پیروز مجتهد‌زاده مطرح کرد؛

استفاده از ظرفیت‌های مغفول مانده در مقابل عربستان/ تسلیم‌ پذیری طرف مقابل را جدی‌ تر می‌کند

ژئوپلیتیسین ایرانی و استاد دانشگاه تربیت مدرس که به طور سنتی از منتقدان سیاستگذاری مناسبات ایران با کشورهای عربی است به بررسی عدم استفاده از ظرفیت‌های مغفول مانده در مقابل عربستان پرداخت و گفت: ضعف و تسلیم پذیری طرف را جدی‌تر می‌کند.
کد خبر: ۷۸۳۲۶
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۳ - 18April 2016

استفاده از ظرفیت‌های مغفول مانده در مقابل عربستان/ تسلیم‌ پذیری طرف مقابل را جدی‌ تر می‌کند

به گزارش گروه بینالملل دفاع پرس، تنشهای عربستان با ایران به سطح بیسابقهای رسیده و این سؤال در محافل سیاست خارجی مطرح است که سرنوشت این مناسبات به کجا ختم خواهد شد؟ پیروز مجتهدزاده، ژئوپلیتیسین ایرانی و استاد دانشگاه تربیت مدرس، به طور سنتی از منتقدان سیاستگذاری مناسبات ایران با کشورهای عربی، به خصوص عربستان است. به سراغ این استاد ایرانی که تا کنون بیش از 20 عنوان کتاب به زبانهای انگلیسی و فارسی نوشته، رفتیم تا بار دیگر نقدهای او را به دیپلماسی ایران در قبال عربستان بشنویم.

راهحلی که مجتهدزاده 71 ساله برای مداوای عربستان ارائه میکند، تقویت نفوذ ایران با هدف «ایجاد موازنه» است. مدیرعامل بنیاد پژوهشی یوروسویک لندن در طول گفتوگو به مسائل دیگری مانند توافق هستهای ایران با 1+5 هم پرداخته و چند بار این جمله را به زبان میآورد: «با تعارف و تمنا حل نمیشود.» موضع ایشان را «جوان» رد یا تأییدنمیکند.


آقای دکتر بهرغم تشدید بیسابقه مخاصمه عربستان علیه ایران، به نظر میرسد که بین مقامات و دستگاه دیپلماسی ایران اجماعی برای مقابله با این مسئله وجود ندارد، چنانکه در فاجعه منا که منجر به شهادت صدها تن از حجاج ایرانی شد، انتقاداتی هم در این خصوص مطرح شد، ولی به نظر میرسد رفتار دستگاه دیپلماسی تغییر ملموسی نشان نمیدهد. شما تا چه حد این نظر را قبول دارید؟

دستگاه وزارت خارجه ما از زمان دولت هفتم، یعنی دوره آقای کمال خرازی وزیر خارجه وقت ایران، حرکت در یک مسیر حیرتانگیز را آغاز کرد. زمانی که بین ایران و غرب مشکلات زیادی وجود داشت و تهدیدات جنگی از طرف غربیها افزایش یافته بود، دستگاه دیپلماسی آموخته بود که هیچ واکنش و اعتراضی نسبت به غربیها نشان ندهد. در دوره وزارت آقای خرازی، اختیار سیاستگذاری و تصمیمگیریهای عمده در رفتار سیاسی خارجی کشور در عمل و بدون سر و صدا در اختیار معاون آموزشی و پژوهشی وزیر امور خارجه قرار گرفت و او میراثی از شیوه بسیار غیرعلمی تصمیمگیری و اجرای سیاستهای اداری و خارجی را در آن وزارتخانه به ارث گذاشت که مسبب همه ضعفها و سستیها در روابط خارجی ایران تا کنون شده است. از آن تاریخ دستگاه دیپلماسی همان سیاست خارجی را دنبال میکند و الان در دولت آقای روحانی هم همان شیوه نارسا پیگیری میشود. تنها استثنا در این میان، دوره وزارت آقای دکترعلیاکبر صالحی بود که آن هم فقط در مدت کوتاهی نشان داد که یک دستگاه دیپلماسی وارسته جدا از امیال شخصی و باندبازیها میتواند منافع ملی کشور را بهتر تأمین کند و آقای صالحی تجربه خیلی خوبی هم در این زمینه کسب کرد. تا جایی که در مذاکرات پایانی هستهای زمانی که کار به تنگنا رسید، او را از بستر بیماری به سالن مذاکرات آوردند تا تجربیاتش را بهکار بگیرند، اما آقای ظریف نتوانسته خارج از محدودههای الگوهای سیاست خارجی به ارث مانده از دوره آقای خرازی تصمیم بگیرد و ابتکار عمل به خرج دهد.

ایشان در روابط خارجی دولتهای هفتم و هشتم با عربها نوعی روابط دیپلماتیک سؤالبرانگیز برقرار کرده و با غرب گونه دیگری از روابط سؤالبرانگیز را شکل داده بود. در این دنیای دوگانه و حتی چندگانه، ایشان در ظاهر به دنبال سیاست تنشزدایی و بهبود روابط بود، ولی در عمل شاهد بودیم هر چیزی که دشمنان شناخته شده ایران تقاضا کردند از سوی ایران تحویل داده شد و این همان الگویی است که آقای ظریف در طول سه سال گذشته پیگیری کرده و میکند. در بحث هستهای زمانی که تهدیدهای غرب و رژیم اشغالگر قدس در زمینه حمله نظامی به ایران بالا گرفت، دولت ایران تصمیم گرفت که برنامه غنیسازی را تعلیق کند، یعنی چیزی که آمریکاییها میخواستند و به صراحت میگفتند که غنیسازی را کنار بگذارید و تسلیم شوید والا با شما چنین و چنان خواهیم کرد و ما حتی لحظهای تأمل نکردیم که «تسلیم شدن» در هر جنگی ناشی از حقارتی است کشنده و اگر قرار باشد که حیات خود را در روابط خارجی حفظ کنیم باید بدانیم که حفظ حیات سیاسی فقط میتواند از راه ایجاد موازنههای معقول تحقق یابد. آقایان حتی توجه نداشتند که اگر تنشزدایی بر اساس ایجاد و حفظ توازن نباشد نمیتواند واقعیت پیدا کند. لاجرم توجه نکردند وقتی قرار است غنیسازی تعلیق شود، لااقل امتیازی از طرف مقابل گرفته شود که ارزش تعلیق را داشته باشد و در عین حال موازنههای ضروری به آن عمل، مشروعیت لازم را به کار «تعلیق» کردن بدهد. آقایان فقط بر اساس الگوی روابط خالهخانباجیبازی روند غنیسازی را تعلیق کردند و حتی به خود زحمت اندک مطالعه و تجزیه و تحلیل ژئوپولتیکی و ژئواستراتژیکی را ندادند که دریابند غرب و رژیم صهیونیستی قادر نبوده و هنوز هم نیستند که علیه ایران دست به حمله نظامی بزنند بدون آنکه صلح و امنیت جهانی را به گونهای اساسی بر هم زنند و حتی مسبب بروز جنگ جهانی سوم شوند.

چنین تحلیلی همان موقع از طرف افراد یا افرادی مطرح میشد ولی جدی گرفته نمیشد. اینطور نیست؟

من در آن زمان در مقالات و سخنرانیها و مصاحبههای متعدد در داخل کشور و در سطح بینالمللی برای دولت ایران تشریح کردم که در این برخوردها چه نظامی و استراتژیک و چه در عرصه دیپلماتیک وقتی تسلیم بشوید به طرف اجازه میدهید که بیاید و همه چیز ما را مصادره کند و تا حدودی هم این کار را کردند. زمانی که ما برنامه غنیسازی را تعلیق کردیم رژیم صهیونیستی و غرب فشارهایشان را علیه ما تشدید کردند و سازمان ملل متحد را وادار کردند ما را تحریم کند.

دولت نهم که روی کار آمد تعلیق غنیسازی را متوقف کرده و مهر و موم تأسیسات هستهای را شکست و همین کار باعث شد تا طرف غربی، پس از نتیجه نگرفتن از اعمال تحریمها، سرانجام اعلام کرد که بیایید با هم توافق کنیم. یعنی بیایید با هم در توازن وزنهای ژئوپولتیکی به تفاهم برسیم و در شرایط رعایت متوازن منافع دو طرف، مشکل یا مسئله را حل کنیم. این روند معقولی بود که در دولتهای نهم و دهم زیربناسازی شد و در دولت یازدهم به واقعیت عملی رسید. اما در کشمکشهای ایران و غرب به اضافه عربها در سوریه میبینیم که وزیر خارجه دولت یازدهم به زبانهایی به ما میگوید که گویا توافق یا تفاهمی فراتر از توافق هستهای در کار است و شاید با غرب به توافقها یا نتایجی فراتر از «برجام» هستهای رسیدهایم و آقای روحانی هم صحبت از حصول توافقهای توضیح داده نشده و تشریح نشده برای مردم به صورت برجامهای 2، 3 ،4 و غیره به میان میآورد.

در مورد روابط با عربستان سعودی نیز سیاست «تنشزدایی» بیشتر از دید نمایش ضعف و تسلیم شدن پیگیری شد، غافل از آنکه ضعف و تسلیمپذیری طرف مقابل را جدیتر میکند. عربستان سعودی به اتفاق امارات متحده عربی و قطر ادعاهای زیادی را علیه حاکمیت بیچون و چرای ایران بر جزایر سهگانه (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی) مطرح کردند و دست به اقداماتی عملی در این زمینه زدند که از سوی بنده در سطح بینالمللی محکوم شد ولی وزیر خارجه ما حتی در جلسه شورای وزیران اتحادیه عرب در سال 2008 برای شکایت علیه ایران به سازمان ملل متحد شرکت کرد و عملاً شکایت علیه کشور خود را تأیید نمود، در حالی که من در نامههای اعتراض به آن شکایت غیرقانونی به سازمان ملل متحد، آن اقدام را خنثی کردم.

در مسئله سوریه، شاهدیم که در ظاهر تلاش غرب و عربستان سعودی برای سرنگونی بشار اسد است اما در عمل برای مقابله با نفوذ ایران در منطقه است تا بتوانند با سرنگون کردن اسد به امیال استعماری خود برسند، از جمله عملی کردن خط لوله گازرسانی ماورای عراق و سوریه به جای لوله گازرسانی ماورای ایران و ترکیه. زمانی که جان کری موافقت خود را با لشکرکشی عربستان به سوریه اعلام کرد، وزیر خارجه ایران اعلام موضع نکرد. آقای وزیر خارجه ما باید بداند که موضعگیری نکردن و خنثی بودن ایشان در آن کشمکشهای تنگاتنگ ژئواستراتژیکی که نامش را «تشنجزدایی» گذاشتهاند، نمیتواند در عمل محدود به «اعلام مواضع شخصی» ایشان باشد، بلکه اعلام وضعیت کشور جمهوری اسلامی ایران در برابر توطئههای ضدایرانی علنی محور امریکا – رژیم صهیونیستی – عربستان سعودی در سوریه است و شدیداً به زیان منافع ملی ایران. اخیراً آقای کری از ایران خواسته برای پایان دادن به بحران یمن و سوریه با آنان همکاری کند. آیا وزیر خارجه ما میداند که این گونه طرح کردن خواستهها به معنی متوجه کردن مسئولیت تمام مشکلات این کشورها به سوی ایران است؟ آیا وزیر خارجه ما توجه دارد که همتای آمریکاییاش که با ایشان در تفاهم گسترده است، این گونه ما را مسئول همه جنایاتی قلمداد میکند که عربستان سعودی و فرمانبرداران قطری و امارتیاش در خاورمیانه، به ویژه در سوریه و یمن مرتکب میشوند؟ اگر غیر از این بود، مگر منطق حکم نمیکند که برای حل بحران یمن، آقای جان کری باید از کشور مهاجم نظامی به یمن و سوریه، یعنی عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی، تقاضای همکاری برای حل آن بحران کند؟ اگر ایشان ما را مسئول بحرانهای منطقه نمیدانستند از ما برای حل آن بحرانها تقاضای کمک نمیکردند. یعنی آیا رؤسای دیپلماسی ما نمیدانند که این گونه کمک خواستن از ما برای حل بحرانهای منطقهای به معنای متوجه کردن همه مسئولیت آن بحرانها به سوی ایران است؟

علاوه بر مسئله سوریه، عربستان سعودی علناً به یمن و بحرین حمله نظامی کرد ولی غرب از سعودیها نمیخواهد که برای پایان دادن به بحران این کشورها به آنان کمک کند. چراکه آنها عربستان را مسئول بحرانهای منطقه نمیدانند. ما در بینش و تشخیص مسائل استراتژیک و ژئوپولتیکی مربوط به روابط خارجی در منطقه دچار مشکل اساسی هستیم. در کمال تاسف باید بگویم که دستگاه دیپلماسی ما به جای تلاش برای آموختن مکانیسم عملی موضوعاتی همچون ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک در روابط خارجی همچنان توجیه میکند الگویهای غلط بر جای مانده از دورههای پیشین را ادامه دهد.

موضع سیاستمداران جدید عربستان نسبت به رهبران قبلی این کشور خصمانهتر شده و به جای تنشزدایی، سیاست تنش با ایران را در پیش گرفتهاند. به نظرتان دلیل رفتار خصمانه عربستان با ایران در سالهای اخیر چه بوده است؟

رقابت ما با عربستان سعودی از دوره قبل از انقلاب شروع شده است. رقابت همیشه خصمانه نیست و گاهی اوقات دوستانه هم است. وقتی ما از خاورمیانه صحبت میکنیم باید بدانیم که این منطقه فرضی از دیدگاه ژئوپولتیک از چهار قدرت اصلی یا درجه اول تشکیل شده است: ایران، ترکیه، مصر و رژیم صهیونیستی و رقابت ژئوپولتیکی منطقهای نیز همیشه هم میان این چهار قدرت اصلی اتفاق افتاده است. عراق دوره صدام حسین و عربستان در تمام این مدت سعی کرده و میکنند از رتبه قدرت درجه دو به سطح «قدرت درجه یک» برسند. «قدرت» فقط در اندازهگیری میزان تسلیحات و پولهای هنگفت یا وسعت خاک بسیار زیاد یک کشور تعریف نمیشود، بلکه بیشتر در برآورد میزان نفوذ و نیروی تأثیرگذار سیاسی آن کشور در ماورای مرزهایش و بر محیط پیرامونش ارزیابی میشود.

ایران هم قبل از انقلاب و هم بعد از آن نفوذ گستردهای در منطقه داشته و دارد و عربستان سعودی میخواهد این معادله را به سود خود دگرگون کند. عربستان از مدتها پیش بر سر مسئله شیعه و سنی با ایران درگیر رقابت بوده و این رقابتها از زمانی که اوپک و قدرت مالی مطرح شد با ایران جنبه ژئو پولتیکی آشکاری به خود گرفت و بعد از انقلاب اسلامی این رقابتها مجدداً به صورت اختلافات دینی و مذهبی خود نمایی کرد ولی این بار این رقابت، رقابتهای سیاسی، استراتژیکی و ژئوپولتیکی را هم بر اختلافات دینی و مذهبی افزود. در شرایط جدید رقابتها، عربستان نسبت به ماهیت شیعی رهبران انقلاب اسلامی ایران حساسیتهایی را بروز دادند که نشان از برداشتهای غیرواقعی سران آلسعود از تغییر نظام حکومتی ایران(بعد از انقلاب) دارد.

این گونه مینماید که به قدرت رسیدن نظام حکومتی اسلامی در ایران شیعی عربستان سعودی را تشویق کرد تا در راستای تجدید حیات تمام اختلافات خصومتآلود قدیمی حرکت کند و طرح مباحثی چون «هلال شیعی» و «ژئوپولتیک شیعه» مبارزه علیه تشیع را در عربستان سعودی تشویق کرد. در این راستا بوده است که دنیا شاهد ظهور گروههای ضد شیعی افراطی مانند طالبان و القاعده بوده است که هدف اصلی خود را «مبارزه علیه شیعه» اعلام کردند. در واقع، ایجاد حرکت داعش برای ریشهکن کردن تشیع از راه تأسیس خلافت اسلامی در عراق و شام (عراق و سوریه که سرزمین خلافتهای اموی و عباسی) بوده است. در چنین وضعیت و شرایطی است که به نظر میرسد دستگاه دیپلماسی ما این وضعیت بنیادین را درست درک نکرده و بیشتر سعی کرده است از راه خواهش و تمنا این اختلافات اساسی و مشکلات اساسی ژئوپولتیکی را حل کند، در حالی که مسائل ژئوپولتیکی ناظر بر منافع ملی را نمیتوان با خواهش و تمنا حل کرد. اینها مسائل ریشهدار ژئوپولتیکی بنیادین هستند و صحبت عربستان سعودی از بین بردن نفوذ ایران در منطقه و است و جانشین کردن رژیم سعودی به جای آن.

عربستان سعودی ادعا میکند که ایران بر اساس آموزههای توطئه صهیونیستی- اردنی هلال شیعی، میخواهد بر مناطق سنینشین خاورمیانه تسلط یابد و باید از این دگرگونی ژئوپولتیکی با تمام قوا جلوگیری کرده و خود جانشین ایران شود. آنهایی که با تفکر سیاسی و ژئوپولتیکی آشنایی دارند میدانند که هر مسئله و موضوعی حداقل دو سر دارد. یعنی شما وقتی علیه تسلط فرضی هلال شیعی مبارزه میکنید، این یک سر قضیه است و سر دیگر آن اینکه من (عربستان سعودی) که سنی و وهابی هستم باید جای قدرت و نفوذ ایران را بگیرم. ولی وزارت خارجه ما به جای درک و فهم این بنیادهای ژئوپولتیکی، میخواهد این مسئله را با تعارف و تمنا حل کند. بیش از دو ماه از تاریخی که وزیر خارجه ما برای حل اختلافات ژئوپولتیکی ما با عربستان سعودی از آن کشور به عنوان «کشور یا ملت برادر عربستان سعودی» یاد کرد و برای جلب دوستیاش همه مواضع ژئوپولتیکی و سنگرهای ژئواستراتژیکی خود را تحویل داد، میگذرد ولی هنوز پاسخ مثبتی بر ادعای برادری خود از سوی سعودیها نشنیده است.

سال گذشته زمانی که بحث فاجعه منا پیش آمد وزیر خارجه کشورمان از عادل الجبیر، وزیر خارجه سعودی تقاضای ملاقات برای مذاکره کرد. این تقاضا از سوی قدرت درجه دو منطقه (عربستان سعودی) رد شد و وزیر خارجه ما، باز هم بعد از چند ماه دوباره تقاضای ملاقات کرد و باز هم رد شد. این ناشیگری در عرصه دیپلماسی ادامه پیدا کرد و در اوجگیری بحرانهای استراتژیکی سوریه باز هم آقای ظریف میگوید ما میخواهیم با کشور برادر، دوست و همسایه عربستان و برای نشان دادن این دوستی و برادری یک طرفه هیچ اعتراضی به اقدام ایالات متحده در مجاز ساختن لشکرکشی به سوریه به عمل نیاورد. لذا پس از گذشت بیش از هشت ماه از فاجعه منا میخواهم از آقای ظریف بپرسم که آیا آلسعود بالاخره جواب برادری شما را دادند یا نه؟

اگر منافع ایران در سوریه سقوط کند، موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه سقوط خواهد کرد و منافع ملی در خطر قطعی قرار میگیرد و همین امر امنیت ملی ما را شدیداً تهدید خواهد کرد. اگر داعش و سایر گروههای تروریستی در عراق و سوریه قدرت بگیرند حتی پایان ایران تاریخی و جغرافیایی را وعده خواهند داد و من از دولت آقای روحانی میخواهم در این الگوی سیاست خارجی پوسیده و بیخاصیت تجدید نظر فوری کنند.

منظورتان از تجدیدنظر در الگو به طوری که منافع ملی را تأمین کنند، چیست؟ الان مسئله تعمیم برجام مطرح است.

من حقیقتاً درک نمیکنم که سران سیاست خارجی کشور ما که میدانند در نتیجه اجماع کلی سران نظام حکومتی جمهوری اسلامی به این توافقهای هستهای دست یافتهاند، چگونه میتوانند در غیاب اجماع لازم میان سران نظام حکومتی جمهوری اسلامی صحبت از توسعه برجام به میان آورند؟ منظور من از لزوم تجدیدنظر در الگوی رفتاری سیاست خارجی برای تأمین منافع ملی ما در آن سوی مرزهای کشورمان همان توجه جدی به نتایج بسیار غلط الگوهای اجرا شده سیاست خارجی ماست که همان گونه که گفتم از دولتهای هفتم و هشتم به ارث مانده و تماماً مورد پسند وزیر خارجه ایالات متحده امریکاست. ما وزیر خارجهای داریم که توافقی مثل برجام را امضا میکند، ولی در سوریه میبینیم به گونهای عمل میکند که در خور منافع ملی ما نیست. آقای ظریف میگوید که با جان کری تفاهم گسترده دارد. این تفاهم گسترده برای چیست و ایشان باید این مسئله را مشخص کند. ما با امریکا فقط در حد برجام هستهای تفاهم داریم نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. اگر امریکا تفاهم بیشتری را از ما توقع داشته باشد باید رسماً بیاید و بگوید که در کجا خودش باید عقبنشینی کند و در کجا ما باید عقبنشینی کنیم. این مسئلهای است که باید دولت آقای روحانی در آن تجدید نظر کند نه اینکه وزیر خارجه ایشان ادعای حصول تفاهم گسترده با وزیر خارجه را مطرح کند و سخن از برجامهای دیگر را پیش کشد.

ادامه این دیپلماسی در آینده به ضرر ایران تمام خواهد شد. تکرار میکنم، در عرصه دیپلماسی نمیتوان منافع ملی را با خواهش و تمنا برآورده کرد. دستگاه دیپلماسی ایران تاکنون نتوانسته است غربیها را قانع کند که ایران در یمن دخالتی ندارد و اگر حوثیها و دیگران دوست دارند که دوست ایران باشند یا از ایران الهامگیری کنند، این دلیلی بر دخالت ما در امور یمن نیست و همین گونه در مورد بحرین. دستگاه دیپلماسی ایران در امور سوریه و مناطق دیگر هیچگونه هماهنگی نظامی ندارد. مگر میشود در خارج از کشور نفوذی داشته باشید که بیشتر این نفوذ ناشی از اقدامات نظامی باشد، ولی بیاعتنا به لزوم متوازن کردن قدرت دیپلماتیک با قدرت استراتژیکی کشور، بار دیپلماتیک را به گونه تک لنگهای به سر منزل رساند؟ اگر قدرت نظامی ایران در سیاست خارجی محاسبه نشود، دیپلماسی شما وزنی ندارد که به ثمری متوازن و معقول برسد. همزمان با اعلام موضع عربستان برای ورود نیروی زمینیاش به سوریه، یکی از فرماندهان نظامی ما گفته بود که ایران این توان را دارد که از نظر هوایی کل سوریه را پوشش دهد، ولی آقای ظریف اصلاً یک کلمه در این مورد حرف نزد که این حرف در توازن با عربستان هست یا نیست. زمانی که عربستان آمادگی خود را برای مداخله نظامی در سوریه اعلام کرد، وزیر خارجه ایران باید با مقامات نظامی ارتش و سپاه هماهنگی میکرد تا آنها هم بلافاصله اعلام کنند که ما هم باید نیروی زمینی خود را به سوریه اعزام کنیم میرویم تا موازنههای لازم در عرصه رقابتهای ژئوپولتیکی سوریه متوازن شود.

با وجود استدلالهایی که شما میکنید، برخی معتقدند که به هرحال، نمیتوان به خصومتها دامن زد و ورود به مذاکره مستقیم و تنشزدایی بهترین راه برای حل اختلافات است. آیا این سیاست در مقابل عربستان جوابگو است، آیا به نظرتان عمل متقابل جواب میدهد؟

مگر کسی صحبت از ترک مذاکره و گفتوگو کرده است؟ آنهایی که این گونه میگویند ظاهراً توان درک انتقاد را ندارند. اینجا صحبت از ایجاد و حفظ موازنههای سیاسی- استراتژیکی با رقیبان است تا دیپلماسی به ثمر مثبت رسد. این گونه نگاه سیاه و سفید داشتن و اثبات شئی را نفی ما عدا پنداشتن حکایت از تفکر در سیاستگذاری ندارد. اینجا صحبت از تحریکات و تحرکات ژئواستراتژیکی عربستان سعودی در لوای همکاری ایالات متحده امریکا با هدف لطمه زدن به منافع ملی ژئوپولتیکی و ژئو استراتژیکی ما در خاور میانه است. این عربستان است که در شهرهای جنوبی ما تحرکات امنیتی دارد. این عربستان است که بحران در سوریه و یمن را به راه انداخته است تا جلوی نفوذ ما را بگیرد. آیا ما تا به حال از «هلال وهابی» صحبت کردهایم؟ در حالی که عربستان برای دامن زدن به اختلافات دینی برای شکست دادن ما در صحنه رقابتهای ژئوپولتیکی خاورمیانه «هلال شیعی» را مطرح میکند. آیا تنشزدایی یک طرفه است و عربستانیها نباید تنشزدایی کنند؟ روابط بینالملل، روابط یکطرفه نیست بلکه چندجانبه است.

شما باید استراتژی داشته باشید و در روابط خارجی موازنههای ژئوپولتیکی و ژئواستراتژیکی برقرار کنید. ژئوپولتیکی از نظر موازنههای قدرت و نفوذ سیاسی و اقتصادی و دیپلماتیک و ژئواستراتژیکی از نظر ایجاد موازنههای قدرت نظامی. شما بدون قدرت نظامی در روابط خارجی چیزی نیستید که کسی وقت خودش را برای شنیدن حرفهایتان بیهوده صرف کند. امیدوارم که تذکرات اخیر رهبر جمهوری اسلامی مورد توجه قرار گیرد. وزیر خارجه امریکا بر اساس کدام قرارداد و مقررات بینالمللی از برنامه موشکی ایران صحبت میکند؟ جز این است که رژیم صهیونیستی میخواهد نه خودش؟ و حتی به صهیونیستیها هم نمیگوید که میخواهیم این مسئله را حل کنیم، بلکه در خطاب ظاهری با عربهای خلیج فارس میگوید که از ایران درخواست میکند که برای حل «مسئله موشکی ایران» با امریکا همکاری کند.

به نظرتان با این رفتار خصمانه سعودیها که به نظر بیسابقه هم است، ایران چه ابزارهایی در اختیار دارد که بتواند آنها را مهار کند؟

ما نیازی به ابزارهای داخلی در عربستان نداریم. ما حتی نباید فکر کنیم که از راه تقویت یمنیها با عربستان مقابله میکنیم. ما باید آن قدرت و نفوذی را که داریم، تقویت کنیم و در برابر سعودیها بازدارندگی سیاسی و استراتژیک «دتانت» و «دترنس» را تقویت کنیم. رقابت از راه تهدید کردن یا خواهش کردن به جایی نمیرسد، بلکه برای ایجاد موازنههای همهجانبه با رقیب از راه ایجاد بازدارندگی میتواند سالم و صلحآمیز به ثمرات مطلوب رسد. در روابط خارجی بازدارندگی تابع اصل موازنه است و از نظر علمی این بازدارندگی دو جنبه دارد که یکی جنبه سیاسی و دیگری نظامی است: جنبه سیاسی این گونه موازنهها «دتانت- Détente» نام دارد و جنبه نظامی را «دترنس Deterence میخوانند. یعنی با کشورهایی که دوست یا رقیب هستید در رقابت باید دست به اقداماتی بزنید که بین شما ایجاد بازدارندگی کند و شما در سایه بازدارندگیهای قابل اتکا بتوانید روابط صلحآمیز و سازندهای را پیگیری کنید.

مثلاً ایران باید در خاورمیانه آنقدر نفوذ سیاسی داشته باشد که نسبت به نفوذ عربستان برتری یابد تا عربستان بفهمد که اگر بیش از حد زور بگوید، طرف مقابل با نفوذ برترش با آن مقابله کرده و گوی سبقت را از دست آنان خارج خواهد کرد. اگر به تاریخ نگاه کنیم میبینیم که کشورهای رقیب همیشه میخواهند از لحاظ نظامی خودشان را بر رقبایشان برتری دهند تا موازنه ایجاد کنند و به این موازنه استراتژیکی «دترنس» میگویند. بهترین مثال، رقابت شوروی و امریکا در دوره جنگ سرد بود؛ زمانی که شوروی دو بمب اتم بر انبار سلاحهای اتمیاش اضافه میکرد، امریکا چهار بمب اضافه میکرد تا موازنههای «یک سر و گردن بالاتر» را حفظ کند. ما باید با عربستان سعودی دنبال چنین موازنهای باشیم. در خلیج فارس ما روزی عربستان سعودی را هم در جمع تحتنفوذهای خود داشتیم و بعدها این موازنهها را از دست دادیم و امروز با دست زدن به تحرکات استراتژیک برای ایجاد موازنهها و ابتکارات دیپلماتیک از نقطه قوی نه از نقطه ضعف باید نفوذمان را آنقدر قوی کنیم که در برابر نفوذ عربستان سعودی موازنههای کوبندهای ایجاد شود.

ماجرای روابط ایران با عربستان پیچیدگیهای بیشتری دارد و به نظر میرسد درگیری در حوزههای مختلف تنش باعث شده قدری این گرهها لاینحلتر هم به نظر برسد. به نظرتان احتمال اینکه روابط دو کشور به حالت عادی بازگردد چقدر است؟ آیا در کوتاه مدت این احتمال وجود دارد یا اختلافات منطقه دو کشور در تحولات خاورمیانه همچنان به این تنشها سایه خواهد افکند؟

بله! همه کاری عملی خواهد بود در صورتی که ما به درجهای از رشد سیاسی و دیپلماتیک برسیم که با فکری باز الگوها یا دستورالعملهایی را که بیخاصیت بودن خود را برای سالها ثابت کردهاند، دور انداخته و الگوهای مطالعه شده دقیقی را به جای آن بگذاریم و با برخوردار شدنمان از یک دیپلماسی ورزیده و کارآمد، بتوانیم پلهای استواری زده و عالم اسلام را در مقابل دنیای جدید ژئوپولتیکی متحد و از اعمال نفوذ رژیم صهیونیستی در کشورهای اسلامی جلوگیری کنیم. ما باید روابط خارجی خودمان را از نو و بر اساس مطالعات علمی دقیق پایهریزی کنیم و الگوها و ساختارهای جدیدی که درخور دنیای جدید ژئوپولتیکی باشد ایجاد کنیم. اختلافات مذهبی که الان ایجاد شده است حاصل تفرقهافکنیهای صهیونیستی است که بحث زندگی ژئوپولتیکی جهان امروز ما را محدود به اختلافات حل شده «شیعه و سنی» کرده است. انقلاب اسلامی شیعی نبود، اسلامی بود.

بعضیها از نوعی تحول جدی در سیاست خارجی عربستان سعودی پس از جنگ یمن صحبت میکنند. گفته میشود یمن اولین جایی بود که سعودیها مستقل ورود کردند و تا حدی با امریکاییها هماهنگ نبودند. شما این مسئله را تا چه حد قبول دارید؟

اصلا اینطور نیست. مگر عربستان سعودی در حمله نظامی به بحرین با امریکاییها از قبل هماهنگی داشت؟ این رژیم صهیونیستی است که در اقدامات منطقهای عربستان سعودی قدم به قدم راهنمایی و همکاری دارد و ماجراجوییهای آلسعود را پیش میبرد. مگر در ماجراجوییهای عربستان سعودی در یمن ندیدیم که رژیم صهیونیستی اول تهمت علیه ایران در زمینه دست داشتن در مسائل یمن را در سطح بینالمللی جا انداخت و راه را برای آغاز بمبارانهای هوایی آل سعود هموار کرد؟ رژیم صهیونیستی در تمام جزئیات آن عملیات دخالت داشته و دارد و رژیم صهیونیستی در این عملیات شبهجزیرهای سعودیها با امریکاییها هم کاری نداشته و ندارد. کسانی که میگویند عربستان مستقل شده است، منظورشان قطعاً اشاره به فرمانبرداری آلسعود از رژیم صهیونیستی به جای امریکاست و آنها این وضع را در استقلال عملکرد عربستان سعودی نسبت به امریکا میپندارند.

نظر شما
پربیننده ها