حاشیه‌نگاری از سفر 200 فرمانده خراسانی دفاع مقدس به کربلای ایران:

روایت ولایت­ پذیری نوجوان چنارانی و شهادت مظلومانه او در عملیات کربلای 4

در عملیات کربلای 4، به نیروها تذکر دادیم که تا اعلام رمز، از کسی صدایی شنیده نشود. بسیم ­چی و پیک ما، مرتضی دادمحمدی نوجوان 15 ساله­ چنارانی بود.
کد خبر: ۷۵۴۹۵
تاریخ انتشار: ۰۸ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۰ - 27March 2016

روایت ولایت­ پذیری نوجوان چنارانی و شهادت مظلومانه او در عملیات کربلای 4

به گزارش دفاع پرس از مشهد، بانگ رحیل به گوش میرسید، سفری در پیش بود. سفری که شاید با تمام سفرهای دیگر فرق داشت. سفری از جنس با هم بودن و به یاد هم بودن. سفری که 200 فرمانده پاکباخته خراسانی به مقتل دوستان شهیدشان داشتند. دوستانی که همه از جنس نور بودند و آسمانی شدند. همان دوستانی که با گذشت27 سال از پایان جنگ و عروجشان هنوز به یادشان هستند و در خلوت خود وقتی یاد آنها میافتند همچون نی میسوزند سوختنی که سوز به همراه دارد و هیچ نشانی از آتش ندارد. 

قرار بود فرماندهان دفاع مقدس خراسان بزرگ آن روزها که امروز به سه خراسان رضوی، شمالی و جنوبی تقسیم شده است بعد از پایان جنگ بار دیگر به سرزمین تفتیده خوزستان سفر کنند. قرار این همرزمان دیروز و دوستان امروز فرودگاه بینالمللی شهید هاشمینژاد مشهد مقدس بود. هر چه به زمان پرواز مشهد-آبادان نزدیکتر میشدیم جمع یاران جامانده کامل و کاملتر میشد. هر گوشه از فرودگاه را که نگاه میکردی جمعهای دو سه نفری یا چند نفری دور هم حلقهزده بودند و با هم سخن میگفتند. به چهره­ ها که نگاه میکردی همه بشاش و خندان بودند و بعضی معلوم بود که مدت طولانی است که دوستان و همرزمان قدیمی خود را ندیدهاند و این سفر فرصتی را برای آنها فراهم کرده بود تا همدیگر را ببینند و این از برق نگاهشان و خندهای که از ته دل میکردند، مشخص بود.

با حبیب بن مظاهرهای انقلاب

به سر و روی آنها که نگاه میکردی میدیدی متوجه می­ شدی جمعی که آن روزها یک تار موی سفید در سر و رویشان نبود امروز به سختی میتوان یک تار موی سیاه در سر و رویشان پیدا کرد و یا دستهای که در آن زمان در سنین جوانی و نوجوانی بی انکه محاسنی در صورت داشته باشند برای دفاع از اعتقاداتشان به جبهه رفته بودند امروز محاسن و موهای سرشان جوگندمی شده بود. عدهای هم با اینکه سر و رویشان سپید شده بود اما موی سر خود را خضاب کرده بودند پیش خود گفتم شاید اینها همانند صحابه کهنسال پیامبر(ص) در صدر اسلام که در یکی از غزوات برای فریب دشمنان اسلام موهای سر خود را خضاب کرده بودند اینها هم برای فریب دشمنان امروز و فهماندن به آنها که ما هنوز پای دین و اعتقادات و انقلابمان هستیم دست به چنین کاری زدهاند. شاید با نگاه به اینمجاهدین اللهی و رفیقان روزهای خوش جهاد، می­ توانست به این نکته پی برد که هر یک از این حماسه­ سازان سپاه خمینی کبیر(ره) برای این انقلاب به مثابه یک حبیب بن مظاهر هستند.

دغدغه انتقال مفاهیم و مبانی دفاع مقدس را داشتند

با این ایثارگران پاکباخته که هم کلام میشدی میفهمیدی که اگر چه از رفقای شهیدشان جاماندهاند اما امروز هر یک از آنها با کوله باری از تجربه که حاصل آبدیده شدن در کوره امتحانات و سربلند بیرون آمدن از فتنههای آخرالزمان و مجذوب ظواهر پرزرقوبرق دنیای مادی بعد از عزم خود را برای دفاع از آرمانها و ارزشهایی که برای آن هشت سال در جنگی نابرابر در برابر استکبار و دنیای ظلم ایستادند جزم کردهاند.

آنها با اینکه 27 سال از پایان جنگ میگذرد هنوز دغدغه انقلاب و انتقال مفاهیم و مبانی ایثار و شهادت به نسل امروز و همچنین دغدغه این را که چرا عدهای پشت پا به همه افتخارات این ملت زدند و به استکبار روی آوردند را دارند.

سبکبال سفر کردند

به دست­شان که نگاه میکنی میبینی همانند دوران دفاع مقدس همه زندگی­شان را در یک کیفدستی جا داده ­اند و عزم سفر کرده­اند، و چقدر خوب است که انسان سبکبال سفر کند.

با این آمادگی و روحیه بالایی که این پیشکسوتان دفاع مقدس داشتند یقین دارم اگر از فرودگاه مشهد اعلام میشد که نیرو برای سوریه لازم است و قرار است بجای پرواز مشهد-آبادان پرواز مشهد- دمشق باشد حداقل، نیمی از آنها برای دفاع از حرم آل الله عازم میشدند. دلهای بیریا و زلال این یادگاران عشق و حماسه حکایت از پایبندی آنها به ارزشهای انقلاب اسلامی دارد که حاضرند جان خود را برای تدام حرکت انقلاب که مرزهای جغرافیایی را در هم شکسته است فدا کنند.

بعد از سوار شدن به هواپیما، همانند لحظههای اعزام از گوشه و کنار، صدای رسای صلوات به گوش میرسید. در فاصله یک ساعت و چهلوپنج دقیقه تا رسیدن به فرودگاه آبادان همسفران با هم به گفتگو مشغول بودند و از حال و احوال یکدیگر میگفتند و از اینکه بعد از جنگ چگونه گذران عمر کردند.

دیداری بعد از دو دهه

با فرود هواپیما در فرودگاه آبادان و پیاده شدن پیشکسوتان دفاع مقدس، سردار جواد خضرایی مسئول باغموزه دفاع مقدس تهران به استقبال یاران و همرزمانش آمد. استقبال گرم و محبتآمیز او و خندهای که زمان مصافحه با دوستانش بر لب داشت نشانگر این بود که بعد از گذشت حدود سه دهه از پایان جنگ، خاطراتی را که با هر یک از این دوستان داشته با دیدن آنها در ذهنش تداعی شد و او را به آن سالها برده است.

ثبت لحظات خوش با هم بودن

بعد از احوالپرسی، زائرین مقتل شهدای خراسانی سوار شش دستگاه اتوبوس که مزین به نام فرماندهان شهید خراسانی همچون محمود کاوه، عبدالحسین برونسی، ولیالله چراغچی، محمدحسن نظرنژاد، محمد فرومندی و محمدمهدی خادمالشریعه بود، شدند و عازم محل اسکان شدند. در بین راه همانند روزهای جنگ هر یک از فرماندهان به دو عکاسی که برای ثبت این لحظات گرانبها آمده بودند اصرار داشتند که از آنها عکس یادگاری گرفته شود و بعضی هم به شوخی می­ گفتند از فلانی عکس بگیرید که شهید آینده است که عکاسان نیز با روی باز مشغول به ثبت این لحظات سراسر شور شدند. بعد از طی مسافتی به شهر خرمشهر و موقعیت عمار یاسر که محل اسکان کاروان پیشکسوتان دفاع مقدس بود رسیدیم.

بعد از پیاده شدن و استقرار در این محل جهت اقامه نماز مغرب و عشا به نمازخانه اردوگاه رفتیم. بعد از اقامه نماز جهت صرف شام به طرف دو سوله ­ای که برای استراحت در نظر گرفته شده بود به راه افتادیم. در فاصله نماز مغرب و شام همرزمانی که بعد از سالها همدیگر را دیده بودند گوشه دنجی را انتخاب کرده بودند و با هم گپ و گفتی داشتند. شوق و اشتیاق در دیدارها حاکی از آن بود که این سفر، بعد از جنگ اولین سفری است که این تعداد از فرماندهان را گرد هم جمع کرده است و با هدف میثاق با دوستان شهیدشان آنها را راهی جنوب کرده است.

شب زنده داری یادگار روزهای جنگ

پس صرف شام، دوستان مشغول استراحت شدند. دو ساعت به نماز صبح مانده در گوشه و کنار دیده میشد که همسفران عشق به تأسی از سالهای جنگ برای اقامه نماز شب بر خواستهاند جمعی هم برای اینکه دیگران از خواب بیدار نشوند به نمازخانه رفتند و نماز شبشان را به یاد دوستان شهیدشان خواندند. با گذشت مدتزمانی حدود دو ساعت، صوت اذان نماز صبح به گوش رسید و همه دستهجمعی به نمازخانه رفتند و نماز را به جماعت خواندند. قرائت زیارت عاشورا با همان سوزوگداز سالهای جنگ توسط سید محسن ضیایی حال و هوایی دیگر به محفل داد. سردار خضرایی مسئول باغموزه دفاع مقدس ضمن خوشآمد گویی به همسنگران خود به بیان اهداف این سفر پرداخت و قرار شد بعد از صرف صبحانه به سمت یادمان شهدای مظلوم هویزه حرکت کنند تا در آنجا به بازخوانی عملیات بدر پرداخته شود.

شهید فاضل از سال1359 جریان نفوذ را شناخته بود

اتوبوسها در درب ورودی موقعیت عمار یاسر منتظر سوارشدن فرماندهان خراسانی بودند که با طی مسافتی حدود 1 ساعت و نیم به مقتل شهید علمالهدی و نیروهای تحت فرماندهی او رسیدیم. برای زیارت وارد یادمان شدیم در ردیف چهارم پنج سنگقبر، توجهات را به خودش جلب میکرد چون عدهای از فرماندهان سبزواری گرد این قبور حلقهزده بودند. جلوتر که رفتیم متوجه گریههای بلند یکی از آنها شدیم که اشک حسرت از دیدگان جاری میکرد. مهندس پرویز شریف از همرزمان شهدای سبزواری هویزه بود که در فراق دوستان شهیدش با صدایی بلند اشک میریخت. او در کنار مزار پنج شهید سبزواری حماسهآفرین گروه اخلاص در عملیات نصر یعنی شهیدان سید مصطفی مختاری، محمد فاضل، مجید کریمی، مجید مهدوی و حسن فتاحی ثانی گفت: شهید فاضل از جمله دانشجویان پیرو خط امام بود که در سال 1359 در تسخیر لانه جاسوسی نقش مهمی داشت او در آن سالها خط نفوذ را شناخته بود.

بازخوانی عملیات بدر

با قرائت فاتحه نثار روح والای شهیدان عملیات نصر جهت بازخوانی عملیات بدر به سالن شماره یک یادمان شهدای هویزه رفتند و برنامه آغاز شد. در ابتدا محمود عامری از رزمندگان واحد اطلاعات و عملیات به تشریح چگونگی شناسایی منطقه عملیاتی بدر و همچنین حضور او و چند نیروی دیگر در قرارگاه نصرت مطالبی را بیان کرد. در ادامه تقی ایمانی از مسئولین محور لشکر21 امام رضا(ع) در مورد عملیات بدر توضیحاتی را بیان داشت. در ادامه جلسه سردار محمدباقر قالیباف فرمانده لشکر5 نصر در دوران دفاع مقدس به همراه سردار اسحاقی فرمانده انتظامی خوزستان که در دوران دفاع مقدس در کسوت پاسداری فرماندهی گردان کوثر را بر عهده داشت وارد جلسه شدند. با ورود سرداران قالیباف و اسحاقی همه توجهها به سمت آنها جلب شد لذا به دعوت سردار خضرایی این دو فرمانده محبوب به صدر جلسه آمدند. با آرام شدن جمع، تقی ایمانی به صحبت­های خود ادامه داد. او که در سالهای دفاع مقدس در سن جوانی به سر می­برد حال در دوران کهنسالی قرار داشت اما سرزنده و خنده­رو بود. با روبهرو شدن آقای قالیباف و آقای ایمانی، حاج باقر گفت حاج تقی کلاه سرت گذاشتی! او هم با خنده پاسخ داد با این سر من، امروز یا باید مو کاشت یا کلاه به سر کرد. بعد از پایان سخنان حاج تقی ایمانی، سردار نجاتی فرمانده تیپ امام موسی کاظم(ع) در عملیات بدر به تشریح عملکرد سه گردان این تیپ یعنی گردانهای سیفالله، نصرالله و یدالله پرداخت. با پایان گرفتن سخنان سردار نجاتی، از سردار قالیباف دعوت شد که توضیح مختصری از عملیات بدر ارائه دهد. وی پس از ارائه توضیحاتی از همرزمانش درخواست کرد تا در نقل خاطرات و تاریخ شفاهی دفاع مقدس و همچنین نقش یگانهای خراسان در دفاع مقدس تلاش کنند. پس از صرف ناهار کاروان یادمان شهدای هویزه را به مقصد منطقه عملیاتی نهر خین که نقطه رهایی جمعی از رزمندگان خراسانی در عملیاتهای والفجر8، کربلای4 و کربلای 5 بود ترک کرد.

نهر خین نقطه رهایی سه عملیات بزرگ

حدود یکساعت و نیم در راه بودیم تا به نهر خین رسیدیم. در بین راه حاج باقر قالیباف به اتوبوس فرماندهان کاشمری آمد در این اتوبوس آذرنیوا از مسئولین پشتیبانی جبهه و جنگ خراسان و سردار محمود باقرزاده از فرماندهان دفاع مقدس که در عملیات بدر از ناحیه دو چشم مفتخر به جانبازی شده بود نیز حضور داشتند که سردار قالیباف همسفر سردار باقرزاده یاردیرین روزهای مردآزمای جنگ شد و تا نهر خین با این فرمانده دلاور که جزو حافظان قرآن نیز هست همراه شد و با او به گفتگو نشست.

در مورد نهر خین باید گفت این یادمان در حوالی شلمچه قرار دارد و در مجاورت شهرک ولیعصر(عج) است. در این منطقه نیروهای خراسانی از یگان ­های لشکر 5 نصر و 21 امام رضا(ع) در عملیات­های والفجر8، کربلای4 و کربلای 5 وارد عمل شدند.

بعد از رسیدن اتوبوس فرماندهان کاشمری به عنوان اولین اتوبوس این کاروان، فرصتی دست داد تا فرمانده لشکر 5 نصر در دوران دفاع مقدس قبل از رسیدن دیگر فرماندهان از این یادمان بازدید کند. در ابتدای این بازدید علی کاشانی از رزمندگان دفاع مقدس و از فعالان فرهنگی حوزه ایثار و شهادت که هر ساله در ایام راهیان نور شهر و دیار خود را به عشق دوستان شهیدش ترک می­ کند و در این یادمان خین با نشان خادم­ الشهدا میزبان زائران کربلای ایران می­ شود حاج باقر را در بازدید از یادمان همراهی می­ کند.

خادمی از جنس شهدا

در مورد علی کاشانی باید گفت که چهره ­اش به دلیل گرما و فعالیت زیاد، چهره آفتاب خورده و صورت سوخته ­ای پیدا کرده بود. او با همان لباس­های خاکی که روزگاری نشان خلوص جمعی خدایی بود و امروز آنها را بر تن داشت بر عهدی که با دوستان شهیدش بسته بود باقیمانده و قداست این لباس را حفظ کرده بود و پا به پای حاج باقر قالیباف در یادمان قدم می ­زد و گزارشی از وضعیت این یادمان ارائه داد. در این بین دکتر غرویان که خود برادر سه شهید از خطه قلمدان­ های مرصع یعنی نیشابور است نیز از مشکلاتی همچون نبود برق در مسجد شهرک ولیعصر(عج) و همچنین آماده ­سازی فضایی برای تدفین 8 شهید گمنام به نیت امام هشتم(ع) با شهردار تهران صحبت کرد وی نیز با یکی از مشاورین خود در مورد پیگیری این مسائل در تهران، مطالبی را متذکر شد.

با گذشت حدود نیم ساعت اتوبوس ­های دیگر هم رسیدند و همه فرماندهان در نقطه­ ای جمع شدند. علیرضا یوسفی از فرماندهان تخریب لشکر 21 امام رضا(ع) در این فرصت در مورد نقش تخریب و عملکرد این واحد در نهر خین در سه عملیات والفجر8، کربلای4 و کربلای 5 مطالبی را ایراد کرد. در ادامه حسن ثقفی از نیروهای واحد اطلاعات نیز از نحوه شناسایی و همچنین نحوه شهادت حسن قالیباف برادر باقر قالیباف مطالبی را بیان کرد.

شهادت مظلومانه نوجوان چنارانی

هوا رو به تاریکی می­ رفت و آفتاب با سرخی که در آسمان ایجاد کرده بود می­ رفت که غروب کند. این سرخی و غروب آفتاب به دل حسرت کشیده این یادگاران روزگاران سخت جنگ غمی مضاعف می­ افزود. با این حال و هوا بعضی به یاد دوستان شهیدشان چشم به جزیره بوارین دوخته بودند. در این هنگام بود که رضا سالم از رزمندگان کادر فرماندهی گردان حزب­ الله لشکر 5 نصر از مظلومیت فرزندان معنوی حضرت امام(ره) و جوانان و نوجوانانی که در این منطقه به شهادت رسیدند خاطره ­ای را نقل کرد. حال او نشانگر این بود که با گذشت 29 سال از عملیات کربلای4 هنوز داغی تازه به سینه دارد و معلوم است با اینکه در این زمانه، فراموشی­ ها که برخی از خیلی مسائل غافل شده­ اند، ولی او در طول این مدت با این خاطرات که بخشی از زندگیش شده زندگی کرده است. قبل از شروع صحبت­هایش با بغضی که در گلو داشت و اشکی که در چشمانش حلقه زده بود و صدایی که کمی لرزش داشت دوستانش را به شنیدن خاطره­ ای کوتاه دعوت کرد.

وی گفت:در عملیات کربلای 4، در گردان غواص یک گروهان داشتیم که برای کمک به شهید داوود گریوانی سازماندهی شده بود. وقتی زدیم به خط و از کمین دشمن عبور کردیم به نیروها تذکر دادیم که سر و صدا نکنند، چون سر ستون رسیده بود جلو خط و ته ستون در محل کمین دشمن قرار گرفته بود، که اگر کمین متوجه حضور ما می­شد ته گروهان را می­بست و دشمن از روبروی پتروشیمی نیروها را زیر آتش می­گرفت.

سالم ادامه داد: به بچه­ ها دوباره گفتیم تا اعلام رمز، از کسی صدایی شنیده نشود. . بسیم­ چی و پیک ما مرتضی دادمحمدی نوجوان 15 ساله­ چنارانی بود. در خط دشمن، یک عراقی داخل کالیبر نشسته بود و هراز گاهی پایش را روی پدال می­ گذاشت و رگبار ولگردی را روی منطقه می­ گرفت. در یکی از این رگبارها، تیر ولگردی به مرتضی اصابت کرد. این نوجوان پانزده ساله در ذهنش این مطلب بود که باید سر و صدا نکند. من خودم شاهد این منظره بودم و از کسی نقل نمی­ کنم. مرتضی به محض اینکه تیرخورد، آمد که داد بزند، همزمان دستش را در دهان خود کرد و سرش را به زیر آب برد. ستون هنوز حرکت نکرده بود که صدای قل­قل آب و نفس­های مرتضی را می­ شنیدم. دستم را روی بدن این بچه گذاشتم که متوجه شدم که تمام کرده است. شب بعدش با بچه­ های اطلاعات رفتیم که پیکر شهدا را به عقب منتقل کنیم. وقتی شهید مرتضی دادمحمدی تخلیه شد زمانی که خواستیم دستش را از دهانش بیرون بیاوریم، دندان­هایش را آنقدر به هم فشار داده بود که گوشت دستش می­ خواست جدا بشود.             

با شنیدن این خاطره او چشمی نبود که نم­دار نشده باشد و دلی نبود که نلرزیده باشد. بعضی بلند بلند و بعضی دیگر بی صدا گریه می­ کردند و شانه­ های لرزان آنها نشان از آن داشت که کربلای 4 دوباره برایشان تداعی شده است این پیشکسوتان جامانده از قافله دوستان شهیدشان با این حال روحانی و در این سرزمین مقدس با دوستان خود نجوا کردند.

با اتمام سخنان رضا سالم بلندگوی اطراف شهرک به صدا در آمد و اذان مغرب و عشاء را پخش کرد. همه سوار اتوبوس­ها شدند و به سمت موقعیت عمار یاسر که محل اسکان فرماندهان بود حرکت کردند. در این میان حاج باقر قالیباف به پاسگاه مرزی که در یادمان نهر خین بود رفت و با کادر این پاسگاه دیدار کرد.

با رسیدن کاروان به موقعیت مذکور، جمع برای اقامه نماز حاضر شده و پس از اقامه نماز و صرف شام استراحت کردند.  

تشریح عملیات والفجر8  

صبح بعد از اقامه نماز جلسه بازخوانی عملیات والفجر 8 برگزار شد. در این جلسه فرماندهانی همچون سید یحیی سلیمانی به تشریح نقش گردان­های عمل کننده پرداخت. در ادامه احمد زهتابچیان از مسئولین تدارکات لشکر5 نصر به اهمیت و دشواری کار پشتیبانی در این عملیات اشاره کرد و چگونگی تشکیل گردان پشتیبانی حضرت ابوالفضل(ع) را بیان کرد.

پس از این برنامه پیشکسوتان دفاع مقدس سوار بر اتوبوس­ها شده و راهی اروندکنار شدند. بعد از طی مسافتی در مدت زمان حدود دو ساعت به یادمان عملیات والفجر8 رسیدیم. فرماندهان با گرفتن جلیقه نجات و بر تن کردن آن، سوار بر دو لنج شدند. در یکی از این لنج­ها حاج باقر قالیباف نیز حضور داشت. او در حین گشت­ زنی در اروند از سختی­ های این عملیات و نقش تعیین­ کننده شهیدان فاضل ­الحسینی و صادق جوادی مطالبی را بیان کرد.

فرمانده لشکر 5 نصر در دوران دفاع مقدس در ادامه سخنانش به تلاش­های واحد آموزش که کار خود را خیلی قبل­ تر از شروع عملیات آغاز کرده بود و برای عملیات والفجر 8 تعداد 400 نفر از رزمندگان را به عنوان غواص و خط شکن گزینش و انتخاب کرده بود سخنانی را ایراد کرد. وی همچنین از نقش اداوات و اهمیت کار این واحد در پشتیبانی آتش و یگان دریایی مطالبی را عنوان نمود.

با پهلو گرفتن لنج در محل یادمان شهدای عملیات والفجر 8، باز پیشکسوتان دوباره دور فرمانده محبوب خود حلقه زدند و مانند روزهای جنگ و با همان شور و نشاط و لبخندهایی از جنس همان لبخندها عکس یادگاری گرفتند و بعد از گذشت 30 سال از انجام این عملیات از ثانیه ثانیه حضورشان در این منطقه خاطره ­انگیز برای ثبت این لحظات خوب با هم بودن، استفاده کردند.

پس از زیارت 8 شهید گمنام در یادمان عملیات والفجر 8، فرماندهان این منطقه را با خاطرات تلخ و شیرینش ترک کردند اما نگاه حسرت ­­آمیز به منطقه برایشان خاطرات همراهی با دوستان شهیدشان را تداعی می­ کرد و نشانگر این بود که شاید علی­ الظاهر این منطقه را ترک می­ کنند اما تا زنده ­اند یاد دوستانشان را در ذهن دارند.

اختتامیه یاران خراسانی1

با رسیدن به موقعیت عمار یاسر بعد از صرف نهار و مختصری استراحت جهت برگزاری مراسم اختتامیه یاران خراسانی 1، به نمازخانه رفتیم. در این مراسم بعد از سخنرانی سردار نجاتی در اهمیت برگزاری این نشست­ها و همچنین ضرورت بازخوانی عملیات­های دفاع مقدس، حسن­ امیری جانشین اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی به نمایندگی از فرماندهان و پیشکسوتان دفاع مقدس با قرائت بیانه ­ای ضمن درخواست تداوم اینگونه اردوها، حضور فرماندهان عالی رتبه یگان­های خراسان در دفاع مقدس در اینگونه محافل را خواستار شد.

در ادامه مراسم اختتامیه، سید جعفر سطوتی از مسئولین نیروی انسانی لشکر 5 نصر  با بیان دو خاطره از شهیدان شجیعی و فرومندی حال و هوای خاصی به جلسه بخشید و دل­ فرماندهان را منقلب کرد به طوری که از گوشه و کنار جلسه صدای ناله به گوش می­ رسید.

خاطره ای از فرمانده شهید سید ابراهیم شجیعی

این پیشکسوت دفاع مقدس که از دوستان نزدیک شهید سید ابراهیم شجیعی فرمانده گردان جبار بود در خصوص بحث آزادسازی نیروها بعد از انجام هر عملیات مطالبی را عنوان کرد و افزود: یکی از نقص­ هایی که در سازمان نیروی انسانی یگان­ها وجود داشت این بود که بعد از عملیات 80 درصد بدنه یگان­ها ترخیص می­ شد و ده یا بیست درصد نیروها می­ ماندند و باز دوباره جذب می ­شدند.

سطوتی خاطر نشان کرد: با وجود این مشکل، تصمیم گرفته شد که کادر یگان­ها ثابت بشود و یک آزادسازی انجام بگیرد. این آزادسازی چون خوب جا نیفتاده بود با مقاومت و مقابله دوستان روبرو شد و نیروها نسبت به طرح تثبیت نیروها اعتراض داشتند. هر چند با سخنرانی آقای قالیباف در جمع نیروها اعتراض ها به حداقل رسید.

وی خاطره­ ای از شهید شجیعی در خصوص این مسئله عنوان کرد وی این خاطره را اینگونه روایت کرد: یک روز صبح سید ابراهیم پیش ما آمد. دیدم چشمهایش از گریه زیاد سرخ شده است. او به من گفت سید جعفر من خوابی را در رابطه با اینکه در یگان­ها دوستان دارند برمی­ گردند دیده­ ام.

شهید شجیعی ادامه داد: خواب دیدم 2 اتاق تو در تو است. در یکی از اتاق­ها حضرت صدیقه طاهره(س) و امیرالمومنین(ع) حضور دارند. در یکی دیگر از این اتاق­ها جمعی از پاسداران ایستاده ­اند و دشمن هم بیرون از اتاق ایستاده و قصد شهادت حضرت فاطمه(س) را دارد. دوستانی که در آنجا حضور داشتند برای­شان یقین حاصل شد که دفاع از ائمه یعنی شهادت، و متأسفانه هر یک به بهانه­ ای همچون داشتن قرض، داشتن کار سر خود را پایین انداختند و از اتاق بیرون آمدند. از آن جمع فقط تنها من ماندم. من نیز آمدم که بیرون بروم ، که حضرت زهرا(س) رو به من کردند و فرمودند سید ابراهیم تو هم می­ خواهی بروی؟  من در جواب حضرت در حالی که اشک از دیدگانم جاری شده بود گفتم نه بی ­بی جان، می­ خواهم بروم به این نامردها بگویم که کجا می­ روند؟ و ادامه دادم نه بی­ بی جان من نمی­ روم من فدایی شما بوده و هستم که در همین حال از خواب بیدار شدم.     

بعد از بیان این خاطره توسط سید جعفر سطوتی، سردار خضرایی سخنان مختصری را بیان نمود و اتمام دوره یاران خراسانی 1، را اعلام کرد. با اعلام پایان دوره فرماندهان دفاع مقدس که وسائل خود را قبل از جلسه جمع کرده بودند آماده حرکت شدند.

سردار خضرایی در خروجی محل اسکان ایستاده بود و با رویی گشاده و لبی خندان تک ­تک دوستان و همرزمان خود را بدرقه کرد.

بازگشت

اتوبوس­ ها بعد از طی مسافتی حدود 30 دقیقه وارد فرودگاه آبادان شدند و بعد از عبور از گیت و تحویل وسائل خود و دریافت کارت پرواز آماده برگشت شدند. در این زمان بود که اذان مغرب و عشا پخش شد. چون نمازخانه فرودگاه گنجایش این جمع را نداشت یادگاران دفاع مقدس در جای جای فرودگاه چفیه­ های و سجاده­ های خود را پهن کردند و نماز را سر وقت ادا کردند.

ساعت پرواز19:15 بود ولی پرواز تأخیر داشت و 200 فرمانده دفاع مقدس خراسانی ساعت20:45 بوسیله یک فروند هواپیما از شرکت هوایی ماهان ایر فرودگاه آبادان را به مقصد مشهد ترک کردند. ساعت22:45 وارد فرودگاه بین ­المللی شهید هاشمی­ نژاد مشهد شدیم و پیشکسوتان دفاع مقدس بعد از تحویل وسائل خود، از همسفرانشان طلب حلالیت کردند و همسفر شدن در سفرهای آینده با هدف ملاقات یکدیگر و بازخوانی عملیات­های دفاع مقدس را برای هم آرزو کردند. 

نظر شما
پربیننده ها