ما آماده‌ایم-278/ گزارشی از یادمان شهدای شیمیایی؛

یادمان بدون زائر در نزدیکی شلمچه/ اشک فرمانده برای غربت شهدای شیمیایی جاری شد

در منطقه عمومی شلمچه یادمان ساده و کوچکی از شهیدان شیمیایی قرار دارد که زائرانش، بازماندگان این فاجعه هستند. بازماندگانی که خود از بهبهان آمده اند تا برای دوستان شهیدشان بنای یادبودی بسازند.
کد خبر: ۷۴۹۴۲
تاریخ انتشار: ۰۳ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۱ - 22March 2016

یادمان بدون زائر در نزدیکی شلمچه/ اشک فرمانده برای غربت شهدای شیمیایی جاری شد

به گزارش خبرنگار اعزامی دفاع پرس به مناطق عملیاتی جنوب، امروز باید میرفتم از یادمان شهدای شیمیایی بهبهان در 8 کیلومتری شهر خرمشهر گزارش تهیه می کردم. از خادمان شهدا آدرس را میپرسم؛ کسی نمیداند. بالاخره پیدایش میکنیم. دژبان از بیحوصله گی روی صندلی اش نشسته حتی آمدن گروه خبری ما هم برایش اهمیتی ندارد. میآید و حکم ماموریت را میگیرد و میرود.

کمی جلوتر یک مزدا پراز خاک رس در حرکت است و دو جوان بیل به دست پشت مزدا روی خاکها لم دادهاند. کم کم میرسیم به یک گروه از کارگر و بناها که در حال ساخت نمایشگاه هستند و یک سازهای کنار دریاچهای بزرگ که قبلا نبوده و بر اثر بارانهای چند روز پیش شکل گرفته است.

کنار این دریاچه وسیع سازهای شبیه به آرامگاه حافظ ساخته اند و زیر آن سکویی مستطیل شکل دیده میشود که نشانهای است از 90 شهید گردان فجر بهبهان که توسط اولین بمبارن شیمیایی صدام در یک لحظه به شهادت رسیدند. به نحوی که حتی بعضی از رزمندگان در کیسه خوابهایشان در حالی که خواب بودند، شهید شدند.

(حسین کرم نسب) فرمانده گردان فجر روایتی متحیر کننده از آن واقعه تعریف کرد که واقعا تکان دهنده است. این گردان در صبح روز 19 دی ماه 65 مورد حمله شیمیایی قرار گرفته اند عمق فاجعه از آنچه که بر حسین علمالهدی و یاران مظلومش در هویزه رفت کمتر نیست. اما یادمان شهدای شیمیایی چنان مظلومانه در حاشیه مانده که ذهن آدم را دچار بدبینی میکند که چرا این شهدا فراموش شدهاند.

همین یادمان با کمترین مصالح ممکن و با کمترین سلیقه ساخته شده که آن هم توسط بازماندگان گردان فجر که حالا تقریبا همگی به شهادت رسیدهاند به اینجایی که در ظاهر چیزی نیست رسیده؛ اما وقتی بدانی در اینجا ریالی از پول ارگانهای دولتی و نظامی خرج نشده و هیچ نیروی حقوقی در اینجا سهمی ندارد، تازه می فهمی چه کار بزرگی انجام شده است.

اینجا آنچنان مهجور است که برای من هم قابل باور نبود. همهی یادمان شهدای شیمیایی گردان فجر بهبهان همین است. «حسین کرم نسب» با اینکه دل پری از مسئولان دارد که به اینجا توجهی نمیکنند و همه چیز را به سخنرانی محدود کرده اند، اما از آنها تقاضای کمک نمیکند.

این یادمان فاصله زیادی از جاده اصلی ندارد. چیزی کمتر از 3 کیلومتر؛ اما این جاده فرعی هموار نیست و همین چند زائر که با ماشین شخصی به اینجا میآیند از سر شوق و دلتنگی و به تعبیر یکی از بانیان یادمان، به خاطر دعوت شهدای شیمیایی به اینجا میآیند. این مکان حتی سرویس بهداشتی کاملی ندارد. به گفته «مالک ایقان» در ایامی که ما اینجا نیستیم، درهای سرویس بهداشتی را سرقت کردهاند همینطور ترانس برقی هم که با هزار خواهش و تمنا گرفتهایم، برای به دست آوردن سیم پیچهای آن اسقاط کردهاند.

در اینجا حتی آب آشامیدنی هم نیست چه اینکه انتظار وسایل پذیرایی داشته باشیم. این مسئله فقط به این یادمان محدود نمیشود. چه بسیار جاهایی که قتلگاه فرزندان این کشور شده و نشانهای از آن نداریم. اگر بازماندگان این تراژدی که آنها همگی جانبازان شیمیایی هستند به دلیل عوارض این حمله ناجوانمردانه به شهادت برسند، چه کسی قرار است جای آنها را بگیرد؟.

حسین کرم نسب حتی لباسی مخصوص روایتگری هم ندارد که دربرابر همین چند زائر محدود که 10 نفر هم  نمی شوند از شهدای گردانی بگوید که زمانی فرمانده شان بوده است. نباید انتظار داشت که این بازمانده رنج دیده خودش برود و در خواست لباس کند بلکه این مدیران و برنامه ریزان هستند که باید بروند سراغ امثال «کرم نسبها» و خواهش کنند که برای روایت گری بیایند و بهترین امکانات رفاهی را در اختیارشان بگذارند. سزاوار نیست این عزیزان که از عارضه شیمیایی هم رنج میبرند شب را در هوای پر گرد و غبار بیابان تا صبح سر کنند و روز را زیر باد و آفتاب و باران برای آماده کردن یادمان، ملات درست کنند و پوست بیمار از اثرات شیمیایی با سیمان مجروح شود.

این یادمان ساده با کمکهای هفتگی بازماندگان آن حادثه در دورهمیهای هفتگی تامین شده و تا اینجا پیش رفته و به اتمام خواهد رسید چه بهتر اینکه هر نهادی که خود را لایق میداند قدم پیش بگذارد تا این یادمان از این شکل ساده و ابتداییاش بیرون بیاید و مثل شلمچه و اروندکنار به مکانی برای آمدن زائران تبدیل شود.

باید قدر حسین کرم نسب را بدانیم، چرا بیاحترامی به یک بازیگر که به شهری رفته و مردمانش او را دوست ندارند به سرعت رسانهای میشود و همه، مردم آن شهر را محکوم میکنند، اما گریههای از سر تنهایی این فرمانده گردان جامانده از یارانش رسانهای نمیشود. در صورتی که (حسین کرم نسب) چیزی برای خودش نمیخواهد، او در گریه هایش حتی از فراموشی این حادثه هم حرفی نمیزند او نگران نسل آیندهای است که هنوز خردسالند و وقتی بزرگ شوند چیزی ندارند که به آن تفاخر کنند. او می گوید این یادمان برای این است که فراموش نکنند. او میگوید یکی از برادرن رزمنده فرصت بیدار شدن هم نداشت، ترکش راکد شیمیایی شاهرگ گردنش را قطع کرده بود. حتی برادرانی که آنها را به زحمت سوار جیپ و موتور می کردیم تا از منطقه آلوده دور شوند خودشان را پرت میکردند تا عملیات به خاطر نبودنشان متوقف نشود. رژیم بعث عراق بعد از این فاجعه مارش نظامی از رادیو و تلویزیونش پخش کرد و با غرور اعلام کرد ما یک گردان از ایرانیها را منهدم کردیم اما به چگونگی آن اشارهای نکرد.

کاش رسانه برای انتقال دردها و بغضهای گره خوردهی حسین کرم نسب بود تا مدیران بدانند او چه می کشد. همه چیز نباید به تقدیر و تشکر ختم شود کاستیهایی هم هست که از آنها غافلیم.

نظر شما
پربیننده ها