت مجاهدین خلق از عمق تفکرات دینی ، سیاسی و اجتماعی هاشمی نژاد آنچه باعث شد تا این فرقه تروریستی دست به ترور وی بزند این بود که آنها به خوبی از نقش تاثیرگذار هاشمی نژاد در تداوم تحرکات انقلابی و در کل تثبیت جریان انقلاب به خوبی آگاه بودند.

در حقیقت اعضاء سازمان تروریستی مجاهدین خلق در ترور هاشمی نژاد مانند بسیاری از ترورهای سال 1360 ، شخصیت ها و مقاماتی را هدف خود قرار می دادند که پیش از این در محیط هایی چون زندان با آنها آشناشده بودند و از نقش های تاثیرگذار آنان در تداوم و تحکیم مبانی انقلاب اسلامی کاملا اطلاع داشتند کمااینکه ترور رجایی ، باهنر و ... به همین دلایل صورت گرفت.

در حادثه صبحگاه 7 مهر 60 هنگامی که شهید حجه الاسلام هاشمی نژاد در حال بازگشت از کلاس پاسخگویی به سوالات ، از پله های ساختمان حزب جمهوری اسلامی مشهد پایین می آمد ، یکی از اعضاء گروهک تروریستی مجاهدین خلق که قبلا در حزب رخنه کرده بود و پس از شناسایی اخراج شده بود ، بنام "هادی علوی فیتیله چی" خود را به نزدیک ایشان رسانید و با قرار دادن نارنجک جنگی روی شکم ایشان و انفجار آن، هاشمی نژاد را ترور کردد.



شهید هوشنگ وحید دستگردی؛ شهید شهربانی در افنجار دفتر نخست وزیری

"پریماه وحید دستگردی" دختر عمو و همسر شهید" هوشنگ وحید دستجردی" رییس شهربانی کل کشور در سال   1360است. وی می گوید: " منزل شهید در کوچه روحی بین شهباز قدیم و خیابان ایران"عین الدوله قدیم" بود. نزدیک منزلشان مسجدی بود که به واسطه ی پیشنمازش که" آشیخ کاظم" نام داشت به مسجد آشیخ کاظم معروف شده بود.

آشیخ کاظم که فردی بسیار خوش رو و با ایمان بود باعث شده بود شهید در نمازهاییش به جماعت در مسجد ادا شود و از همان نوجوانی به مسائل شرعی اهمیت زیادی  دهد و بر اساس همان گفته های آشیخ کاظم زندگی خود را در مسیر درستی ادامه دهد.

هنگامی که من با ایشان ازدواج کردم از همان روزهای اول رساله امام خمینی "ره" در منزل ما وجود داشت در صورتی که آن روزها کسی جرات نداشت چنین کاری کند اما شهید اصلا نمی ترسید و با قاطعیت به دور از هر گونه ترس و هراسی تمام کارهایش را بر اساس همان رساله انجام می داد.

آن زمان که ایشان رییس شهربانی کل کشور بودند روزهای یکشنبه ساعت 2 و نیم بعدالظهر هر هفته در ساختمان نخست وزیری جلسه ای به نام" تامین" داشتند که باید همه ی فرماندهان نظامی خودشان یا معاونینشان در جلسه حضور داشته باشند و گزارش هفتگی فعالیتهایشان را به عرض ریاست جمهوری و نخست وزیری ارائه دهند.

روز یکشنبه 8 شهریور سال 60 صبح از منزل بیرون رفتند و به دلیل اینکه ما در منزل کمی تعمیرات داشتیم و قرار بود مهندسی به منزل ما بیایند و کار تعمیرات را به اتمام برسانند  ساعت حدودای 2 بود که با من تماس گرفتند و جویای اتمام کار تعمیرات  شدند و من پاسخ دادم که بله کار تمام شد و قرار است مهندس بعدالظهر پیش ایشان بروند.

در ادامه ی صحبت هایم با شهید به ایشان گفتم پدر و مادرم از اصفهان آمده اند و منزل برادرم هستند من نیز می خواهم به آنجا بروم ایشان گفتند که ماشینی می فرستم دنبالتان بروید. آماده رفتن شدم راننده آمد و من رفتم.

تقریبا ساعت  نزدیک های دو نیم بود که به منزل برادرم که نزدیک ساختمان نخست وزیری بود رسیدم و متوجه شدم که دود زیادی از نزدیکی های ساختمان نخست وزیری بلند شده وپلیس به شدت اوضاع را کنترل می کند.

از ماشین پیاده شدم و به منزل برادرم رفتم داشتم از پله ها بالا می رفتم که برادرم گفت صدای مهیبی از ساختمان نخست وزیری آمد هنوز حرفش تمام نشده بود که من دو دستی بر سرم کوبیدم و بیحال شدم.

شهید دستگردی در حادثه انفجار دفتر نخست وزیر پس از سه روز بستری در بیمارستان و به دلیل شدت جراحات به همرزمان شهیدش پیوست.



محمد منتظر قائم، شهید توطئه آمریکایی

پاسدار رشید اسلام شهید محمد منتظر قائم در سال 1327 هجری شمسی در یک خانوادهی مذهبی و کم بضاعت در شهر فردوس به دنیا آمد. پس از پایان سوم دبستان به یزد نزد اقوام پدری خود رفت و در آنجا به ادامهی تحصیل پرداخت. همزمان با قیام 15 خرداد، محمد همراه پدر، در صف مبارزه با طاغوت درآمد و به تکثیر و پخش اعلامیههای امام خمینی پرداخت. او با خلوص خاصی، عکس امام را به شیفتگان میرساند و با همکلاسیهایش، بی پروا علیه رژیم شاه بحث میکرد.

محمد بعد از پایان دبیرستان به خدمت سربازی در دامغان رفت و پس از پایان خدمت در شرکت برق توانیر مشغول به کار شد و در دوران خدمت و بعد از آن، با هدف برانداختن نظام شاهنشاهی و استقرار حکومت اسلامی به مبارزه پرداخت. در سال 1351 هـ . ش، اعضای گروه تحت مدیریت او شناسایی و محمد نیز دستگیر و زندانی شدند و محمد تحت شکنجههای وحشیانهی مأموران ساواک قرار گرفت؛ اما جانانه در مقابل شکنجهها مقاومت میکرد و شکنجهگران را به ستوه آورد. سرانجام پس از 15 ماه تحمل شکنجه و زندان، در حالی که هیچ اعترافی نکرده بود به ناچار او را آزاد نمودند. وی در دوران سربازی، با همکاری نیروهای مومن و انقلابی دامغان همچون شهید سید حسن شاهچراغی و... به انجام مبارزه بر علیه رژیم ستم شاهی اقدام کرد که از جمله تلاشهای مخلصانه او و دیگر یارانش می توان به پایین کشیدن تصویر شاه از صحن مسجد جامع دامغان اشاره نمود. محمد منتظر قائم در برنامه های سیاسی و مذهبی، حضوری فعال داشت و به عنوان مثال در جلساتی که توسط مرحوم حاج نصرا... شهابی تشکیل یافته بود، شرکت می نمود.

محمد پس از آزادی از زندان همچنان به مبارزه ادامه داد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، خود را وقف انقلاب نمود و به عنوان نخستین فرمانده سپاه پاسداران استان یزد انتخاب شد و مسئول بنیانگذاری و تشکیل سپاه یزد و تصفیهی کمیته گردید. او سپاه را گسترش داد و با قاطعیت با ضد انقلاب به مبارزه برخاست.

پس از اینکه مدت زمان کوتاهی از پخش اعلامیه شکست امریکا در صحرای طبس از جانب کاخ سفید سپری شد، به دستور مستقیم و پر ابهام بنیصدر، که در آن زمان سمت فرماندهی کل قوا را بر عهده داشت، هلیکوپترهای به جا مانده از عملیات آمریکاییها بمباران شد و اسناد سری و مهم باقی مانده در آتش سوختند و محمد منتظر قایم ـ فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد ـ که در منطقه از هلیکوپترها محافظت میکرد، به درجه رفیع شهادت نائل آمد و روح بلندش به ملکوت اعلی پیوست.



جوانترین استاد خلبان ارتش ایران، شهید سید علی اقبالی دوگاهه

سیدعلی اقبالی دوگاهه، در 25 سالگی استاد خلبان جنگندهF-5  در 27 سالگی با درجه سرگردی جزو افسران ارشد نیروی هوایی ارتش ایران شد. سرلشگر خلبان«عباس بابایی» و سرلشگر خلبان «مصطفی اردستانی» از شاگردان تحت آموزش ایشان بودند.


وی تکمیل دوره خلبانی را به مدت 220 ساعت در سال 1347 در پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت آریزونای امریکا را به پایان رساند و کسب رتبه نخست در بین بیش از 400 دانشجوی خلبانی از کشورهای مختلف به عنوان خلبان نمونه این پایگاه را از آن خود نمود . همچنین در سال 1353 جهت گذراندن دوره کارشناسی تفسیر عکس های هوایی و مدیریت اطلاعات و عملیات هوایی مجددا به امریکا اعزام گردید.

این هم وطن دلیر اکثر تلمبه خانه ها و نیروگاه های برق عراق از کار انداخته بود و طرح های عملیاتی وی باعث گردیده بود صادرات 350 میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد از این رو صدام جنایتکار به خون این شهید تشنه بود . از این رو به دستور صدام پس از دستگیری بدنش به دو نیمه تبدیل شد و نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد.

علی اقبالی دوگاهه پس از بمباران پادگان العرقه  در حالی که زنده به اسارت مزدوران عراقی درآمده بود، به دلیل ضربات مهلکی که نیروی هوایی ارتش ایران در نخستین ماه جنگ بر پیکر ماشین جنگی عراق وارد نموده بود به دستور صدام و برای ایجاد رعب و وحشت در بین سایر خلبانان کشورمان، برخلاف تمامی موازین انسانی و موافقت نامه های بین المللی رفتار با اسرا، به فجیع ترین و بیرحمانه ترین وضع به شهادت رسید به طوری که نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد.

این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشی بیشرمانه برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، تا سالها از اعلام سرنوشت آن شهید مظلوم خودداری می کرد و طی 22 سال هیچگونه اطلاعی از سرنوشت وی موجود نبود؛ تا این که در خرداد سال 1370، بر اساس گزارش های موجود عملیاتی و اطلاعاتی، و نامه ارسالی کمیته بین المللی صلیب سرخ جهانی مبنی بر شهادت ایشان و اظهارات دیگر اسرای آزاد شده وخلبانان اسیر عراقی، شهادت خلبان علی اقبالی دوگاهه محرز شد.

پیکر مطهرش که بخشی از آن غریبانه در قبرستان محافظیه نینوا و بخشی دیگر در قبرستان زبیر موصل به خاک سپرده شده بود، با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین وکمیته بین المللی صلیب سرخ جهانی، به همراه پیکرهای مطهر تنی چند از دیگر خلبانان شهید نیروی هوایی، پس از 22 سال دوری از وطن، در میان حزن و اندوه خانواده، یاران و همرزمانش به میهن بازگشت و به شکلی بسیار با شکوه و تاریخی در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی تشییع و در پنجم مردادماه 81 در قطعه خلبانان بهشت زهرا درکنار سایر همرزمانش آرام گرفت.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار